از رحلت استاد محقق عزیزالله عطاردی دو سال میگذرد. در این دو سال، جای خالی بزرگ مردی را دیدهایم که یک تنه بار یک مرکز تحقیقاتی را بر دوش میکشید، در همان حال که از بیماری رنج میبرد و دستیاری نداشت.
هنوز نمیدانم که چه زمانی و چگونه دانشگاههای ما به فکر میافتند که چنین مردانی خالص و پرهمّت و سختکوش تربیت کنند. آیا اساساً به ضرورت این گونه تربیت عقیده دارند یا نه؟ دریغا که فرصتها از دست میروند و چنین بزرگ مردانی چنان به فراموشی سپرده میشوند که گویی صدها سال پیش میزیستهاند. وگرنه امروز کدام محقق است که بدون هیچ گونه چشمداشت و بی توجه به این همه رانت و ترفیع و ارتقای مشروع و نامشروع، قلمی را که دهها سال پیش به دست گرفته، تا آخرین روزهایی که توان دارد، همچنان در دست بگیرد و ثمرۀ عمر خود را در طبق اخلاص برای آیندگان بگذارد و برود؟
امروز سخن از وقف میرود، به عنوان یکی از زیباترین جلوههای شکوه انسانیت که جوامع به خود دیدهاند، ولی دقت نمیکنیم که یکی از بالاترین مصادیق وقف، علمی است که عالمی برای آیندگان بر جای مینهد و به زبان حال میگوید: تِلكَ آثارُنا تَدُلُّ عَلَینا.
ایام نوروز آخرین سال حیات استاد بود که همراه با حجة الاسلام علیرضا مسجدجامعی به عیادتشان در بیمارستان رفتیم. آقای مسجدجامعی پرسید: آیا امسال کتابی برای نمایشگاه کتاب دارید؟ مرحوم عطاردی پاسخ داد: امسال نخستین سالی است که کتابی تازه به نمایشگاه ارائه نکردهام، دعا کنید حالم بهتر شود و بتوانم غیر از موارد تجدید چاپ، کتابی تازه منتشر کنم.
چنین همتی را امروز کجا بیابیم؟ و اوج چنین وقفی در کدام واژه میگنجد؟
در همان عیادت، سخن از نهج البلاغهای به میان آمد که ایشان تصحیح کرده بودند. استاد در همان حال بیماری به تفصیل و دقت تمام، شروع کردند به بیان نسخههای مورد استفاده و ویژگیها و قصۀ دستیابی خود به بعضی از آنها. تا آنجا که من به جناب مسجدجامعی اشاره کردم که خوب است استاد را خسته نکنیم. یعنی اگر چنین جسارتی نمیکردیم، معلوم نبود تا چه زمانی میخواهند مطالب علمی عرضه کنند.
این همۀ ماجرا نیست. در ایام میلاد ائمه معصومین علیهم السلام نخستین زنگ تلفن که در خانۀ این بندۀ شرمنده در نخستین لحظات بامداد به صدا در میآمد، از طرف استاد بود که همیشه این فرزند کوچکش را به تبریک میلاد آن حجت معصوم خدا شرمنده میکرد. حال میگویم: گیرم که استادی با چنین همتی بیابم، آیا چنان تواضعی در او میتوانم سراغ بگیرم؟
این سخنان به معنای مطلق یا کامل دانستن کارهای ایشان نیست. بلکه ارج نهادن به کار یک عالم، نقد علمی آن است. اما میبینم و میگویم که جامعۀ علمی ما همین ارج را نیز به استاد ننهاده است. بجز نقدی عالمانه که دکتر سید محمد طباطبایی (منصور) بر تحقیق کتاب التدوین در یک مجله دانشگاهی منتشر کرد، دیگر کاری در این راستا ندیدهام. و امیدوارم در این قضاوت خطا کرده باشم.
به هر حال، این سطور، فقط جنبۀ مقدمهای دارد بر یک یادنامۀ مختصر که سال گذشته در یک مجلۀ نسبتاً عمومی (ماهنامۀ آیه از سلسله انتشارات همشهری) منتشر شد و اکنون بازنشر میشود تا فایدۀ آن به محققان برسد. لذا بنا بر تطویل نیست، بلکه هدف یادآوری مجددی بود به ضرورت احیای یاد چنین اساتیدی که درد دین و اخلاق و دانش را یکجا داشتند. با این دغدغهها زیستند و با این دغدغهها دیده از دنیا فرو بستند.
هنوز نمیدانم که چه زمانی و چگونه دانشگاههای ما به فکر میافتند که چنین مردانی خالص و پرهمّت و سختکوش تربیت کنند. آیا اساساً به ضرورت این گونه تربیت عقیده دارند یا نه؟ دریغا که فرصتها از دست میروند و چنین بزرگ مردانی چنان به فراموشی سپرده میشوند که گویی صدها سال پیش میزیستهاند. وگرنه امروز کدام محقق است که بدون هیچ گونه چشمداشت و بی توجه به این همه رانت و ترفیع و ارتقای مشروع و نامشروع، قلمی را که دهها سال پیش به دست گرفته، تا آخرین روزهایی که توان دارد، همچنان در دست بگیرد و ثمرۀ عمر خود را در طبق اخلاص برای آیندگان بگذارد و برود؟
امروز سخن از وقف میرود، به عنوان یکی از زیباترین جلوههای شکوه انسانیت که جوامع به خود دیدهاند، ولی دقت نمیکنیم که یکی از بالاترین مصادیق وقف، علمی است که عالمی برای آیندگان بر جای مینهد و به زبان حال میگوید: تِلكَ آثارُنا تَدُلُّ عَلَینا.
ایام نوروز آخرین سال حیات استاد بود که همراه با حجة الاسلام علیرضا مسجدجامعی به عیادتشان در بیمارستان رفتیم. آقای مسجدجامعی پرسید: آیا امسال کتابی برای نمایشگاه کتاب دارید؟ مرحوم عطاردی پاسخ داد: امسال نخستین سالی است که کتابی تازه به نمایشگاه ارائه نکردهام، دعا کنید حالم بهتر شود و بتوانم غیر از موارد تجدید چاپ، کتابی تازه منتشر کنم.
چنین همتی را امروز کجا بیابیم؟ و اوج چنین وقفی در کدام واژه میگنجد؟
در همان عیادت، سخن از نهج البلاغهای به میان آمد که ایشان تصحیح کرده بودند. استاد در همان حال بیماری به تفصیل و دقت تمام، شروع کردند به بیان نسخههای مورد استفاده و ویژگیها و قصۀ دستیابی خود به بعضی از آنها. تا آنجا که من به جناب مسجدجامعی اشاره کردم که خوب است استاد را خسته نکنیم. یعنی اگر چنین جسارتی نمیکردیم، معلوم نبود تا چه زمانی میخواهند مطالب علمی عرضه کنند.
این همۀ ماجرا نیست. در ایام میلاد ائمه معصومین علیهم السلام نخستین زنگ تلفن که در خانۀ این بندۀ شرمنده در نخستین لحظات بامداد به صدا در میآمد، از طرف استاد بود که همیشه این فرزند کوچکش را به تبریک میلاد آن حجت معصوم خدا شرمنده میکرد. حال میگویم: گیرم که استادی با چنین همتی بیابم، آیا چنان تواضعی در او میتوانم سراغ بگیرم؟
این سخنان به معنای مطلق یا کامل دانستن کارهای ایشان نیست. بلکه ارج نهادن به کار یک عالم، نقد علمی آن است. اما میبینم و میگویم که جامعۀ علمی ما همین ارج را نیز به استاد ننهاده است. بجز نقدی عالمانه که دکتر سید محمد طباطبایی (منصور) بر تحقیق کتاب التدوین در یک مجله دانشگاهی منتشر کرد، دیگر کاری در این راستا ندیدهام. و امیدوارم در این قضاوت خطا کرده باشم.
به هر حال، این سطور، فقط جنبۀ مقدمهای دارد بر یک یادنامۀ مختصر که سال گذشته در یک مجلۀ نسبتاً عمومی (ماهنامۀ آیه از سلسله انتشارات همشهری) منتشر شد و اکنون بازنشر میشود تا فایدۀ آن به محققان برسد. لذا بنا بر تطویل نیست، بلکه هدف یادآوری مجددی بود به ضرورت احیای یاد چنین اساتیدی که درد دین و اخلاق و دانش را یکجا داشتند. با این دغدغهها زیستند و با این دغدغهها دیده از دنیا فرو بستند.
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموّج شطّ حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
تقارن رحلتش با سالگرد رحلت علامه مجلسی (27 ماه رمضان) و تحقق آرزویش – دفن شدن در جوار شیخ طبرسی – یک بار دیگر پیوند استوار او را با شجرۀ طیبۀ عالمان بزرگ امامیه نشان داد. آیا میشود که چنین همت و خلاص و اخلاصی را بار دیگر در میان خود شاهد باشیم؟ چنین باد. عاش سعیداً ومات سعیداً.
برای مشاهدۀ هر عکس با وضوح بیشتر، روی عکس کلیک کنید
چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱:۰۹