مقدمه
تا کنون چند بار توفیق تشرّف به حضور استاد شرف الدین را در شوشتر داشتهام. در بارۀ یکی از این دیدارها گزارشی نوشتم که در اینترنت منتشر شد. این بار نیز با چند سؤال خدمتشان رسیدم. ضمناً میخواستم خبر چاپ برخی از اسنادشان را که در مجله کتاب شیعه شماره 7 و 8 (ویژه اجازات) منتشر شده بود، همراه با تقدیم چند نسخه از مجله حضوراً خدمتشان بدهم. این اسناد، اجازات روایی پدر بزرگوارشان مرحوم آیة الله شیخ محمدمهدی شرف الدین است که گوشهای کوچک از گنجینۀ اسناد ایشان است. اگر عمری باشد و توفیقی، بخشی از اسنادی را که مرحمت کردند، در گفتارهای دیگر ارائه خواهم کرد.
پیش از آغاز سخن اشاره کنم که این خاندان هیچ پیوند خانوادگی با سادات شرف الدین لبنانی ندارند، بلکه خاندانی هستند که از حدود سیصد سال پیش در شوشتر حضور داشته و محل رجوع مردم برای حل مشکلات علمی، دینی و اجتماعی مردم این خطه بودهاند و هنوز هستند. به پژوهشگرانی که با موسوعۀ عظیم الذریعه سر و کار دارند، یادآوری میکنم که عبارت «الموجود عند شرف الدین بتُستر» یا عباراتی بدین مضمون، ناظر است به همین گنجینۀ نفیس.
نیز اشاره کنم که چنین گنجینههایی در گوشههای شهرستانها سخت غریب و مهجور افتادهاند و شیوۀ غلط «پایتخت محوری» اینان را به حاشیه رانده است، در حالی که اینان نه تنها فروتر از اهالی عاصمه نیستند، بلکه در برخی موارد، فراتر از آنان نیز سیر کردهاند. بدین روی بازشناسی آنها و امکاناتشان ضرورتی جدی است. پژوهشگران شهرستانی چنین امکاناتی را شناسایی کنند، مبادا در آینده حسرت فرصتهای از دست رفته را بخوریم.
باری، این گزارش را که گزارش دوم است، به دو بخش تقسیم میکنم: بخش اول، یافتههای خودم از این خاندان، به ویژه شخص استاد محمدعلی شرف الدین. بخش دوم، چند جمله از نکاتی که بازگفتند و بهره بردم.
بخش اول: یافتههای نگارنده
1. آقای شرف الدین 42 سال است که پس از پدرش در مسجد اقامۀ جماعت میکند، در عرصۀ خطابه مردم را آگاه میکند و ضمناً جزوههایی - اغلب در ایام مناسبتهای دینی به مردم میدهد، گاه از نوشتههای خود و گاه بازنشر مطالب دیگران. در این مدت به لحاظ شغلی دبیر آموزش و پرورش بوده و اکنون بازنشسته است. مسجد شرف الدین در کنار خانه و مقبرۀ خانوادگی در منطقۀ مرکزی شوشتر قرار دارد.
2. ایشان اسنادی را که چند نسل در طول مدت دهها سال گرد آوردهاند، با کمال دقت و علاقه نگاه داشته است. بازیابی و بازشناسی آنها میتواند گوشههایی نادیده و ناشنیده از تاریخ و فرهنگ و شخصیتهای ایران به ویژه تاریخ خوزستان و تاریخ شوشتر را نشان دهد.
3. ایشان در کنار آموزش و پژوهش، از فراگرفتن غفلت نکرده است. یکی از اسناد جالب که در این کتابخانه دیدم، گواهیای است که نشان میدهد استاد یک دوره کتابداری گذرانده که وزارت فرهنگ و هنر وقت به سال 1347 شمسی صادر کرده است. همچنین دورۀ کاغذشناسی را نزد یکی از اساتید و خطاطی را نزد سید محمدباقر جزایری (از نوادگان سید علی شوشتری عالم نامآور سدۀ سیزدهم هـ.ق.) گذرانده است.
4. بسیاری از کارهای علمی خود را به تنهایی سامان میدهد. دردمندانه میگفت: «وزارت ارشاد فکر میکند که من چهل نفر دستیار دارم، ولی نمیدانند که اینجا چه خبر است و من چقدر دست تنها هستم ...».
5. حدود بیست هزار فیش بخشی از دستاوردهای علمی و فرهنگی اوست که نیاز به تدوین دارد و بهتر آنکه این کار در زمان حیات استاد و تحت نظر خودش سامان گیرد.
6. از دیدن موجودی کتابخانهاش میشود فهمید که ایشان جدیدترین کتابهای چاپی را تهیه کرده و شماری از آنها را خوانده است. بلکه از برخی یادداشتهایی برداشته است. جالبتر اینکه گزارش اینترنتی این بنده را دیده بود و برای تشویق پدرانه، از آن تمجید بلیغ میکرد.
بخش دوم: افاداتی از استاد
1. سید محمدباقر جزایری که استاد خط من بود، فرزند سید علیاصغر حکیم بود (نقیب سادات خوزستان)، و او فرزند حاج سید حسین حکیم که فرزند سید علی شوشتری بوده است. وقتی زخمی در پای سید حسین پیدا شد که پدرش سید علی را در عالم رؤیا دید و درد خود را به پدر باز گفت. پدر در عالم رؤیا نسخهای به او گفت که با تهیه و استفاده از آن شفا گرفت. سید علی شوشتری پیش از هجرت به نجف در شوشتر مسجد حاج آقا صمد اقامۀ جماعت میکرد. سید محمدتقی حکیم که در نیاوران تهران است و کتابخانهاش را وقف آستان قدس رضوی کرده، نوۀ ایشان است.
2. پدرم مرحوم شیخ محمدمهدی شرف الدین در مسجد منبر میرفته که گاهی تا دو ساعت طول میکشیده است. در آن ایام از مسجد تا بازار را بلندگو نصب کرده و سیمکشی کرده بودند که بازاریان در حین کسب و کار خود، از مطالب ایشان استفاده کنند. تذکرات ایشان به متولیان حکومتهای وقت، در حل مشکلات مردم مؤثر واقع میشد.
یک بار حاکم، مالیات سنگینی بر مردم تحمیل کرده بود. مرحوم شرف الدین خطاب به انجمن شهر این قطعۀ تاریخی را گفت که در زمان قاجار، دو مطرب از شوشتر به جشن عروسی مظفرالدین شاه دعوت شدند. ناصرالدین شاه را اجرای آنها خوش آمد و گفت: «چه درخواستی دارید؟»، گفتند: «مالیات را از شوشتر بردارید» و شاه پذیرفت. مرحوم شرف الدین ادامه داد که «آیا شما به اندازۀ آن دو مطرب هنر دارید؟» و همین تذکر سبب شد که آن مالیات سنگین برداشته شد.
3. پدرم کتابی ارزشمند دارد در احوال دانشمندان شوشتر که در دست تحقیق و چاپ است. همچنین کتابی شامل چند هزار عقد نکاح.
یکی از این اسناد نکاح، مربوط به سال 1317 قمری است که مهریه را بر اساس روپیه نوشتهاند. زیرا در آن زمان بین شوشتر و هند روابط تجاری زیادی بوده و روپیه هند در شوشتر رواج داشته است.
4. یکی از اجداد ما مرحوم شیخ جعفر شرف الدین بوده است. وی در آخرین شب عمرش خطاب به امام حسین علیه السلام این بیت را میخواند:
تا کنون چند بار توفیق تشرّف به حضور استاد شرف الدین را در شوشتر داشتهام. در بارۀ یکی از این دیدارها گزارشی نوشتم که در اینترنت منتشر شد. این بار نیز با چند سؤال خدمتشان رسیدم. ضمناً میخواستم خبر چاپ برخی از اسنادشان را که در مجله کتاب شیعه شماره 7 و 8 (ویژه اجازات) منتشر شده بود، همراه با تقدیم چند نسخه از مجله حضوراً خدمتشان بدهم. این اسناد، اجازات روایی پدر بزرگوارشان مرحوم آیة الله شیخ محمدمهدی شرف الدین است که گوشهای کوچک از گنجینۀ اسناد ایشان است. اگر عمری باشد و توفیقی، بخشی از اسنادی را که مرحمت کردند، در گفتارهای دیگر ارائه خواهم کرد.
پیش از آغاز سخن اشاره کنم که این خاندان هیچ پیوند خانوادگی با سادات شرف الدین لبنانی ندارند، بلکه خاندانی هستند که از حدود سیصد سال پیش در شوشتر حضور داشته و محل رجوع مردم برای حل مشکلات علمی، دینی و اجتماعی مردم این خطه بودهاند و هنوز هستند. به پژوهشگرانی که با موسوعۀ عظیم الذریعه سر و کار دارند، یادآوری میکنم که عبارت «الموجود عند شرف الدین بتُستر» یا عباراتی بدین مضمون، ناظر است به همین گنجینۀ نفیس.
نیز اشاره کنم که چنین گنجینههایی در گوشههای شهرستانها سخت غریب و مهجور افتادهاند و شیوۀ غلط «پایتخت محوری» اینان را به حاشیه رانده است، در حالی که اینان نه تنها فروتر از اهالی عاصمه نیستند، بلکه در برخی موارد، فراتر از آنان نیز سیر کردهاند. بدین روی بازشناسی آنها و امکاناتشان ضرورتی جدی است. پژوهشگران شهرستانی چنین امکاناتی را شناسایی کنند، مبادا در آینده حسرت فرصتهای از دست رفته را بخوریم.
باری، این گزارش را که گزارش دوم است، به دو بخش تقسیم میکنم: بخش اول، یافتههای خودم از این خاندان، به ویژه شخص استاد محمدعلی شرف الدین. بخش دوم، چند جمله از نکاتی که بازگفتند و بهره بردم.
بخش اول: یافتههای نگارنده
1. آقای شرف الدین 42 سال است که پس از پدرش در مسجد اقامۀ جماعت میکند، در عرصۀ خطابه مردم را آگاه میکند و ضمناً جزوههایی - اغلب در ایام مناسبتهای دینی به مردم میدهد، گاه از نوشتههای خود و گاه بازنشر مطالب دیگران. در این مدت به لحاظ شغلی دبیر آموزش و پرورش بوده و اکنون بازنشسته است. مسجد شرف الدین در کنار خانه و مقبرۀ خانوادگی در منطقۀ مرکزی شوشتر قرار دارد.
2. ایشان اسنادی را که چند نسل در طول مدت دهها سال گرد آوردهاند، با کمال دقت و علاقه نگاه داشته است. بازیابی و بازشناسی آنها میتواند گوشههایی نادیده و ناشنیده از تاریخ و فرهنگ و شخصیتهای ایران به ویژه تاریخ خوزستان و تاریخ شوشتر را نشان دهد.
3. ایشان در کنار آموزش و پژوهش، از فراگرفتن غفلت نکرده است. یکی از اسناد جالب که در این کتابخانه دیدم، گواهیای است که نشان میدهد استاد یک دوره کتابداری گذرانده که وزارت فرهنگ و هنر وقت به سال 1347 شمسی صادر کرده است. همچنین دورۀ کاغذشناسی را نزد یکی از اساتید و خطاطی را نزد سید محمدباقر جزایری (از نوادگان سید علی شوشتری عالم نامآور سدۀ سیزدهم هـ.ق.) گذرانده است.
4. بسیاری از کارهای علمی خود را به تنهایی سامان میدهد. دردمندانه میگفت: «وزارت ارشاد فکر میکند که من چهل نفر دستیار دارم، ولی نمیدانند که اینجا چه خبر است و من چقدر دست تنها هستم ...».
5. حدود بیست هزار فیش بخشی از دستاوردهای علمی و فرهنگی اوست که نیاز به تدوین دارد و بهتر آنکه این کار در زمان حیات استاد و تحت نظر خودش سامان گیرد.
6. از دیدن موجودی کتابخانهاش میشود فهمید که ایشان جدیدترین کتابهای چاپی را تهیه کرده و شماری از آنها را خوانده است. بلکه از برخی یادداشتهایی برداشته است. جالبتر اینکه گزارش اینترنتی این بنده را دیده بود و برای تشویق پدرانه، از آن تمجید بلیغ میکرد.
بخش دوم: افاداتی از استاد
1. سید محمدباقر جزایری که استاد خط من بود، فرزند سید علیاصغر حکیم بود (نقیب سادات خوزستان)، و او فرزند حاج سید حسین حکیم که فرزند سید علی شوشتری بوده است. وقتی زخمی در پای سید حسین پیدا شد که پدرش سید علی را در عالم رؤیا دید و درد خود را به پدر باز گفت. پدر در عالم رؤیا نسخهای به او گفت که با تهیه و استفاده از آن شفا گرفت. سید علی شوشتری پیش از هجرت به نجف در شوشتر مسجد حاج آقا صمد اقامۀ جماعت میکرد. سید محمدتقی حکیم که در نیاوران تهران است و کتابخانهاش را وقف آستان قدس رضوی کرده، نوۀ ایشان است.
2. پدرم مرحوم شیخ محمدمهدی شرف الدین در مسجد منبر میرفته که گاهی تا دو ساعت طول میکشیده است. در آن ایام از مسجد تا بازار را بلندگو نصب کرده و سیمکشی کرده بودند که بازاریان در حین کسب و کار خود، از مطالب ایشان استفاده کنند. تذکرات ایشان به متولیان حکومتهای وقت، در حل مشکلات مردم مؤثر واقع میشد.
یک بار حاکم، مالیات سنگینی بر مردم تحمیل کرده بود. مرحوم شرف الدین خطاب به انجمن شهر این قطعۀ تاریخی را گفت که در زمان قاجار، دو مطرب از شوشتر به جشن عروسی مظفرالدین شاه دعوت شدند. ناصرالدین شاه را اجرای آنها خوش آمد و گفت: «چه درخواستی دارید؟»، گفتند: «مالیات را از شوشتر بردارید» و شاه پذیرفت. مرحوم شرف الدین ادامه داد که «آیا شما به اندازۀ آن دو مطرب هنر دارید؟» و همین تذکر سبب شد که آن مالیات سنگین برداشته شد.
3. پدرم کتابی ارزشمند دارد در احوال دانشمندان شوشتر که در دست تحقیق و چاپ است. همچنین کتابی شامل چند هزار عقد نکاح.
یکی از این اسناد نکاح، مربوط به سال 1317 قمری است که مهریه را بر اساس روپیه نوشتهاند. زیرا در آن زمان بین شوشتر و هند روابط تجاری زیادی بوده و روپیه هند در شوشتر رواج داشته است.
4. یکی از اجداد ما مرحوم شیخ جعفر شرف الدین بوده است. وی در آخرین شب عمرش خطاب به امام حسین علیه السلام این بیت را میخواند:
شب رحلت من از بستر روم تا قصر حور العین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
5. پدرم با علمای زمان خود ارتباط زیادی داشت. و نامههای بسیاری از آنها دارد که نگهداری کردهام.
از جمله نامهای از سید هبة الدین شهرستانی پس از تسلط بعثیها که وضع سیاسی عراق را گزارش کرده است.
سید احمد کسروی زمانی که در خوزستان رئیس عدلیه بود، به دیدن پدرم میآمد. نوشتههایی از او قبل از انحراف فکریاش داریم که در آنها «سید احمد تبریزی» امضا میکرده است.
از یکی از علمای دزفول به نام سید محمدصادق دزفولی حدود پنجاه نامه داریم که وضع دزفول و شوشتر را در آن زمان نشان میدهد.
ابوتراب جلی (شاعر طنزگوی دزفولی الاصل) نامهای منظوم دارد که زلزلۀ شوشتر را وصف کرده است. او نیز خدمت پدرم میآمد.
6. سید علی شوشتری سه روز قبل از وفاتش به پسرش سید حسین گفت که من سه روز دیگر میمیرم. بیا و هر چه میخواهی از من بگیر. سید حسین گفت: سلامت تو را میخواهم. گفت: این نمیشود. خلاصه طبابت را از پدرش گرفت و معروف شد به سید حسین حکیم. یکی از شاگردان او ملا علی حکیم بود که صیت طبابت او در زمان خودش از مرز ایران گذشته بود.
این خلاصهای بود از یک دیدار که حدود یک ساعت طول کشید. دیدار چنین بزرگانی همواره درس آموز است. همین نکته که استادی – که جهانی است بنشسته در گوشهای – در سنّ کهولت با چنین شور و نشاطی از علم و فرهنگ و دین و ادب میگوید و کتابهای جدید را مطالبه میکند و از محتوای تازهترین کتابها خبر میدهد، باید درسآموز باشد برای میانسالی مثل من که خود را از هم اکنون بازنشسته نداند و همچنان بکوشد و دین خود را ادا کند. و این گزارش کمترین ادای دین است در حقّ چنین بزرگانی کم مانند.
چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۷:۴۸