بخشی از کتاب «از نور تا نور» به مناسبت 27 جمادی الاخری سالگرد رحلت محدث نوری
مقدمه
نگارندۀ سطور توفیق آن را یافته که از سال 1378 شمسی/ 1420 قمری به مناسبت یکصدمین سالگرد رحلت علامه محدث میرزا حسین نوری آشنایی مختصری با آثار ایشان بیابد، آشنایی که تا کنون ثمرات و برکات مختلفی داشته است.
یکی از این ثمرات، کتابچه‌ای است با عنوان از نور تا نور که در سلسلۀ کتابهای شناخت‌نامۀ مازندران (شماره 6) منتشر شده است (دبیر مجموعه: دکتر زین‌العابدین درگاهی، تهران: رسانش نوین، 1392، 48 ص).
ناگفته نگذارم که توفیق نگارش و نشر این کتاب را مدیون جناب حافظیان هستم که به مصداق «الدالّ علی الخیر» راه نشر آن را هموار کرد.
باری، در فرصتی که جناب طباطبایی به من داد تا به عنوان کمترین فرد قافلۀ گرامی حلقۀ کاتبان انجام وظیفه کنم، به نظرم آمد که بخشی از آن را در فضای مجازی بیاورم. در اینجا باید از دکتر درگاهی تشکر کنم که اجازه این کار را به من دادند.
اینک فصل «آموزه‌ها» از این کتاب را که شامل توصیه‌های اخلاقی و عقائدی برگرفته از محدث نوری است، به خوانندگان گرامی تقدیم می‌دارم، بدان امید که این علم‌ها مقدمه‌ای بر عمل خالصانه گردد. انه ولی قدیر.
جمعه 28 فروردین 1394/ 27 جمادی الاخری 1436

آموزه‌های محدث نوری
مجموعۀ آثار محدث نوری مانند دانشنامه‌ای است که در باب مسائل مختلف می‌توان از آنها بهره گرفت. در این فصل برای آشنایی به چند عنوان اشاره می‌شود، تا در حدّ همین رسالۀ مختصر، خوانندگان گرامی از مباحث ارزشمند آن بی‌نصیب نمانند. بیان روان، ساده، فطری، و کاربردی در این سطور به روشنی دیده می‌شود.

1. نماز

بنگر به این معجون خدایی و مرکب آسمانی – یعنی نماز – که خداوند، آن را ستون بهترین و کامل‌ترین دین خود قرار داده و معراج اهل ایمان را چنین مقرر داشته است.
مؤذن تو را به سوی خدا فرا می‌خواند و برای رفتن به بارگاهش دعوت می‌کند، و ندا بر می‌آورد که: بشتاب... بشتاب... بشتاب... حيّ علی الصلاة، حيّ علی الفلاح، حيّ علی خیر العمل؛ و این دعوت را چند بار تکرار و تأکید می‌کند، با تمام معانی که این کلمات دارد و در این مختصر نمی‌گنجد.
اینک، آیا قبل از ورود به این سراپردۀ نور، زمینۀ آن را در درون خود مهیّا کرده‌ای که مالک الملوک، تو را برای ورود به بارگاه خود اجازه داده و برای نجوا کردن با خود شایسته‌ات دانسته، تا نیازهایت را به او بگویی...
این در حالی است که او نور النور است و منوّر النور، و اصل هیبت و جمال است و معدن عظمت و جلال...
و تو؛ منبع آلودگی‌ها و جایگاه زشتی‌ها و آفت‌هایی. تو، همانی که مولایت – که آغاز و انجام امر تو را بهتر از خودت می‌داند- در باره‌ات فرمود: « از نطفه‌ای گندیده آغاز کرده‌ای، سر انجام به مرداری زشت می‌رسی، و در این میان بار آلودگی‌ها را با خود به هرجا می‌بری». بندۀ ضعیف بینوا! چه نسبتی تو راست با چنان پادشاه بزرگ و والاقدر؟!
منزّه است خدا! هیچ نسبتی در این میان نیست، حتی به اندازۀ یک پر کاه یا به قدر یک سر سوزن. مَثَل او با ما، مانند پادشاهی بسیار والامقام است که به چوپانی یا آشپزی اجازۀ ورود در مجلس خود بدهد. نه، این مثل نیز گویا نیست؛ به تعبیر قرآن: ﴿وَلَهُ المَثَلُ الأعلی﴾.
حال؛ اگر آن چوپان یا آشپز اهل فهم و درایت باشد، برای ورود به مجلس سلطان، سر و صورت خود را تغییر می‌دهد، خود را آراسته می‌کند، لباس نو و پاکیزه می‌پوشد، آلودگی‌ها را از خود می‌زداید. بدین حال، وارد مجلس سلطان می‌شود، با نهایت ادب در گوشه‌ای می‌نشیند، تمام حواس و فکر خود را به کار می‌گیرد که مبادا اسائۀ ادب از او سر بزند، کلام خود را مواظبت می‌کند، به هیچ چیز جز عظمت سلطان نمی‌اندیشد، و سلطان را سپاس می‌گوید که با وجود رتبۀ پایین و عدم لیاقت، او را به حضور پذیرفته است.
اما اگر این فرد، نافهم باشد، با همان لباس کار کثیف و بی توجه به آداب، وارد مجلس سلطان می‌شود، در حالی که به آشپزخانه یا گلۀ خود و پشم و فضولات آنها می‌اندیشد!
تو را به خدا سوگند می‌دهم! تفاوت برخوردهای پادشاه را در این دو برخورد، می‌بینی؟...
حالت ما بسیار به آن چوپان و آشپز ماننده است؛ که در پیشگاه پادشاه پادشاهان دنیا و آخرت قرار می‌گیریم، در حالی که به تمام مسائل دنیوی و کالاهای گذرای مادی می‌اندیشیم که از کجا به دست آوریم و چگونه روی هم انباشته کنیم و به آن ببالیم؛ مانند همان چوپان که در حضور سلطان سلاطین به پشم و سرگین گوسفندانش می‌اندیشد و از چنان جایگاه بلندی که یافته، غفلت دارد!
می‌توانی بنگری به حال خودت، اگر تو را نزد حاکم شهر فرا خوانند – و نه حاکم کشور – که یک روز به تو اجازۀ ورود دهد. چگونه حواس خود را جمع می‌کنی؟ نفس خود را در سینه نگاه می‌داری؟ لباس مرتب و آراسته می‌پوشی؟ به جایگاه و قدر و مقامی که داری می‌اندیشی.
اینک ژرف بنگر و نیک بیندیش! تا چه زمانی می‌خواهی در بارگاه سلطان سلاطین راه یابی، اما به همۀ جوانب توجه کنی بجز آن بزرگ بزرگان؟ تا کی می‌خواهی محبت او را با دشمنی پاسخ گویی؟ و در برابر دوستی او بی توجه باشی؟ و چنان با او رفتار کنی که گویی بر او حق سرکشی و تکبر داری؟
بس والامقام است خدا! شگفتا که چه قدرتی دارد در عین بردباری! چه تواضعی دارد در عین جرأتی که از بنده ناتوان بر گناه می‌بیند! در حالی که بنده در سایۀ حمایت او مقیم است و در فضای فضل او زندگی می‌کند. او فضل خود را از تو دریغ نداشته و پردۀ پوشش را همچنان بر بدکاری‌هایت نگاه داشته است. از کرم او هیچ چیز – گرچه به اندازۀ یک چشم به هم زدن – غافل نیست. همواره نظر عنایت بر ما دارد: از نعمتی که نو می‌کند، بلایی که برطرف می‌سازد، یا بدکاری که می‌پوشاند.
به خدا سوگند، اگر این ویژگی در میان دو تن بود که در قدرت و نیرو به یک درجه‌اند، نخستین کسی بودی که خودت را به دلیل اخلاق زشت و کردار نامناسب محکوم می‌کردی.
پس بر حذر و بهوش باش!‌ ای سالک راه! از اینکه نسبت به اعمال خود بی‌توجه باشی. در هر حال که هستی، او را بر خود مقدّم دار تا هم خودت سالم مانی و هم مردم از تو در امان مانند. زیرا این گونه خصومت‌ها ، کینه ها، فتنه‌ها و جنگ‌های کوچک و بزرگ، همه از ترک عمل به آیۀ شریفه ﴿یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَلتَنظُر نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَد﴾ – که در صدر کلام تلاوت شد - آغاز می‌شود. (نوری، رسالة في آداب المجاورة، ترجمه توسط نگارنده، نشر در سایت الاثر)

2. تقوا

امام کاظم صلوات الله علیه فرمود: شایسته ترین‌علم برایت آن است که عمل تنها بدان سامان گیرد. واجب‌ترین علم برایت آن است که در مورد عمل بدان، از تو خواهند پرسید. لازم‌ترین علم برایت آن است که صلاح و فساد درونت را به تو نشان دهد. و علمی نیکوترین فرجام را دارد که در عمل اکنون تو بیفزاید. پس به علمی خود را مشغول مدار که ندانستن آن زیانت نرساند و از علمی غفلت مکن که رها کردن آن بر جهل تو افزاید. (نصیری امینی، گنجینۀ خطوط دانشمندان، ج 1 ص 907)

3. جایگاه، وظیفه و آداب مجاوران مشاهد مشرّفه

به خودت بنگر. فرض کن که همراه با خانواده‌ات در بیابانی سرگردان باشی که خانه و آبادی در آن نباشد، آنگاه از هجوم درنده یا حیوان یا دشواری دیگر در هر لحظه نگران باشی، سپس در این میان، شخصی از بنی آدم بخواهد همراه با خانواده‌اش در کنار تو بماند. ببین که در درون خود، چگونه به او اُنس می‌گیری و وحشت تو بر طرف می‌شود، به او آرام می‌گیری و وحشت تو رفع می‌گردد، گر چه آن شخص به مذهب تو و راه و مرام تو نباشد. چه رسد به این که چنین کسی از نظر مذهب و مسلک و مشرب با تو هماهنگ باشد. بالاتر این که این هماهنگی بیشتر شود و انس و مجالست عمیق‌تر شود. بالاتر این که به جایی برسیم که در مورد کارهایت به او تکیه کنی، و او در امور کوچک و بزرگ کمکت کند، و به یاری او به نتایجی دست یابی که به تنهایی بدان نمی‌رسیدی، مانند کشاورزی و خیاطی و دیگر لوازم تمدّن و زندگی که آبادانیِ جهان و قوام امور بنی‌آدم بدانهاست.
هشدار! که وقتی نعمت‌های خدا بر خود را فراوان ببینی و دایرۀ برادران خود را گسترده بدانی، مبادا ارزش این نعمت‌ها را فراموش کنی و ارج آنها را از یاد ببری و در مورد وظیفۀ شکر آنها کوتاهی کنی.
دریغا! که این روش غلط، برای ما، شیوه‌ای ثابت و طبعی زشت شده که نسبت به نعمت‌های گسترده و فراوان خداوند به دلیل فراوانی، ناسپاسی می‌کنیم، با این که علّت گسترش و فراوانی آن نعمت‌ها، شدّت احتیاج ما به آن و ارتباط زندگانیِ ما بدان است. ما می‌بینیم که چنین بوده و باید چنین باشد، زیرا این به دلیل تدبیر خدای حکیم علیم برای تربیت وجودمان و صلاح درون ما است. این حقیقت، مثالهای زیادی دارد، مانند: هوا، آب، زمین، آسمان، روشنایی، تاریکی، چهارپایان، و جز این. مثلاً به این نمونه بنگر:
اگر نَفَسِ تو یک دقیقه حبس شود، چگونه کار بر تو دشوار می‌شود؟ تا آنجا که دوست داری مالک تمام دنیا باشی و تمام آن را بذل کنی تا نَفَس به تو برگردد. اکنون بنگر: چرا فراوانی و آسانیِ نَفَس‌های تو، غفلت تو از ارزش آن و کوتاهی در شکر آن را در پی دارد؟
همین سان نسبت به تک تکِ همسایگانت می‌توان در نظر گرفت. قدر نعمت، در زمانی شناخته می‌شود که از دست برود، نه در زمانی که هست.
اکنون بنگر: چه حالی داری وقتی که تمام این نعمت‌ها را از دست دهی و تنها بمانی، که ارزش آنها را بشناسی (نوری، رسالة في آداب المجاورة)

4. توجه مداوم به امام مهدی ارواحنا فداه


امام صادق علیه السلام – بر اساس حدیثی طولانی که سدیر صیرفی روایت کرده – در فراق فرزندش امام مهدی می‌نالد و می‌گرید و با حضرت بقیة الله چنین خطاب می‌کند: «آقای من! غیبتت خواب از دیدگانم ربود، آسایش از من گرفت، آرامش از دلم زدود...».
هنگامی که حالت امام صادق علیه السلام چنین باشد در اندوه نسبت به مسائلی که در زمان غیبت حضرت مهدی برای شیعه روی می‌دهد، شایسته است که اندوه مؤمنی که گرفتار محرومیت از دیدار مولایش شده، به درازا بکشد، در لحظات شب و روز، در فراق او رنجور باشد ... کسانی به او نزدیک می‌شوند که جز راه اهل بیت نپیمایند، و جز از ظروف خاندان عصمت ننوشند. بکوش تا مانند آنان شوی تا هنگام تقسیم خوان نعمت‌های این خوان گسترده همراه آنان باشی. (نوری، دار السلام، ج 4 ص 90)

5. صدقه دادن برای سلامت حضرت مهدی


صدقه که انسان می‌دهد، یا برای خود می‌دهد یا برای دفع بلا از عزیز و محبوبش که او را دوست می‌دارد یا حقی به گردنش دارد. به دلیل عقل و نقل، انسان مؤمن هیچ کسی را بیش از امام عصر – جانها فدایش – دوست ندارد، زیرا واسطۀ رسیدن تمام نعمت‌های دنیایی و آخرتی از سوی خدای بزرگ به ما است. اگر کسی فقط خود را دوست می‌دارد، باید برای سلامت آن حضرت صدقه دهد، چون رفع گرفتاری از تمام مردم به برکت وجود اوست. و اگر به کمال ایمان رسیده – یعنی اینکه امام زمانش را بیش از خود دوست بدارد – این وظیفه روشن تر است. سیرۀ امامان معصوم چنین بوده که همواره برای حفظ و سلامت آن بزرگوار و طول عمر آن حضرت، و دفع شرّ ستمگران از وجودش بسیار برایش دعا می‌کرده‌اند. و این سالها قبل از ولادتش بود. در این زمان برای ما تأکید بر این امر بیشتر است.
لذا جناب سید ابن طاووس – عالم عامل سدۀ هفتم – ضمن سفارش‌های خود به فرزندش سید محمد به او می‌گوید: «هر وقت خواستی دعا کنی، ابتدا برای امام زمانت دعا کن سپس برای خواسته‌های خودت. همین گونه، برای سلامت او پیش از خودت صدقه بده. این نوعی وفاداری به پیمان امامت اوست که به عهدۀ ما دارد و نتیجۀ آن توجه و احسان حضرتش بر ما می‌شود. روز‌های دوشنبه و پنجشنبه هر هفته حاجات خود را به محضرش عرضه بدار... این عمل بسیار ارزشمند است که اهل دانش از عظمت آن نباید غفلت کنند. (نوری، کلمۀ طیبه، ص 416 – 417)

همچنین در نجم ثاقب کلامی از سید ابن طاووس در کتاب فلاح السائل او آورده که خلاصۀ آن چنین است:
اگر فضیلت دعا برای برادران دینی چنین والا است، پس چگونه است فضل دعا برای سلطان تو، که وجود او سبب وجود توست، و سبب رسیدن تمام خیرات به توست. پس حذر کن از اینکه در دعا کردن، خود یا دیگری را بر او مقدّم بداری. البته این کلام بدان معنا نیست که او به دعای ما نیاز دارد، بلکه همانگونه که خداوند از عبادت ما بی نیاز است، حجتش نیز به دعای ما نیاز ندارد. ولی همانگونه که خیر عبادت خدا به ما می‌رسد، خیر دعا برای امام عصر علیه السلام به ما می‌رسد.

محدث نوری کلامی دیگر از جناب ابن طاووس در کتاب مضمار آورده بدین مضمون که:
«در سحر ماه رمضان، انسان باید به یاد داشته باشد که امام عصر، نمایندۀ خدا در میان مردم است، و انسان روزه‌دار در تمام امور دنیا و آخرت به آن حضرت نیاز دارد. پس باید ابتدا برای آن جناب دعا کند که او را شایسته دانستند که موفق به فریضۀ روزه شده است».
از این گونه کلمات بر می‌آید که دعا برای آن جناب، از یک سوی، ادای رسم بندگی و تبعیت و وفا به حق بزرگی و جلالت اوست؛ و از سوی دیگر، موانع قبول و استجابت دعا را برطرف می‌کند و درهای لطف و عنایت را بر روی انسان می‌گشاید. (نوری، نجم ثاقب، باب دهم)

6. هشدار به مسلمانان از بلای غرب‌زدگی و عرب‌زدگی


محدث نوری نسبت به اوضاع اجتماعی – فرهنگی مسلمانان بسیار حسّاس بود. تذکرات کتاب کلمۀ طیبه، این را نشان می‌دهد. این نکته در موقعیت زمان تألیف آن کتاب، یعنی اختلاط اروپاییان و مصریان با ایرانیان (سال 1301 قمری) بسیار اهمیت دارد.
او باب اول کتابش را به این مطلب اختصاص داده که نه تنها اهل هر دین و مذهب، بلکه پیروان مکاتب باطل نیز در بزرگداشت مرام خود می‌کوشند. آنگاه می‌نویسد:
از برای تنبیه و برخاستن غیرت دینی و تعصب ملت در آنچه گفتیم، کفایت است آن را که در دل، ذره‌ای از درد دین باشد...

در پایان باب دوم پس از مطالبی در این مورد می‌نویسد:
بالجمله غیرت در دین و عصبیت در مذهب، چنان از خلق برداشته شده که اگر از کافری یا مخالفی ضررهای کلّی به دین او برسد، اندوهگین نشود، به قدری که از ضرر جزئی مالی که از برادر مسلم به او رسیده پیدا می‌شود. و اگر دسته دسته مردم، از دین برگردند هرگز غمگین نشوند.

در ادامۀ مطلب به کتابهای ضد شیعی چاپ مصر و بیروت و شام و بغداد اشاره می‌کند که در تهران جاپ مجدد می‌شود، و نه تنها ناشران نسبت به مطالب آن انتقاد نمی کنند،
بلکه در اول کتاب، محض ترویج بازار، مصنّف کتاب را به القاب بسیار ذکر کنند. غافل از آنکه چقدر دین خود را به دنیا فروختند، و دشمنان خدا را محبوب مردم کردند.
و بسا هست که از همان سنخ کتاب، بهتر و مکرّر، از امامیه در دست هست و اعتنایی ندارند یا فرقی نگذارند. پس وای بر آن کاتب و صاحب چاپ و چاپچی و فروشنده و مادح، از غضب خدای جبّار و مخاصمۀ رسول مختار و حیدر کرّار و ائمۀ اطهار و علمای اخیار (نوری، کلمۀ طیبه، ص 9 – 21)

این سخنان چنان روح دارد و تازه است که گویی هم امروز نوری زنده است و خطاب به این نسل باز می‌گوید. آیا گوشی شنوا هست؟

7. امامت، مهمترین رکن اسلام است.

محدث نوری ارتباط استوار با میر حامد حسین هندی – صاحب کتاب ارزشمند و جاودانۀ عبقات الأنوار در امامت و آثار دیگر – داشت. این ارتباط با فرزند دانشمندش سید ناصر حسین نیز ادامه یافت. به گونه‌ای که تا کنون 27 نامه از محدث نوری خطاب به آن پدر و پسر غالم مجاهد منتشر شده است. ( 24 نامه توسط رضا مختاری در: جمع پریشان، ج 1؛ سه نامه توسط طالعی در: فصلنامه سفینه، شماره 3).
محدث نوری همچنین تقریظی بر کتاب عبقات الأنوار نوشته بود. (متن آن در: طالعی و صفا خواه، علامه محدث نوری، ص 206 – 209).
در این سالها، محدث نوری به تألیف مستدرک الوسائل اشتغال داشت، با طرحی گسترده که برای آن در نظر گرفته بود و طبعاً نگران بود که مبادا عمرش به پایان رسد و کارش ناتمام بماند. با این همه، در تهیۀ کتاب و نسخه‌برداری از آنها برای علامه میر حامد حسین یا تمام توان می‌کوشید که نامه‌های یادشده گواهی زنده بر این مدعا است.
اما نکتۀ مهم این است که در یک نامه حطاب به میر حامد حسین، امامت را مهمترین رکن اسلام می‌داند. می‌نویسد:
چه عرض کنم که چه اندازه متحسّرم از عجز از خدمت و اعانت جناب عالی که خدمت به اُسّ اسلام است. (مختاری، جمع پریشان، ج 1 ص 529)

این حسرت را در حالی اظهار می‌دارد که تمام عمر خود را در نشر و تدوین و ترویج احادیث اهل بیت گذرانده است.
يكشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۱:۴۸