چهار نکتۀ دیگر
21. رعایت تناسب ظرف و مظروف
برخی از آثاری که انگیزۀ نگارش این سطور را در این بنده پدید آورده، در حیطۀ دین است. در این مورد میگویم: ویراستار، این توقّع را – به حقّ – در خواننده ایجاد میکند که وقتی کتاب یا مقاله ای در باره دین به دست گیرد، باید با «بهترین، زیباترین، جذاب ترین، خوش خوان ترین، لذت بخش ترین» نوشتار روبرو شود، به گونه ای که حاضر نشود متن را کنار بگذارد، بلکه بارها بخواند و بخواند و بخواند و همچنان لذت ببرد و هر بار بیشتر از مرتبۀ پیش ...
روزی این جمله را از مرحوم حسان – شاعر اهل بیت – شنیدم که میگفت: «مدح اهل بیت، اگر وصف والاترین ممدوح باشد – که هست – باید در قالب زیباترین کلمات باشد. در این جهت، وسواس و بازنگری و بازنگاریهای مکرّر، وظیفۀ شاعر است». آنگاه به تجربۀ خود اشاره میکرد که گاهی یک شعر را در پنجاه بیت سروده، پس از آن در بازنگریهای بعدی، بیتهایی از آن حذف کرده، تا به پنج بیت رسانده است. این حذفها با این منطق بوده که «برای ارزشمندترین مظروف، زیباترین ظرف» را بکار گیرد.
مرحوم حسان این کار را مانند کار هنرمند گوهرتراش میدانست که یک قطعۀ سنگ قیمتی را از معدن به دست میگیرد، آنگاه با اِعمال سلیقه از آن یک دانۀ قیمتی میسازد که هوش ربا میشود.
این فرآیند را دکتر سید علی موسوی گرمارودی در برخی از آثار خود به تعبیر «جوشش و کوشش» بیان میکند (نقل به مضمون): شاعر، طبعی مانند آتش فشان دارد، که از دهانۀ آتش فشان بطور طبیعی انواع سنگها بیرون میریزد، بعضی بی ارزش و برخی ارزشمند. درجات ارزش نیز تفاوت دارد. گزینش سنگها و ارزیابی درجات آنها، نخستین کار شاعر است، که فرآیندی زمان بَر دارد. پس از آن صیقل دادن آن سنگهای طبیعی تا رسیدن آنها به دست زرگر برای عرضه به مشتری، فرآیندی دیگر است که سلیقه و تجربه و ... در آن دخیل است. شاعر توانمند هم جوشش دارد مانند آتش فشان، هم کوشش دارد مانند گوهرتراش.
این تفصیل در مورد شعر بود، از زبان دو شاعر شناخته شده که آثار ماندگار در حوزۀ شعر آیینی دارند. اما در باب کار ویراستار نیز تا حدّ زیادی صادق است.
بد نیست درد دل میرزا محمد قزوینی را در حدود هفتاد سال پیش بازخوانی کنیم، مشکلی که نه تنها حل نشده، بلکه روز به روز فاجعه عمیق تر میشود. عبارات قزوینی ناظر به نشریات آن زمان چنین است:
از این پارههای ننگین من بسیار افسرده شدم و به رأی العین میبینم که زبان شیرین سعدی و حافظ مبدل به چه آش شله قلمکاری شده است و کم کم بکلی دارد از میان میرود. خدای واحد شاهد است که اغلب عبارات آنها را که با وجود دو سه مرتبه تکرار هیچ نفهمیدم و اگر ده سال دیگر من عمر کنم و دوباره چشمم به این روزنامههای متعفّن بیفتد، قطعاً هیچ حتی یک کلمۀ آن را هم نخواهم فهمید.
ای سعدی و ای حافظ، ای انوری، ای فردوسی سر از قبر درآرید ببینید اخلاف ناخلف شما زبان شیرین نمکین عذب البیان شما را به چه روز درآورده اند و چه خوب گفته است خاقانی:آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شدوان نیل مکرمت که تو دیدی سراب شدای آدم الغیاث که از بعد این خلفدارالخلافت تو خراب و بیات شدو چه خوب گفته است معزّی:بر جای رطل و جام می، گوران نهادستند پیبر جای چنگ و عود و نی، آواز زاغ است و زغن»(افشار، ایرج، به یاد محمد قزوینی، ص 1).
باری، از جمله عواملی که شوق پدیدآوردن نوشتارهای جاودانه و ماندگار را در این بنده ایجاد کرده، خواندن آثار این افراد است، هر یک با مخاطب خاصّی: محمد رضا حکیمی (نثر فاخر و شاخص استدلالی)، سید مهدی شجاعی (نثر جذّاب داستانی برای گزارش تاریخ اسلام و شخصیت معصومین با ابتکارها و نوآوری ها)، جواد محدّثی (نثر روان روزنامه ای برای بازنویسی مطالب اخلاقی).
22. حقوق خواننده بر پدیدآوران
محمد اسفندیاری در برخی مقالات خود بحق به این نکتۀ مهم اشاره میکند که «پدیدآور باید حق خواننده را پاس دارد و آن را سرسری نگیرد». وقتی کسی به اثر مکتوب نویسنده ای توجه میکند، به این معنی است که: وقت، اعتماد، سرمایۀ فکری مانند هوش و حافظه، زنده ترین لحظات خود یعنی وقت مطالعه، و دیگر سرمایههای بی بدیل خود را به او میسپارد. نویسنده اخلاقاً نباید در این امانت خیانت کند، بلکه باید بکوشد بالاترین سود را از این سرمایه برگیرد و خواننده را که با امیدی به سویش آمده، با مشتی پر برگرداند. ویراستار، باید در این جهت یار و یاوری خوب و صدیق به نویسنده/مترجم (در واقع: به پدیدآور) باشد.
او در مقایسه ای رسا و گویا، یک نوشتار را با دستمال کاغذی مقایسه میکند. میگوید: دستمال کاغذی فقط یک بار، آن هم به اندازۀ یک دقیقه یا کمتر استفاده میشود، و پس از آن به جایگاه همیشگی خود در سطل زباله انتقال مییابد، با این همه چندین بررسی در باره اش انجام میگیرد که مبادا استاندارد نباشد و به سلامت کسی زیان رساند. آنگاه میگوید: یک نوشتار قرار است یک یا چندین انسان عمری با آن بگذرانند، و بسا مسیر زندگی برخی از آنان را به سمت مثبت یا منفی تغییر دهد، یعنی تأثیر دراز مدت بر فرد یا گروه یا جامعه ای داشته باشد. چگونه است که هیچ استانداردی برای نشر آن به کار نمیرود؟ به عبارت دیگر، حساسیتی که برای جلوگیری از انحراف وجود دارد (هر گونه که انحراف معنا شود، بر حسب اختلاف دیدگاهها)، چرا برای پیشگیری از ابتذال و سستی در نگارش (سستی نگارشی و محتوایی و ...) به کار نمیرود؟
مکرّر خواندن نوشتار کوتاه و مفید محمد اسفندیاری تحت عنوان «سوگندنامۀ نویسندگان مسلمان» گامی در این راه است، تا بند بندِ این منشور را سرلوحۀ کار خود قرار دهد.
23. بازیگری در چند نقش
ویراستار باید بتواند همزمان در چند نقش بازی کند: در نقش خواننده که فهم خود از متن را بیازماید، خود را جای نویسنده بگذارد و نوشته را از جهت زیبا و استوار نویسی بررسی کند، در جامۀ مترجم در آید و صحت نوشتار را از جهت مطابقت با متن بنگرد و ...
24. ویرایش اخلاقی زندگی
این مطلب ظاهراً ربطی با نکات ویرایش ندارد، ولی نمیتوانم ناگفته گذارم. خوانندۀ این سطور میتواند آن را به دلیل «بی ربط بودن»! نخواند.
هدف از نگارش و نشر چیست؟ در سطح نظر، اختلافی نیست که هدف، بهسازی زندگی انسان است. در مقام نظر، «دانش در خدمت انسان» شعاری زیبا و مقبول است. اما چگونه در مقام عمل، همین اصل بدیهی مورد انکار یا دست کم تردید قرار میگیرد.
مراد، این است که ویراستار، در کنار سوزنهای فراوان که به دیگران میزند، بد نیست که یک جوالدوز نیز به خودش بزند و بهسازی زندگی را از خودش آغاز کند. در این زمینه چند نمونه عادت زشت یاد میشود:
یکم. عادتهای زشت در وادی نحوۀ تغذیه، بی تحرّکی و بی توجّهی به ورزش، از هیچ فردی پذیرفته نیست، ولی از اهل قلم نکوهیده تر است.
دوم. عادت زشت به دود، تا آنجا که نگارنده به رسم مزاح، میگوید: برخی از اهل قلم آنچنان در کاربرد دود افراط میکنند که گویی آیۀ «دود و القلم» بر آنها نازل شده است! یا گویی از تمام قرآن جز سورۀ «دخان» هیچ نخوانده اند! البته در همان سورۀ دخان این آیه را ناخوانده گذاشتند: «فارتقب یوم تأتی السماء بدخان مبین یغشی الناس هذا عذاب الیم».
این عادت زشت، از یک سوی به جسم و جان یک نویسنده زیان میرساند، در حالی که: «قرنها باید که تا صاحبدلی پیدا شود»، لذا چنین کسی تنها به خود تعلّق ندارد، بلکه سرمایه ای برای ملّتی است.
اما از سوی دیگر، چه صاحب چنین عادت زشتی بخواهد یا نخواهد، کارش سرمشق نوقلمان و نوقدمان این راه قرار میگیرد. نتیجۀ این فرآیند آنکه کمتر عکسی از نویسنده ای دیده شده که سیگار یا پیپ بر لبش نباشد.
سوم. تذکر به این نکته را مدیون استاد سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا) هستم. نکته این است که ویراستار به ضرورت دقّت در نوشتههای دیگران، نقّاد و نکته بین بار میآید؛ صفتی که برای ویرایش بسیار ضروری است، ولی برای زندگی عادّی بسیار زیان بخش. ویراستار باید این ریاضت را بکشد که در زندگی عادی دیده از خطاهای رفتاری و گفتاری مردمان – که نسبتاً بسیار است – ببندد تا بتواند زندگی راحت داشته باشد، وگرنه زندگی را بر خود و دیگران سیاه میکند.
چهارم. به راستی چه زمانی «ویراستار آثار دیگران» میخواهد «ویراستار زندگی خود» باشد؟
شنبه ۳ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱:۰۹