پنج نکته دیگر
36. نمونه کژتابی: کلمۀ «وفیه» در عربی به دو معنا
در بارۀ کژتابی در واژهها هر چه گفته شود، کم است و جای سخن بیش از این دارد. در اینجا به یک نمونه اشاره میشود.
عبارت «و فیه» در عربی به دو معنا به کار میرود که مترجم و ویراستار باید به خوبی توجه کند و با توجه به معنای جمله معادل صحیح آن را بنویسد.
معنای اول – نویسنده به نام یک منبع با عبارت «فی کتاب فلان ...»، اشاره کرده و مدتی بعد، برای اجتناب از تکرار مینویسد: «و فیه ...» یعنی: «همچنین در آن کتاب آمده است».
معنای دوم – نویسنده کلامی از شخصیتی علمی یا کتابی نقل میکند، آنگاه در مقام نقادی آن مینویسد: «و فیه ...» یعنی: نقدی بر آن وارد است که ...
برخی مترجمان از عربی را دیدهام که گرفتار چنین کژتابیها شدهاند.
37. نمونه کژتابی: کلمۀ «عمو» در فرهنگ و لهجۀ دزفولی و کلمۀ «جمعة» در عربی
در لهجۀ دزفولی، عمو دستکم چند کاربرد دارد:
برادر پدر؛ شوهر خواهر؛ شوهر خاله؛ شوهر عمه؛ پدر همسر (برای زن: پدر شوهرش، و برای مرد، پدر زنش).
وقتی کسی در گویش دزفولی این واژه را برای کسی به کار برد، باید از او پرسید که کدام معنا را مورد نظر دارد.
نمونه کژتابی همشکلی: جمعه و جمعه (به سکون یا ضمّ میم)
در زبان عربی، جمعه (به سکون میم) یعنی هفته، اما جمعه (با ضمّ میم) یعنی روز جمعه. نمونه شکل دوم کلمه این آیه است: «إذا نودی للصلوة من یوم الجمعة». و نمونه شکل اول،
این که در روایت آمده که رسول خذا فرمود: أُفٍّ لِكُلِّ مُسْلِمٍ لَا يَجْعَلُ فِي كُلِ جُمْعَةٍ يَوْماً يَتَفَقَّهُ فِيهِ أَمْرَ دِينِهِ وَ يَسْأَلُ عَنْ دِينِه (محاسن ج 1 ص 225)
نویسندهای در اینجا جمعه را به روز جمعه معنا کرده بود، یعنی که هر کس در روز جمعه به فراگیری دین خود اهتمام نکند، چنین و چنان کیفر میبیند.
به آن مترجم محترم گفتم: اگر شما در کشوری – مسلمان نشین یا غیر اسلامی – زندگی میکردی، و روز جمعه مانند روزهای دیگر مشغول کار بودی، آیا باز هم حدیث را به همین گونه ترجمه میکردی؟ نیز گفتم: با این توجه که اسلام دینی است برای همگان در همه زمانها، پس نباید در این مورد، مردم را به دشواری یا کار نشدنی بیندازد. آنگاه حدیث به این صورت ترجمه شد: «اف بر هر مسلمانی که در هر هفته زمانی را (روزی یاب خشی از روزی) به فراگیریِ دینش اختصاص ندهد».
عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا سَدِيرُ تَزُورُ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع فِي كُلِّ يَوْمٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا قَالَ فَمَا أَجْفَاكُمْ قَالَ فَتَزُورُونَهُ فِي كُلِّ جُمْعَةٍ قُلْتُ لَا قَالَ فَتَزُورُونَهُ فِي كُلِّ شَهْرٍ قُلْتُ لَا قَالَ فَتَزُورُونَهُ فِي كُلِّ سَنَةٍ قُلْتُ قَدْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَجْفَاكُمْ لِلْحُسَيْنِ ع أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلْفَيْ أَلْفِ مَلَكٍ شُعْثٌ غُبْرٌ يَبْكُونَ وَ يَزُورُونَ لَا يَفْتُرُونَ وَ مَا عَلَيْكَ يَا سَدِيرُ أَنْ تَزُورَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع فِي كُلِّ جُمْعَةٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ مَرَّةً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فَرَاسِخَ كَثِيرَةً فَقَالَ لِي اصْعَدْ فَوْقَ سَطْحِكَ ثُمَّ تَلْتَفِتُ يَمْنَةً وَ يَسْرَةً ثُمَّ تَرْفَعُ رَأْسَكَ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ انْحُ نَحْوَ الْقَبْرِ وَ تَقُولُ- السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ تُكْتَبُ لَكَ زَوْرَةٌ وَ الزَّوْرَةُ حَجَّةٌ وَ عُمْرَةٌ قَالَ سَدِيرٌ فَرُبَّمَا فَعَلْتُ فِي الشَّهْرِ أَكْثَرَ مِنْ عِشْرِينَ مَرَّةً
به عنوان مؤیّد این نکته حدیثی از سدیر صیرفی که امام صادق علیه السلام او را به زیارت قبر مطهر سیدالشهدا علیه السلام ترغیب میفرماید، با این عبارات:
«هر چند وقت به زیارت سید الشهدا علیه السلام میروی؟
روزی یک بار؟ گفت: نه.
هفتهای یک بار؟ گفت: نه. (در اینجا کلمۀ جمعه آمده که باید به سکون میم باشد).
ماهی یک بار؟ گفت: نه.
سالی یک بار؟ گفت: نه.
امام فرمود: تو اهل جفا به امام حسین علیه السلام هستی. تا آخر روایت (کامل الزیارات، ص 287 باب 96، کافی چاپ اسلامیه، ج 4 ص 589).
38. ترجمۀ تحت اللفظی (واژگانی): بایستهها و نبایسته ها
اسمهای خاص (مکان، زمان، رویداد، شخص، کتاب، قبیله، کشور، و ...) قابل ترجمه نیست. حد اکثر اینکه ترجمه آن و وجه تسمیهاش در پانویس ذکر شود. نه اینکه مثلا در متن، «احمد بن حسن» بوده و مترجم بنویسد: «پسندیده پسر نیکو».
دو منطقۀ جغرافیایی موجود است، یکی «میاندوآب» (میانِ دو آب) در آذربایجان ایران، دیگری «بین النهرین» در عراق. معنای واژگانی هر دو یکی است، ولی هر کلمه به منطقۀ خاصی اشاره دارد که با ترجمۀ واژگانی هدف از نامگذاری محو و باطل میشود.
برخی از احادیث، در گذر زمان عنوان خاصّ گرفتهاند که ترجمۀ آن عنوان مطلب را گم میکند و ذهن را از دستیابی به هدف دور میکند. حدیث مدینة العلم، فتح خیبر، رایَت، عشرۀ مبشّره، و ... را باید با ذکر همین عناوین توضیح داد. بی جهت نیست که در منابع غربی اسلام شناسی این عناوین را ابتدا آوانویسی میکنند، سپس در کمانک (پرانتز) یا در پانویس معنای آن را توضیح میدهند.
در این شمار است اصطلاحات که باید مفاد آن بیاید. مثلا در عربی جملۀ «هذا و ...» زمانی به کار میرود که نویسنده میخواهد در بارۀ مطلبی توضیح دهد. لذا باید ترجمه شود: «توضیح آنکه ...» نه اینکه تحت اللفظی ترجمه شود.
مثلها نباید تحت اللفظی ترجمه شود. در عربی میگویند: «أضحک سنّه» که باید ترجمه شود: «لبش را خندان کرد» در حالی که ترجمۀ واژگانی میشود: «دندانش را خندان کرد».
قاعدۀ کلّی این است که مترجم باید به «ترجمۀ اندیشه» بیندیشد نه «ترجمۀ واژه ها». وقتی به «بازگردان اندیشه» بیندیشد، الزامات خاصّ خود را دارد. توجّه شود که لفظ مانند آینهای است که هدف ما از توجه به آینه دیدن خودمان است نه پرداختن به آینه.
39. ترجیف: تلفیق ترجمه و تألیف
برخی از متنها به عنوان تألیف ارائه میشود ولی در واقع «مونتاژ ترجمه ها» است. لذا میتوان آنها را «ترجیف» نامید که خود این نام، تلفیقی از دو کلمۀ ترجمه و تألیف است، ضمن اینکه ایهامی در مورئ شباهت به «اراجیف» هم دارد.
به راستی مونتاژهای ناپخته از ترجمهها دستاوردی جز اراجیف ندارد.
در گذشته به این کار، «گندم نمایی و جو فروشی» میگفتند و در شمار مصادیق «غشّ در معامله» میدانستند که جزء مکاسب محرّمه جای داشت.
البته گاهی نظامات ترفیع و ارتقاء دانشگاهها و حوزهها و مراکز پژوهشی که به تألیف بها میدهد نه ترجمه، سبب میشود که بدین گونه خود را بفریبیم و بیلان تألیف نما را در برابر ترجمهها بالا بدانیم. چنانکه در مجلات پژوهشی ترجمه را نمیپذیرند و همین کار سبب شده تا نویسندگان اولاً به ترجمۀ دست و پا شکسته (به جای ترجمۀ کامل و دقیق) روی آورند و ثانیاً ایدۀ نویسندۀ اصلی را به نام خود عرضه کنند.
بهترین راه گریز از این تلفیق، جداسازی حریم تألیف، ترجمه و ویرایش است که هر کسی آنچه مینویسد، با امضای خود مشخص کند که مسئولیت همگان معلوم باشد.
40. اصرار بر واژههای مهجور
زبان مانند بدن انسان است. بدن انسان گاهی میمیرد، گاه بیمار میشود، گاه نیاز به تقویت و بازسازی دارد.
برخی واژهها میمیرند، که در زبان به کار نمیروند. (مهجور میشوند). بعضی از آنها بیمار میشوند، که ویروس گرته برداری به جانشان میافتد. و بعضی دیگر به طور نارسا ساخته شدهاند که باید به گونۀ صحیح و اصولی ساخته شوند.
بهترین واژههایی که میتواند به کار رود، واژههای جاری در زبان است. مثلاً اگر امروز کسی کلمۀ «شوخ» را به معنای «چرک بدن» و «ادرار» را به معنای «مستمرّی» به کار برد، در منطق واژگان کهن خطا نکرده، ولی با مردم آن قرون سخن گفته نه مردم امروز، که شوخ و ادرار را در معنایی دیگر به کار میگیرند.
اصرار بعضی از اهل ادب بر کاربرد واژههای مهجور مانند آن است که کسی اصرار کند در لیوانی که در شمار اشیاء موزهای است، آب بنوشد! یا در کاسهای متعلّق به قرن پنجم غذا بخورد. چنانکه نظر برخی از امروزیان نیز خطا است که میپندارند چون از چنان کاسه و لیوانی نمیتوان استفادۀ امروزین کرد، پس باید آنها را دور اندازیم. همین سان واژههای مهجور را – حتی در پژوهشهای ادبی – نادیده میگیرند، به بهانۀ اینکه نمیتوان در عرف گفتار و نوشتار امروز، از آنها بهره گرفت.
این دو رویکرد، نگاه افراطی و تفریطی به واقعیتی به نام واژههای کهن و مهجور است، واقعیتی که باید از نظر دور نداشت، ولی در جای مناسب خود.
چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۷:۳۳