۱. بر آنم که تراث‌پژوهان ما، گاه چنان در زمان گذشته غرق می‌شوند که شخصیت‌هایی را که در «حجاب معاصرت» گرفتار آمده‌اند، نمی‌بینند؛ یا سخن گفتن از آنان را دون شأن خود می‌دانند. در حالی که اگر مقصود از گفتن و نوشتن، تذکر و تربیت و تحوّل باشد، چه تفاوتی است میان پرداختن به موضوعی کهن یا نو؟
به عبارت دیگر، توجه به کاربرد و فایدۀ یک مبحث، چه کاربرد فوری و چه کاربرد دراز مدّت، در عرصۀ پژوهش ضرورت جدّی دارد؛ وگرنه با دیدگاه «تراث برای تراث» پیش می‌رویم، آنگاه به جای مسئله‌یابی، مسئله‌سازی می‌کنیم؛ برای خودمان می‌نویسیم، و فقط خودمان می‌خوانیم و لذّت می‌بریم، بی توجه به جامعه و نیازش و وامی که باید به او بپردازیم.
تفصیل این مقال، مجالی دیگر می‌طلبد. ولی به اجمال می‌گویم: این بحث را بی شباهت نمی‌بینم به مقولۀ هنر برای هنر و ادبیات برای ادبیات، که سالها گریبانگیر اهل هنر و ادب بوده است؛ یا مقولۀ نزاع بی‌حاصل میان شعر کهن و شعر نو، که سالها بی توجه به هدف و غایت از شعر و بیان صورت می‌گرفت و جریان داشت.
باری، سخن گفتن در بارۀ استاد مطهری در این راستا جالب توجه است که از معاصران نیز باید درسها آموخت و توشه‌ها اندوخت.

۲. نگارندۀ این سطور، از اوان نوجوانی، با مرحوم مطهری و آثارش انس داشته است، از داستان راستان که حدود سال ۱۳۵۰ خوانده تا آثار دیگر در سالهای بعد، مانند علل گرایش به مادّیگری و غیره، بعلاوۀ چند بار دیدن و شنیدن صدایش از نزدیک (و البته بدون فهم دقیق مطالب!)
این بهره گیری – اندک یا زیاد – هرگز به معنای مطلق دانستن او نیست، و باب نقد و بررسی نسبت به شخصیت‌های علمی همواره گشوده است، بلکه لازمۀ حرمت نهادن به آنها همین است. به هر حال برای ادای دین نسبت به این استاد و پاسداشت حق معلّمی او، به نظر آمد که یادداشتی برای گرامی صحیفۀ کاتبان بنویسم، که مطالب آن تا اندازه‌ای تازگی داشته باشد و تکرار مکرّرات نباشد.

۳. در مورد مطهری بسیار نوشته‌اند. ولی بیشتر این نوشته‌ها به جنبه‌های علمی او توجه دارد، به ویژه دیدگاه‌های فلسفی. ولی از زاویه‌ای دیگر می‌توان و باید به او نگریست، که دیدگاه‌های تربیتی و اجتماعی و فرهنگی اوست. مطهری در زمان خود فردی موفّق بود که به اعتدال و دور از افراط و تفریط سیر می‌کرد و همگان را به این گونه سلوک فرا می‌خواند. بدین جهت در هر زمینه که وارد شده، آرام اما ژرف بدان نگریسته است.
در این مورد، کار مهمی که در سالهای پیش صورت گرفت، مجموعه مقالات و مصاحبه‌های کتاب «جلوه‌های معلمی استاد» بود که انتشارات مدرسه منتشر کرد. از دکتر محمود گلزاری (استاد دانشگاه علامه طباطبایی) در سالهای پیش شنیدم که در زمان همکاری با مجلات رشد، این مجموعه را سامان داده، گرچه نامش در کتاب نیامده است.
ولی با توجه به اهمیت موضوع، این مقدار کفایت نمی‌کند. و گامهای جدّی دیگر مورد نیاز است.

۴. کتاب «نامه‌ها و ناگفته‌ها» مجموعه‌ای است گزیده از میان نامه‌های شخصیت‌ها به مطهری و برخی از نامه‌ها و یادداشت‌های او. این کتاب را انتشارات صدرا نخستین بار به سال ۱۳۸۲ نشر داده و در این گفتار، چاپ چهارم آن (۱۳۸۹) مورد استناد است که نگارنده اخیراً دیده است. مکمل آن، «نامه تاریخی استاد مطهری به امام خمینی» است که همان ناشر به سال ۱۳۸۰ منتشر کرده و چاپ هفتم آن (۱۳۸۹) در اختیار نگارنده است. در اینجا می‌کوشم چند نکته عمدتاً بر اساس کتاب اول، و گاهی با اشاره به کتاب دوم بنویسم.

۵. نامه‌ها و ناگفته‌ها شامل چند فصل است:
فصل اول: نامه‌هایی به مطهری از: حضرات آیات: امام خمینی، گلپایگانی، میلانی، صدوقی، طباطبایی، سید محمدصادق روحانی؛ همچنین شخصیت‌هایی همچون: محمدتقی و علی شریعتی، صادق طباطبایی، و گروهی دیگر.
فصل دوم: نامه‌های مطهری به: مجله زن روز، پدرش، پسرش، دخترش، متولیان مسجد الجواد علیه السلام. گزیده‌ای از پروندۀ دانشگاهی مطهری (سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۶) نیز در همین فصل است.
فصل سوم: یادداشتهای مطهری تحت عنوان: ساختار سازمانی شورای روحانیت تهران، ۱۵ خرداد ۴۲، بازجویی ساواک از مطهری، استعفانامه از حسینیه ارشاد، برخورد با یک استاد مارکسیست در دانشکده الهیات در سال ۱۳۵۵، آثار دکتر شریعتی، انقلاب اسلامی.
فصل چهارم: چند یادداشت از مطهری در مورد: زندان سال ۱۳۴۲، درس معارف قرآن قم به سال ۱۳۵۶، دو یادگار از فرزندانش، متن سنگ مزار مادرش.
پیوست: چند دست‌نویس از اسناد موجود در کتاب.
این چشم‌انداز کلی ۲۲۴ صفحه سرشار از نکته و آموزه است.
اما کتاب نامه تاریخی استاد مطهری به امام خمینی:
این کتاب یک نامۀ طولانی است (نه صفحه) که متن کامل آن به صورت دستنویس همراه با متن چاپی و برخی ضمائم آمده است. زمان نامه سال ۱۳۵۶ (قبل از ماه آبان) و موضوع آن خطرات فرهنگی پیش روی نهضت اسلامی است که در چهار محور بحث شده است: مارکسیسم، مجاهدین خلق، مشکلات روحانیت و تفکر دکتر شریعتی (نه شخص او). در مورد چهارمین محور، بیش از سه محور دیگر سخن گفته، چنانکه سالها پیش از آن در یادداشتی خصوصی تحت عنوان «اسلام‌شناسی یا اسلام‌سرائی» مبنای کلی «اسلام ‌شناسی» را نقد کرده و در یادداشتی دیگر مربوط به کتاب «حسین وارث آدم» آن را یک روضۀ مارکسیستی برای امام حسین علیه السلام دانسته بود.
نگارندۀ سطور، بدون تأیید یا ردّ مطلق این دیدگاه و بدون اینکه بخواهد به جزئیات این مطلب بپردازد و در مورد تک تک این نکات اظهار نظر کند، نفس این گونه تحلیل‌ها و هشدارها را نشانۀ زمان‌شناسی و آینده‌نگری و دغدغه‌مندی مطهری می‌داند که این روحیه برای فعالان فرهنگی و دینی ضرورت جدّی دارد.

۶. کتاب نامه‌ها و ناگفته‌ها، سرشار از نکته‌هایی است که تا کنون گفته نشده یا بر آن تأکید نشده یا اینکه مطرح شده ولی یادآوری آن در این زمان (پس از گذشت چند دهه از نگارش برخی از این نامه‌ها) برای بازخوانی تاریخ فرهنگی و دینی ایران لازم است. همچنین نکات تربیتی از روش زندگی مطهری و برخوردهای او با استادان، شاگردان، معاصران، خانواده، دوستان و ...
این نکات، بدون اینکه مطهری را مطلق و غیر قابل نقد بدانیم، مفید و آموزنده است.
پیش از بیان نکات، وظیفه می‌دانم از بازماندگان استاد تشکر کنم که این نامه‌ها را با دقت نگاه داشته‌اند و با نشر آنها به صورت کتاب، و با دیدگاهی فراجناحی، گامی در راه شناساندن یک دانشی مرد موفق و نیز در جهت تبیین تاریخ فرهنگی معاصر برداشته‌اند. البته هر نامه‌ای مربوط به یک سلسله مقدمات و انگیزه‌ها و زمینه‌ها است و در هر نامه‌ای به نام‌های خاصی – از افراد، اماکن، رویدادها، کتابها و ... – اشاره شده که متأسفانه آن موارد توضیح داده نشده و لذا بهره وری از متن نامه‌ها نسبتا اندک شده است. امید است با چنین بازنگری‌هایی این کار ادامه یافته و اسناد دیگری در این راستا ارائه شود.
به این نکته اشاره شود که در مورد اشخاص در دو موضع مختلف، به دو گونه قضاوت نیازمندیم: در موضع واگذاری مسئولیت‌ها که کار امروز است، میزان وضع فعلی افراد است. ولی در موضع بررسی تاریخی، ضابطۀ ما وضع افراد در زمان مورد بررسی است. لذا شاید قضاوت ما نسبت به بعضی افراد امروز منفی باشد، و این قضاوت بر اساس ملاحظۀ عملکرد آن شخص باشد که سالها بعد از آن سند خاص داشته است. اما در زمان مربوط به آن سند، آن شخص جایگاهی مثبت – دست کم در اذهان بخشی از مردم – داشته است. بدین جهت، حذف شخصیت‌ها و اسناد تاریخی، تنها سبب ناتمام ماندن تاریخ آینده می‌شود و شعلۀ این آتش پیش از همه و بیش از همه، دامن فرد حذف کننده را می‌گیرد. به همین جهت، دیدگاه فراجناحی در اینجا بیش از موضوعات دیگر ضرورت دارد.

۷. خواندنی است که مطهری در عین احترام فوق‌العاده به استادش علامه طباطبایی – که او را با عبارت «روحی فداه» یاد می‌کند – در سال ۱۳۴۹ در مورد وضعیت حقوقی کتاب اصول فلسفه با او مکاتبه می‌کند که پاسخ آقای طباطبایی به تاریخ ۸ آذر ۱۳۴۹ در کتاب آمده است. سرانجام به تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۵۰ قراردادی کاملاً صریح و روشن و بی تعارف در مورد حق التألیف کتاب با هم بنویسند و امضا کنند، به گونه‌ای که گویی هرگز هیچ رابطۀ صمیمیت استاد و شاگردی میان آنها نبوده است! (نامه‌ها و ناگفته‌ها، ص ۱۹ و ۲۰).
توضیح واضحات اینکه متن کتاب اصول فلسفه از آقای طباطبایی و تعلیقات آن از آقای مطهری است.
این جملۀ اقای طباطبایی خواندنی است: «جناب عالی هر طور میل داشته باشید، مجری است ... بنده پول را دوست دارم، ولی جناب عالی را بیشتر از پول دوست دارم»

۸. چند نامه، به تقریظ یا نقد یا بررسی کتابهایی اختصاص دارد که مطهری در آنها نقش داشته یا مستقیماً نوشته است. به عنوان نمونه:
الف. نامه سید صادق روحانی در مورد کتاب «خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت» چاپ حسینیه ارشاد (ص ۳۲ – ۳۴).
ب. نامه یکی از روحانیون (نامش برده نشده) در مورد «محمد خاتم پیامبران» چاپ حسینیه ارشاد (ص ۴۴ – ۴۷).
ج. شیخ علی محمد ابن العلم دزفولی در مورد «داستان راستان» (ص ۷۳ – ۷۶).
د. علی‌اکبر شعار در مورد مقالات مجله زن روز که بعدها تحت عنوان «نظام حقوق زن در اسلام» منتشر شد (ص ۸۰ – ۸۱).
این سنت حسنه (نقد و بررسی کتاب در مکاتبه با مؤلف آن) در سالهای اخیر، جای خود را به رسانه‌ای کردن نقدهای یکطرفه – بلکه گاه ذهن خوانی و سرکوب‌های غیر اخلاقی – داده است که باید به جریان صحیح خود باز گردد.

۹. نامه‌های بعضی از شخصیت‌ها، فضایی افراطی را نشان می‌دهد که در دهه ۵۰ بر فضای فرهنگی جوانان حاکم بود، تا آنجا که حتی بدون دلیل و مستند، بعضی از رجال علمی را به همکاری با دستگاه حاکمه پهلوی نسبت می‌دادند. نامه مورخ ۱۳۸۶ قمری (حدود ۱۳۴۵ شمسی) که در این کتاب آمده، بازتاب آن قضایا و بسی خواندنی است (ص ۳۵ – ۳۸). بازخوانی این نکات در برابر موج افراط‌گرایی که امروز در میان معدودی دیده می‌شود، عبرت‌انگیز و درس‌آموز است.

۱۰. دغدغۀ تبلیغ دینی به زبانهای خارجی در آن سالها با امکانات محدود، در بعضی از نامه‌ها آمده است (ص ۳۳ و ۷۱ و ۷۲). این نامه‌ها عبرت‌انگیز است، از آن روی که بنگریم پس از گذشت دهها سال، با گسترش امکانات مالی و انسانی و ارتباطی از یک سوی، و گسترش ضرورت و زمینۀ تبلیغ از سوی دیگر، چه کرده‌ایم و برای دغدغۀ سالیان پیش چه پاسخی داریم؟
در یک نامه اشاره شده که دائرة المعارف‌های فرنگی که در مورد ائمه علیهم السلام مطالب ناروا می‌آورند، «یک مقدار مقصّرند، ولی خیال می‌کنم تقصیر ماها هم کمی از تقصیر آنها نباشد، زیرا در صدد رساندن مطالب نیستیم» (ص ۳۳).
در نامۀ دیگر، به حدیث مهم امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره شده که فرمود: «اغزوهم قبل أن یغزوکم، فما غزی قوم في عقر دارهم إلا ذلّوا» (خطبه ۲۷ نهج البلاغه). و سپس ترجمه کتابهای دینی به زبانهای مختلف پیشنهاد شده است. (ص ۷۱ و ۷۲).
باری، این گونه تذکرات، بازتاب سستی و غفلت ما از این امور مهم در دهه‌های پیشین است؛ و شوربختانه هنوز هم در بر این پاشنه می‌چرخد ....

۱۱. دو نامۀ مرحوم دکتر صادق طباطبایی که در سال ۱۳۴۸ شمسی به عنوان مسئول ارتباطات اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا – گروه فارسی زبان نوشته (ص ۸۲ – ۸۸) عمق بینش و جامعیت او در آن سالها را نشان می‌دهد. در آن زمان، اتحادیه یاد شده، نشریه‌ای به نام «اسلام مکتب مبارز» منتشر می‌کرده که صادق طباطبایی مشکلات آن نشریه را یاد می‌کند و چشم انداز پیش روی خود را بیان می‌دارد و از آقای مطهری برای آن نشریه کمک می‌گیرد. این دو نامه، آینه‌ای است که وضعیت تبلیغات اسلامی در اروپا در نیم قرن پیش را به خوبی نشان می‌دهد.

۱۲. نامه مرحوم مطهری به مجله زن روز به تاریخ اول آبان ۱۳۴۵ مهم است. ماجرا این است که یکی از حقوقدانان آن روز به نام ابراهیم مهدوی طی سلسلۀ مقالاتی در مجله هفتگی زن روز نقدهایی بر مقررات حقوقی و خانوادگی اسلام وارد کرده و برای پاسخ به آنها فراخوان داده بود. فضای فاسد مجله زن روز مانع از ورود یک روحانی فاضل موجّه به آن می‌شد؛ اما ضرورت پاسخگویی به شبهات از سوی دیگر، مطرح بود، که اگر پاسخی نمی‌رسید، حمل بر این می‌شد که سخنان مطرح شده پاسخی ندارد.
چه کسی حاضر بود از اعتبار صوری خود چشم بپوشد و خود را در معرض تهمت‌های نادانان قرار دهد، اما مسئولیت دفاع از دین را در آن جایگاه بپذیرد؟ آقای مطهری چنین کرد. یک سلسله مقالات در آن مجله به چاپ رساند که بعدها در قالب کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» منتشر شد. حتی در مقدمه آن کتاب، به بعضی از امواج منفی در برابر اصل این کار (درج مقالات در ننگین نامه زن روز در آن سالها) اشاره کرده است.
اینک متن نامه‌ای منتشر شده که سرآغاز این حرکت فرهنگی بوده است. نامه خواندنی است. ادب و متانت در آن موج می‌زند. آنهم نسبت به مجله ای که عمده‌ترین خروجی آن یک سلسله تصاویر مستهجن بیش نبوده است. آقای مطهری پیشنهاد می‌دهد که ابراهیم مهدوی بطور مسلسل به مباحث ایشان پاسخ دهد و مطالب خود را درز نگیرد، بلکه تمام مطالب خود را بیان کند (ص ۹۳ – ۹۴).
در این گونه ورود به مبحث پاسخگویی به شبهات و شبهه‌افکنی‌ها، درسهایی بس جالب مطرح است، از جمله: خوف نداشتن از سخن رقیب، بلکه تشویق به بازگویی آنها، ادب و متانت در نقد، حوصله و تفکر برانگیزی و ...
با همین روحیه بود که ایشان در چند مصاحبه خود در اوایل انقلاب پیشنهاد داد که کرسی مارکسیسم – آن هم با تدریس مارکسیست‌ها – در دانشگاه‌ها دایر شود وفضای بحث و گفتگوی علمی همواره تازه بماند. مصاحبه‌های یادشده در کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» چاپ شده است.

۱۳. مشکلات زندگی مطهری در آغاز هجرت او به تهران به سال ۱۳۳۳ شمسی، در نامه‌ای به پدرش مرحوم شیخ محمدحسین مطهری مطرح شده است (ص ۹۷). در نامه‌ای دیگر به ایشان – که یازده سال بعد یعنی سال ۱۳۴۴ شمسی بوده – نکات مهمی باز می‌گوید. از جمله اینکه:
وضع دنیا تغییر کرده است. دیگر با سواد مختصر خواندن و نوشتن نمی‌توان زندگی کرد. و اگر انسان در مضیقۀ معیشت قرار بگیرد، نه تنها دنیا نخواهد داشت، دینش هم در خطر است ... من خدا را شکر می‌کنم که زندگی‌ام در این شهر (تهران) از صفر شروع شده و سال به سال با یک حرکت لاک پشتی رو به پیش بوده است...

آنگاه اشاره می‌کند که برای رعایت شأن علمی خود، حتی از درآمدهای مشروعی که می‌توانسته داشته باشد، چشم پوشیده است. زیرا پول داشتن یکی از شرایط خوشی زندگی است نه تمام آن. مهم این است که محتاج نیست، روزی کفاف دارد ....
متن کامل این نامه (ص ۹۹ – ۱۰۱) بدون اغراق، به اندازۀ یک کتاب کامل در باب اخلاق حرفه ای علمی – عملی – تربیتی ارزش دارد. خصوصاً برای اهل علم و تحقیق که باید بارها بخوانند، و حتی از اوایل طلبگی و دانشجویی، و به دقت در آن بنگرند، تا نپندارند که مطهری از روز اول، نام و شهرت و اعتباری را داشته که امروز نزد ما دارد. پس با دقت بنگرند که چگونه با حرکتی تدریجی به آن جایگاه رسیده است. در این زمینه، خانوادۀ استاد سخنان ناگفته دارند که به تبیین مطلب کمک می‌کند. امید است که از گفتن آنها مضایقه نکنند، زیرا بخشی از تاریخ شفاهی ما را تشکیل می‌دهد.
از این نامه مهم دقیقاً نیم قرن می‌گذرد.
این گفتار ادامه دارد. در بخش دیگر، چند نکتۀ دیگر مطرح می‌شود. إن شاء الله.
شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۰۹