مقدمه
سالها پیش یک مجموعه به من سپردند که بررسی کنم. آمدم که نکاتی بنویسم در مورد شیوه و آیین نقد که برخی از آنها در آن نوشتار رعایت نشده بود. برای این کار، چند تیتیر نوشتم که به تفصیل بنویسم. اما بدون مقدمه نمیشد. لذا ابتدا یک مقدمه نوشتم که ناتمام ماند. همان مقدمه ناتمام را سالها به چنگ و دندان کشیدم، از این سوی به آن سوی بردم، به امید آنکه به سرانجامی برسد، که نرسید.
از طرفی همین مولود ناقص فرزند اندیشه و تجربه بود، پس دل کندن از آن دشوار مینمود. بالاخره به این نتیجه رسیدم که همین ناقص را با تغییراتی جزئی – که لازمۀ تبدیل نوشته خصوصی به عمومی بود – عرضه بدارم، اگرچه هنوز باب میل خودم نباشد.
این نوشتار، در این سطح، شاید برخی از پژوهشیان را به کار نیاید، که از این مرحله گذشتهاند. اما من خودم را به این قانع میکنم که همین نکات ساده شاید مبتدیان یا متوسطان را به کار آید. و همین برای انگیزۀ این بنده برای تغییرات لازم و عرضۀ عمومی کافی بود.
روان و آسان نوشتم. در حدّ یک مدخل، آن هم ناتمام. بادا که یک یا چند تن را به کار آید. دیگر عزیزان بزرگوارانه ببینند، و دلسوزانه نقد کنند، که به آن نیاز دارم، بلکه همگان نیاز دارند.
باشد تا فرصتی دیگر، نکتهها و دستاوردهایی که آن زمان برای نقد نوشته ام – گرچه موجز و کم توضیح، ولی قابل استفادۀ بعضی از اهل تحقیق – به رشتۀ نگارش درآورم.
و من الله التوفیق. و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین.
مدّعای اصلی این نوشتار آن است که نقد را باید به شیوۀ صحیح علمی ارائه کرد، که اگر بدین شیوه عرضه نشود، به نتیجۀ مطلوب نمیرسد، بلکه بسا اوقات پیامدهای منفی داشته باشد.
برخی از ویژگی های نقد علمی چنین است:
1. باید موضوع مورد نقد را بر اساس آنچه پدیدآورندۀ آن مجموعه به عنوان هدفش معرفی کرده، سنجید؛ نه بر مبنای آنچه ناقد، تنها روش صحیح یا بهترین روش میداند. رعایت نشدن این نکته در برخی نقدها – و گاه بیشتر نقدها – نتیجه ندهد، یعنی تغییرِ هر دو طرف در بینش و روش را در پی نداشته باشد؛ بلکه صِرفاً کلماتی از دو طرف علیه یکدیگر بیان شود، در قالب لفظ یا نوشتار.
در این حالت، ناقد با نوشتن یا گفتن واژه هایی کار خود را تمام شده بداند. در حالی که در یک نقد مفید، باید ناقد اثر کلام خود را بر شیء مورد نقد (مجموعه / فرد / کتاب / برنامه / فرآوردۀ فرهنگی) بسنجد که آیا گامی به سوی تغییر در آن میبیند یا نه، گرچه آن تغییر درازمدت باشد.
2. گاهی پیامد یک نقد، این است که مجموعه نقد شده پس از نقد، در مسیر پیشین خود بیشتر اصرار میورزد؛ یا به دلیل لجاجت، یا نیافتن کلام مفید در نقد ناقدان، یا بیان نامناسب ناقدان، یا علل دیگر. (یعنی: ناقد یا سخن خوب نگوید یا خوب سخن نگوید).
هر چه باشد، این گونه نقد، نقض غرض است. و مخالف با هدف اصلی نقد، یعنی: گامی – هرچند کوچک باشد و گرچه درازمدّت – به سوی تغییر، از هر دو طرف.
3. دستیابی به هدف پدیدآورنده یا مؤسس مجموعه، کاری است که هم دشوار و هم آسان است.
دشوار است، اگر بخواهیم از میان کلمات متناقض و گاه غیر مستندِ موجود در کتابها و مقالات و سایتها و اسناد – با نگاهی شتاب زده و زود بازده و اقتصادی – بدان برسیم. این گونه نگاه، اکنون بسیار رواج دارد. روند آلودگی اطلاعاتی – در اثر عواملی مانند نشر سریع مطالب غیر مستند در فضای مجازی و شتابِ ناشی از مسابقۀ تکثیر مقالات در دانشگاهها و مراکز پژوهشی – به این فرآیند دامن میزند.
اما آسان است، اگر شتاب زدگی را کنار بگذاریم، به اسناد درجۀ اول یا اصل کتاب رجوع شود؛ تأکید میشود: اصل کتاب یعنی به زبان اصلی نه ترجمهها که غالباً دقت ندارند و از سهو و تصحیف یا حتی تحریف مصون نیستند.
در اینجا اشاره میکنم به کلامی از آیة الله شیخ محمد هادی معرفت (نقل به مضمون) که یکی از عوامل مهم تحریف در کتابهای آسمانی پیشین را رواج ترجمهها و کنار رفتن اصل آنها میداند. تناقض های موجود میان نسخه های مختلف این کتابها نیز به همین مسئله بر میگردد.
4. نقدگریزی در جامعۀ ما – حتی خواصّ و فرهیختگان – واقعیتی است تلخ، که ریشه در عوامل متعدد فرهنگی، اجتماعی و ... دارد. در حالی که عقل و نقل، همه بر این حقیقت تأکید میکنند که انسان باید خود را در برابر آیینه ای ببیند. حال، اگر انسان این آینه را خود برنگزیند، روزگار آینه ای در برابرش مینهد، اما زمانی که دیگر زمانی برای اصلاح رفتار و گفتار نیست.
این اصل بدیهی نیازی به توضیح ندارد. ولی باید در اندیشۀ راهکاری باشیم که چگونه این ضرورت را در زندگی فردی و اجتماعی و علمی خود بپذیریم و اجرا کنیم. کدام نویسنده این سخن عامیانه را پذیرفته که «حرف مرد، دوتاست»؟ یعنی یک بار سخنی بگوید، آنگاه نقد آن را بشنود و سخنی بهتر بگوید؟ کدام نویسنده است که تن به «خودمشت و مالی» بدهد؟
ترویج این فرهنگ – پذیرش انتقاد از خود – نخستین وظیفۀ اهل علم است؛ وظیفه ای که برای انجامش فرصت های زیادی سوزانده ایم، لذا باید برای جبران آن فرصت های سوزانده شده تلاش جدّی داشته باشیم.
می دانم و میپذیرم که این کار، در این روزگار سیاست زده، راهی است ناهموار، ولی این را نیز باید پذیرفت که: «بهر یک گل، زحمت صد خار میباید کشید»، و «گنج را بی رنج جستن ابلهی است».
5. نقد یعنی: بازگویی توأمانِ حسنها و عیبها. روشن است که ما انسانها، نه شیطان رجیم هستیم، نه ملک مقرّب معصوم. بلکه رفتار ما آمیزه ای از این دو رویکرد است، گاهی به این سوی میغلتیم و گاه بدان سوی. هر کس چیزی جز این در کارنامهاش میجوید، راه خطا میپوید. گذشت زمان به بهترین نحو، این واقعیت را – همچون سیل که بر صخره سنگی بکوبد – حتی به کسی که نخواهد بپذیرد، تحمیل میکند.
ما همگان، ابتدا باید این اصل اصیل را بپذیریم، آنگاه بر این مبنای روشن و عقلایی، به نقد یکدیگر بپردازیم. (یعنی بیان منصفانۀ حسنها و عیبها، از روی علم و آگاهی، به قصد اصلاح نه تخریب، نه سخنان بی پایه و اساس، مطالب دست چندم و مشهورات بی دلیل). باشد که گامی چند به این آموزۀ قرآنی نزدیک شویم که فرمود: «تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر»، وگرنه یک عمر در خسران درجا میزنیم، با توهّم خدمتی دینی و علمی، و گاه مشمول این آیه میشویم که فرمود: «الذین ضلّ سعیهم فی الحیوة الدنیا و هم یحسبون أنّهم یُحسنون صنعاً».
تا زمانی که من خود را «حقّ مطلق» بدانم و مجموعه / فرد / کتاب نقد شده را «باطل مجسّم» بخوانم، کاری انجام میشود که بر کمّیت نوشتارها و بیانها میافزاید، ولی کیفیّت آنها را گامی به پیش نمیبرد. و چه زیباست هشدار امام معصوم علیه السلام که ذیل آیۀ شریفۀ «لیبلوکم أیّکم أحسن عملاً» تأکید میکنند که «احسن عملا» مورد نظر است، نه «اکثر عملا».
6. در نقد، باید دیده و دل را از هر چه پیشداوری شُست و از برچسب زدن دوری جُست. پیشداوری و توسل به برچسب، در شبه نقدهای غلط فراوان روی میدهد.
بر اساس این آموزه، اگر کلامی در بیان یک وجه حُسن از وجوه مجموعۀ مورد نقد به زبان آمد یا نوشته شد، نباید در نگاه اول، در پیِ یافتنِ منافع گروهی یا پشت صحنۀ خاصّی یا وابستگی سازمانی ناقد باشیم. بلکه باید آزادانه بنگریم که حق چیست و کلام ناروا کدام؟
ما، دستکم به زبان اگر نه در عمل، دوستدار امام موحدان و امیر مؤمنان هستیم، که در کلامی روشن و گویا به ما فرمود که به «ما قال» بنگریم نه «من قال».
همۀ ما دوست داریم که ما را عامل بدانند به قرآنی که در یک جا فرمود:
«و لا یجرمنّکم شنآن قوم علی أن لا تعدلوا، اعدلوا هو أقرب للتقوی»؛
و در جای دیگر فرمود:
«کونوا قوّامین بالقسط شهداء لله ولو علی أنفسکم ...»
عمل به ترکیب این دو آموزه، دشوار است، اگر بخواهیم منافع فردی و گروهی را اصل و محور بدانیم؛ و آسان است، اگر بخواهیم به یاری خدای بزرگ، در راه حق گام نهیم؛ یعنی حسن و عیب را یکجا ببینیم و بی واهمه و با رعایت ادب و انصاف بازگوییم.
سالها پیش یک مجموعه به من سپردند که بررسی کنم. آمدم که نکاتی بنویسم در مورد شیوه و آیین نقد که برخی از آنها در آن نوشتار رعایت نشده بود. برای این کار، چند تیتیر نوشتم که به تفصیل بنویسم. اما بدون مقدمه نمیشد. لذا ابتدا یک مقدمه نوشتم که ناتمام ماند. همان مقدمه ناتمام را سالها به چنگ و دندان کشیدم، از این سوی به آن سوی بردم، به امید آنکه به سرانجامی برسد، که نرسید.
از طرفی همین مولود ناقص فرزند اندیشه و تجربه بود، پس دل کندن از آن دشوار مینمود. بالاخره به این نتیجه رسیدم که همین ناقص را با تغییراتی جزئی – که لازمۀ تبدیل نوشته خصوصی به عمومی بود – عرضه بدارم، اگرچه هنوز باب میل خودم نباشد.
این نوشتار، در این سطح، شاید برخی از پژوهشیان را به کار نیاید، که از این مرحله گذشتهاند. اما من خودم را به این قانع میکنم که همین نکات ساده شاید مبتدیان یا متوسطان را به کار آید. و همین برای انگیزۀ این بنده برای تغییرات لازم و عرضۀ عمومی کافی بود.
روان و آسان نوشتم. در حدّ یک مدخل، آن هم ناتمام. بادا که یک یا چند تن را به کار آید. دیگر عزیزان بزرگوارانه ببینند، و دلسوزانه نقد کنند، که به آن نیاز دارم، بلکه همگان نیاز دارند.
باشد تا فرصتی دیگر، نکتهها و دستاوردهایی که آن زمان برای نقد نوشته ام – گرچه موجز و کم توضیح، ولی قابل استفادۀ بعضی از اهل تحقیق – به رشتۀ نگارش درآورم.
و من الله التوفیق. و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین.
***
مدّعای اصلی این نوشتار آن است که نقد را باید به شیوۀ صحیح علمی ارائه کرد، که اگر بدین شیوه عرضه نشود، به نتیجۀ مطلوب نمیرسد، بلکه بسا اوقات پیامدهای منفی داشته باشد.
برخی از ویژگی های نقد علمی چنین است:
1. باید موضوع مورد نقد را بر اساس آنچه پدیدآورندۀ آن مجموعه به عنوان هدفش معرفی کرده، سنجید؛ نه بر مبنای آنچه ناقد، تنها روش صحیح یا بهترین روش میداند. رعایت نشدن این نکته در برخی نقدها – و گاه بیشتر نقدها – نتیجه ندهد، یعنی تغییرِ هر دو طرف در بینش و روش را در پی نداشته باشد؛ بلکه صِرفاً کلماتی از دو طرف علیه یکدیگر بیان شود، در قالب لفظ یا نوشتار.
در این حالت، ناقد با نوشتن یا گفتن واژه هایی کار خود را تمام شده بداند. در حالی که در یک نقد مفید، باید ناقد اثر کلام خود را بر شیء مورد نقد (مجموعه / فرد / کتاب / برنامه / فرآوردۀ فرهنگی) بسنجد که آیا گامی به سوی تغییر در آن میبیند یا نه، گرچه آن تغییر درازمدت باشد.
2. گاهی پیامد یک نقد، این است که مجموعه نقد شده پس از نقد، در مسیر پیشین خود بیشتر اصرار میورزد؛ یا به دلیل لجاجت، یا نیافتن کلام مفید در نقد ناقدان، یا بیان نامناسب ناقدان، یا علل دیگر. (یعنی: ناقد یا سخن خوب نگوید یا خوب سخن نگوید).
هر چه باشد، این گونه نقد، نقض غرض است. و مخالف با هدف اصلی نقد، یعنی: گامی – هرچند کوچک باشد و گرچه درازمدّت – به سوی تغییر، از هر دو طرف.
3. دستیابی به هدف پدیدآورنده یا مؤسس مجموعه، کاری است که هم دشوار و هم آسان است.
دشوار است، اگر بخواهیم از میان کلمات متناقض و گاه غیر مستندِ موجود در کتابها و مقالات و سایتها و اسناد – با نگاهی شتاب زده و زود بازده و اقتصادی – بدان برسیم. این گونه نگاه، اکنون بسیار رواج دارد. روند آلودگی اطلاعاتی – در اثر عواملی مانند نشر سریع مطالب غیر مستند در فضای مجازی و شتابِ ناشی از مسابقۀ تکثیر مقالات در دانشگاهها و مراکز پژوهشی – به این فرآیند دامن میزند.
اما آسان است، اگر شتاب زدگی را کنار بگذاریم، به اسناد درجۀ اول یا اصل کتاب رجوع شود؛ تأکید میشود: اصل کتاب یعنی به زبان اصلی نه ترجمهها که غالباً دقت ندارند و از سهو و تصحیف یا حتی تحریف مصون نیستند.
در اینجا اشاره میکنم به کلامی از آیة الله شیخ محمد هادی معرفت (نقل به مضمون) که یکی از عوامل مهم تحریف در کتابهای آسمانی پیشین را رواج ترجمهها و کنار رفتن اصل آنها میداند. تناقض های موجود میان نسخه های مختلف این کتابها نیز به همین مسئله بر میگردد.
4. نقدگریزی در جامعۀ ما – حتی خواصّ و فرهیختگان – واقعیتی است تلخ، که ریشه در عوامل متعدد فرهنگی، اجتماعی و ... دارد. در حالی که عقل و نقل، همه بر این حقیقت تأکید میکنند که انسان باید خود را در برابر آیینه ای ببیند. حال، اگر انسان این آینه را خود برنگزیند، روزگار آینه ای در برابرش مینهد، اما زمانی که دیگر زمانی برای اصلاح رفتار و گفتار نیست.
این اصل بدیهی نیازی به توضیح ندارد. ولی باید در اندیشۀ راهکاری باشیم که چگونه این ضرورت را در زندگی فردی و اجتماعی و علمی خود بپذیریم و اجرا کنیم. کدام نویسنده این سخن عامیانه را پذیرفته که «حرف مرد، دوتاست»؟ یعنی یک بار سخنی بگوید، آنگاه نقد آن را بشنود و سخنی بهتر بگوید؟ کدام نویسنده است که تن به «خودمشت و مالی» بدهد؟
ترویج این فرهنگ – پذیرش انتقاد از خود – نخستین وظیفۀ اهل علم است؛ وظیفه ای که برای انجامش فرصت های زیادی سوزانده ایم، لذا باید برای جبران آن فرصت های سوزانده شده تلاش جدّی داشته باشیم.
می دانم و میپذیرم که این کار، در این روزگار سیاست زده، راهی است ناهموار، ولی این را نیز باید پذیرفت که: «بهر یک گل، زحمت صد خار میباید کشید»، و «گنج را بی رنج جستن ابلهی است».
5. نقد یعنی: بازگویی توأمانِ حسنها و عیبها. روشن است که ما انسانها، نه شیطان رجیم هستیم، نه ملک مقرّب معصوم. بلکه رفتار ما آمیزه ای از این دو رویکرد است، گاهی به این سوی میغلتیم و گاه بدان سوی. هر کس چیزی جز این در کارنامهاش میجوید، راه خطا میپوید. گذشت زمان به بهترین نحو، این واقعیت را – همچون سیل که بر صخره سنگی بکوبد – حتی به کسی که نخواهد بپذیرد، تحمیل میکند.
ما همگان، ابتدا باید این اصل اصیل را بپذیریم، آنگاه بر این مبنای روشن و عقلایی، به نقد یکدیگر بپردازیم. (یعنی بیان منصفانۀ حسنها و عیبها، از روی علم و آگاهی، به قصد اصلاح نه تخریب، نه سخنان بی پایه و اساس، مطالب دست چندم و مشهورات بی دلیل). باشد که گامی چند به این آموزۀ قرآنی نزدیک شویم که فرمود: «تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر»، وگرنه یک عمر در خسران درجا میزنیم، با توهّم خدمتی دینی و علمی، و گاه مشمول این آیه میشویم که فرمود: «الذین ضلّ سعیهم فی الحیوة الدنیا و هم یحسبون أنّهم یُحسنون صنعاً».
تا زمانی که من خود را «حقّ مطلق» بدانم و مجموعه / فرد / کتاب نقد شده را «باطل مجسّم» بخوانم، کاری انجام میشود که بر کمّیت نوشتارها و بیانها میافزاید، ولی کیفیّت آنها را گامی به پیش نمیبرد. و چه زیباست هشدار امام معصوم علیه السلام که ذیل آیۀ شریفۀ «لیبلوکم أیّکم أحسن عملاً» تأکید میکنند که «احسن عملا» مورد نظر است، نه «اکثر عملا».
6. در نقد، باید دیده و دل را از هر چه پیشداوری شُست و از برچسب زدن دوری جُست. پیشداوری و توسل به برچسب، در شبه نقدهای غلط فراوان روی میدهد.
بر اساس این آموزه، اگر کلامی در بیان یک وجه حُسن از وجوه مجموعۀ مورد نقد به زبان آمد یا نوشته شد، نباید در نگاه اول، در پیِ یافتنِ منافع گروهی یا پشت صحنۀ خاصّی یا وابستگی سازمانی ناقد باشیم. بلکه باید آزادانه بنگریم که حق چیست و کلام ناروا کدام؟
ما، دستکم به زبان اگر نه در عمل، دوستدار امام موحدان و امیر مؤمنان هستیم، که در کلامی روشن و گویا به ما فرمود که به «ما قال» بنگریم نه «من قال».
همۀ ما دوست داریم که ما را عامل بدانند به قرآنی که در یک جا فرمود:
«و لا یجرمنّکم شنآن قوم علی أن لا تعدلوا، اعدلوا هو أقرب للتقوی»؛
و در جای دیگر فرمود:
«کونوا قوّامین بالقسط شهداء لله ولو علی أنفسکم ...»
عمل به ترکیب این دو آموزه، دشوار است، اگر بخواهیم منافع فردی و گروهی را اصل و محور بدانیم؛ و آسان است، اگر بخواهیم به یاری خدای بزرگ، در راه حق گام نهیم؛ یعنی حسن و عیب را یکجا ببینیم و بی واهمه و با رعایت ادب و انصاف بازگوییم.
جمعه ۱۷ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۲:۴۶