مقدمه
مباهله رویدادی مهم در تاریخ اسلام است که آیۀ 61 سورۀ آل عمران به اجمال بیان می‌دارد. بر اساس این آیه و بیان مفسّران، گروهی از مسیحیان به حضور رسول خدا رسیدند و پس از مقدماتی مفصل قرار شد کار به مباهله برگزار شود. مهم اینکه در این رویداد، پیامبر رحمت، چهار تن را به همراه برد: امام امیرالمؤمنین به عنوان «نفس» خود، حضرت زهرا به عنوان «بانوان»، و امام حسن و امام حسین علیهما السلام به عنوان «فرزندان خود».
در این رویداد، بدون لشکر کشی و بدون رویاروییِ نظامی، پیروزی ای درخشان برای مسلمانان رقم خورد. بدین روی، روزی مهم، تاریخ ساز و فرهنگ ساز در تاریخ اسلام است. تفصیل در این مورد را باید از کتابهای تفسیر، تاریخ، سیره و حدیث جست. و در این مقدمه مختصر نمی‌گنجد.
برخی از این منابع، نیز به شکل منظوم به این مهم پرداخته‌اند که علاوه بر درونمایۀ آن، از جهت ادبی نیز جای توجه دارد. یکی از این منابع منظوم، کتاب «مغازی النبی» از ملا یعقوب صرفی است که تا کنون منتشر نشده و بازخوانی آن را در سطور آینده خواهیم دید.
در بارۀ ملا یعقوب صرفی و منظومۀ مغازی النبی او که به سال 1303 قمری آن را به پایان برده، در گفتاری دیگر (برگی از ادبیات غدیر: غدیریه ملا یعقوب صرفی، صوفی سنی هندی به سال 1303 قمری) سخن رفته است. این گفتار در حلقۀ کاتبان به نشانی زیر منتشر شده است:
برگی از ادبیات غدیر: غدیریه ملا یعقوب صرفی

در آنجا گفتیم که او دانشوری بوده که با وجود تعصب نسبت به آموزه‌های تسنن، محبت اهل بیت را فرو ننهاده است. این رویکرد غالب فضای تسنن پیش از غلبۀ رویکرد سلفی بر محیط‌های سنی بوده است.
نیز اشاره شد که متن این منظومه – تا حدّ پیگیری نگارنده – تا کنون منتشر نشده است.
اینک در آستانۀ 25 ذیحجه سالگرد رویداد مباهله – که بحق پیروزی مسلمانان بر دیگران به محض برتری فرهنگی و بدون درگیری نظامی عنوان یافته – گزارش ملا یعقوب صرفی از این رویداد مهم را می‌خوانیم.
بدان امید که در فردای روشن ظهور، پیروزی فراگیر اسلام راستین بر دیگر ادیان را به دست واپسین بازماندۀ سلسلۀ نور، امام مهدی موعود سلام الله علیه، شاهد باشیم.

متن
همین سال رفت از رسالت مآب
به سوی نصارای نجران کتاب
مر آن قوم را شاه پیغمبران
به اسلام دعوت نمود اندر آن
ز مضمون نامه چو آگه شدند
خبرپرس ز احوال آن شه شدند
از آن قوم جمعی به صدق تمام
نهادند رو سوی خیرالانام
همه چارده کس ز احبار قوم
سه تن زان میان بود سردار قوم
یکی را علَم سید بود، آن دگر
به عامر ملقّب شد و نامور
سوم بود ابوحارث علقمه
که او بود عالِمترینِ همه
شنیدم که در طیبه چون آمدند
به شهر مدینه درون آمدند
لباسی که بوده است در رویه بر
مجرّد شدند از لباس سفر
مزیّن به تزیین شیطان همه
به مسجد درون آمدند آن همه
سلامی که کردند و خیرالانام
شنید و بگفتا جواب سلام
ز بس ناخوشی سوی ایشان ندید
ز روی غضب روی درهم کشید
ز مسجد برون آمدند از ملال
به عثمان عفّان بگفتند حال
بگفتند: باشیم ما یا رویم
ولی بی رضایش چه سان می‌رویم؟
علی اتفاقاً بدانجا رسید
بجستند از او قفل خود را کلید
به ایشان بگفت آن درِ شهر علم
ز بحرِ دلِ او روان بحر علم
که اعراض کرده شه مرسلین
ز انگشترین و لباسِ چنین
چو آن را همه کرده از خود جدا
برفتند پیش شه انبیا
شنیدند از مقتدای انام
ز روی عنایت جواب سلام
بگفت آن مه اوج عزّ و علا
که شیطان به این قوم بود اولا
چو کردند از وی تکلّم هوس
نبی کرد دعوت به اسلام و بس
نمودند اِبا از کمال عناد
سخنها بسی در میان اوفتاد
دلیرانه گفتند آخر به او:
تو در شأن عیسی چه گویی؟ بگو
به شأن مسیحا به سلطان دین
کلام حق آورد روح الامین
رساند از خداش آن کلام اجل
که آدم به عیسی است ضرب المثل
بر ایشان چو خوانده است سلطان دین
کلامی که آورده روح الامین
نگفتند هرگز به ترک عناد
نگشتند هرگز از آن اعتقاد
پیمبر چو انکار آن فرقه دید
وز ایشان سخنهای ناخوش شنید
بگفتا بیایید ای مبغضان
که با هم مُباهل شویم این زمان
نصاری که بودند شیطان صفت
چو کردند با یکدگر مشورت
از آن جمله عاقب به ایشان بگفت
به الماس انصاف دُرّی بسُفت
که: ای فرقۀ ما نصاری قسم
به ذات و صفات مفیض النعم
که دانم که در اعتقاد شماست
که بی شک محمد رسول خداست
به شأن مسیحا کلام چنان
بگفتا که شد دعوی او عیان
شما را مبایل شدن نیست نیک
بر آن نیست جرأت مناسب و لیک
شما گر بر این دین خود راسخید
در انکار این ملت ناسخید
بجز صلح کردن نباشد صلاح
بجز جزیه دادن نباشد فلاح
چو پیش پیمبر صباح آمدند
در آن باب حسب الصلاح آمدند
ز حجره بر آمد رسول خدا
گرفته به خود همره آل عبا
حسین و حسن هم علیّ و بتول
همه زبدۀ اهل بیت رسول
چو دیدند آن پنج تن را چنان
نصری هراسان شدند و طپان
به آل آنچه گفتا نبی آن همه
شنیدند و گشتند لرزان همه
به ایشان نبی گفت: هر گَه دعا
کنم من، بگویید آمین، شما
ابوالحارث، آن اعلمِ آن گروه
بلرزید، از دیدن آن شکوه
بگفتا به قوم خود: ای اصدقا!
عجب چند رویی بدیدیم ما
اگر کوه خواهند کندن ز بُن
بر افتد ز بنیاد خود بی سُخن
نباید مباهل شدن زینهار
وگرنه نخواهید شد رستگار
شما و نصارای دیگر هلاک
شوند و ندارد فلک هیچ باک
نمانند نصرانیان در جهان
برآید ز بن بیخ نصرانیان
پس آنگاه از روی عجز و نیاز
بگفتند با شاه مسکین نواز
که با تو مباهل نخواهیم شد
به آلت مقابل نخواهیم شد
بگفتا نبی: پس مسلمان شوید
به دینی که آورده‌ام بگروید
بگفتند: ما کِی مسلمان شویم؟
کجا داخل اهل ایمان شویم؟
به پیکار تو نیز ما را چه کار؟
نداریم ما طاقت کارزار
ولی جزیه داریم بر خود قبول
اگر دولت صلح یابد حصول
قبول از کرم کرده آن ملتمَس
نبی صلح بر جزیه کرده ست و بس
امینی طلب کرده‌اند از رسول
نبی کرده آن ملتمَس هم قبول
مقرر شده بوعبیده روان
که باشد امین پیش نصرانیان
برفتند برگشته سوی وطن
ببردند امین نیز با خویشتن
ولی عاقب نیک بخت عزیز
دگر سید پاک کردار نیز
از آن فرقه برگشته باز آمدند
به درگاه مسکین نواز آمدند
به صدق طویّت مسلمان شدند
مسلمان به توفیق یزدان شدند

(فریم ۱۵۹ تا ۱۶۱ از نسخه عکسی)


بعدالتحریر
تدوین نهایی این یادداشت، در روز ۱۳ شهریور ۱۳۹۷ (۲۳ ذی الحجه ۱۴۳۹) مصادف با هشتادمین سال رحلت محدث خبیر و مورخ کم نظیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمی به انجام می‌رسد.
بزرگ مردی که تمام طبقات بر خوان یادگارهای فرهنگی و علمی و دینی او نشسته‌اند و بهره می‌برند؛ از مفاتیح الجنان و منتتهی الآمال، تا سفینة البحار که نخستین نمایۀ روشمند علمی برای کتاب بحارالانوار است.
در همایشی که به مناسبت هفتادمین سالگرد رحلت ایشان در سال ۱۳۸۹ برپا شد، علاوه بر سی جلد مجموعه آثار آن عالِم سترگ، سه جلد کتاب در تحلیل زندگی و آثار ایشان منتشر شد؛ دو جلد با عنوان «محدث ربانی» و یک جلد با عنوان «شناخت نامۀ محدث قمی». در مجموع این سه مجلد، نزدیک به هفتاد مقاله درج شده که منبعی مفید در شناخت محدث قمی است.
ثواب نشر این مختصر به روح بلند ایشان اهدا می‌شود و با این اشارۀ مختصر یادش را گرامی می‌داریم. امید که آن عالِم ربانی و دیگر رهروان راه اهل بیت، مشمول دعای مستجاب امام عصر عجل الله تعالی فرجه باشند و هر چه زودتر پیروزی فراگیر و نهاییِ توحید و عدالت را در دولت حقۀ آن امام همام شاهد باشیم.

سه شنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۳۷