بند 31 تا 40


[31]
متن: کان آخر حرب بینهم یوم بعاث.
ترجمه: آخرین جنگشان روز بعاث بود.
پیشنهاد: جنگ بعاث، آخرین برخورد آنها بود.
نکته: «یوم» در زبان عربی، معانی مختلف دارد که یکی از آنها، «روز» به معنای متعارف آن است. گاهی به معنای «رویداد» است. «یوم غدیر خُم» گرچه یک روز بود، ولی با مقدمات و مؤخّرات آن مورد نظر است که مدتی طول کشید. در اینجا نیز «جنگ بعاث» مورد نظر مؤلف است که قطعاً مدتی طول کشیده است.
ضمنا برای رعایت حال خوانندۀ ناداننده‌ای که از قضیه بعاث خبر ندارد، یک پانویس توضیحی بد نیست. مترجم یک لحظه فکر کند که خواننده به او می‌گوید: "یارم همه دانیّ و خودم هیچ ندانی / یا رب! چه کند هیچ ندان با همدانی".


[32]
متن: نزلت في الولید بن المغیرة و کان شیخاً کبیراً مجرّباً.
ترجمه: در بارۀ ولید بن مغیره نازل شد که مردی "بزرگوار" و باتجربه بود. (تأکید از ماست).
پیشنهاد: در بارۀ ... که سالخورده بود و تجربه داشت.
نکته: مترجم «بزرگوار»! فکر نکرده که این کلمه، بار معنایی مثبت دارد، لذا در مورد ولید به کار نمی رود. در اینجا به قرینۀ جمله و کلام، سنّ زیاد او مورد نظر است، نه بزرگواری او.
معمولاً بزرگواری در زبان عربی با تعبیر «کریم» یاد می‌شود نه «کبیر». انس با زبان عربی، در این موارد به کمک انسان می‌آید.

[33]
متن: من أوسطنا شرفا
ترجمه: جایگاهی متوسط داشت.
پیشنهاد: در میان ما جایگاهی والا داشت.
نکته: «وسط» معمولاً به معنای متوسط یعنی «میان دو شیء» می‌آید، ولی معنای دقیقتر، «برتر» است که به قرینۀ جمله و فضای بحث، «والا بودن» مورد نظر است نه «متوسط بودن» که فضیلتی به شمار نمی آید.
شاید معنای «امة وسطا» در آیۀ قرآن نیز، «امت والا / برتر» باشد، نه «متوسط / متعادل» که برخی مترجمان و مفسّران گفته‌اند. در آن آیه نیز والایی و برتری به سیاق کلام مناسب تر است.
این گونه ترجمه، پیآمد اعتماد بر فرهنگ لغت‌های معاصر، آن هم اکتفا به معانی آغازین یک واژه است. مترجم باید از این آفت بپرهیزد، به ویژه در ترجمۀ متون کهن.

[34]
متن: دعاؤه تعالی علی الکافرین ...
ترجمه: دعای خداوند تعالی بر کافران ...
پیشنهاد: نفرین خداوند تعالی بر کافران ...
نکته: دعا، در اصل لغت، معنایی عامّ دارد که وجه مثبت و منفی را در بر می‌گیرد. اما در کاربرد فارسی، وجه مثبت آن را «دعا» و وجه منفی را «نفرین» می‌نامند. وجه مثبت را در پارسی کهن، «آفرین» می‌گفتند که نفرین شکل منفی آن است (نی + آفرین که خلاصه شده است). لذا هنگام ترجمه باید دید با توجه به سیاق کلام، کدام وجه آن مورد نظر است و با توجه به مخاطب و فضا، معادل صحیح را به کار برد.

[35]
متن: إطلاق الآیة و الآیات علی تلک الکتب لا یوجب تقیید الآیة بها و لا انحصارها فیها.
ترجمه: نامیدن به طور مطلق آیه و آیات بر آن کتابها، موجب مقیّد کردن و منحصر بودن آیه به آنها نمی شود.
پیشنهاد: اطلاق آیه و آیات بر آن کتابها، نه موجب تقیید کلمۀ آیه به آنها می‌شود، نه انحصار این کلمه در آن مصداق.
نکته: اطلاق، تقیید و حصر، سه اصطلاح است که در فارسی جا افتاده و نباید معادل آنها به کار رود. البته شاید در یک متن با توجه به مخاطب، معنای آنها روشن نباشد. (و شاید برخی از مترجمان همین مطلب را بهانه کنند برای ترجمه‌های ناروا مانند آنچه نقل شد). ولی چارۀ کار، توضیح مفهوم آنها در پانویس یا پی نویس است نه ترجمه‌های من در آوردی که بار معنایی فدای ترجمۀ واژگانی شود.

[36]
متن: فلیس نسخ حکم فی الشریعة السابقة بشیء من أحکام الشریعة اللاحقة إلّا کنسخ حکم فی الشریعة الواحدة بشیء من تلک الشریعة بعینها.
ترجمه: پس نسخ یک حکم در شریعت پیشینی چیز مهمی از احکام شریعت بعدی نمی باشد جز مانند نسخ یک حکم در شریعت یگانه که چیز مهمی در همان شریعت نیست.
پیشنهاد: پس نسخ یک حکم در شریعت پیشین به یکی از احکام شریعت بعدی فقط مانند نسخ یک حکم در شریعت یگانه به یکی از احکام در همان شریعت است.
نکته: پیچیدگی جمله در متن عربی آشکار است. مترجم در این گونه موارد گرفتار می‌شود به این محذور که متن را درست بفهمد، معادل درست برگزیند، و آن را زیبا بنویسد.
از این روی به درستی گفته‌اند که ترجمه دشوارتر از نوشتن است. برخی از دوستان اهل قلم این اصل را نمی فهمند، چون در این موارد صورت مسئله را پاک می‌کنند؛ چنین جملاتی را حذف می‌کنند یا هر چه فهمیدند، می‌نویسند. با اطمینان نسبی به اینکه کسی بررسی نمی کند و مچ مترجم را نمی گیرد.
مهمترین عاملی که دست انسان را در این موارد می‌گیرد، تجربه است. به راستی در اینجا با تمام وجود باید گفت: التجربة فوق العلم.

[37]
متن: الإستثناء بالوجه المذکور خلاف صریح السیاق، و صریح فی تنزیل الأمر منزلة الأمور العادّیة و تنزیل شخص رسول الله صلی الله علیه و آله منزلة الأشخاص العادیة.
ترجمه: استثناء به گونه‌ای که ذکر شده، بر خلاف صریح راستای سخن می‌باشد. و در فرو فرستاده شدن امر به منزلۀ امور عادی و قرار دادن شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله به جایگاه اشخاص عادی صراحت دارد.
پیشنهاد: استثناء به وجه یاد شده، بر خلاف صریح سیاق سخن است. صریحاً کار را در جایگاه امور عادی و شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله را در جایگاه اشخاص عادی جای می‌دهد.
نکته: 1.فرو فرستاده شدن معادل تنزّل است نه تنزیل. 2. تنزیل، یک واژه است. برگردان آن به سه واژه نماد ناتوانی مترجم در واژه گزینی است. 3.در اینجا به قرینۀ مطلب، بحث «فروکاستن» مطرح است نه فرستادن و ...
لذا می‌توان «تنزیل» را در هر دو مورد، «فروکاستن» ترجمه کرد؛ که کوتاه تر و رساتر باشد.


[38]
متن: قد تحصّل من جمیع ما ذکرنا أنّ ...
ترجمه: از تمام آنچه آورده شد، چنین بر می‌آید که ...
پیشنهاد: نتیجه آنکه ...
نکته: ترجمۀ یادشده هم صحیح است و هم فصیح، ولی مترجم باید واجد روح ابتکار باشد تا میان «درست» و «درست تر»، دومی را برگزیند. دراینجا، می‌توان یک کلمه را جایگزین یک جملۀ چند کلمه‌ای کرد، بدون اینکه در معنا اخلال ایجاد شود.
یکی از قواعد طلائی استاد فقید دکتر عباس حری در نگارش علمی این است که: «در نوشتار علمی، در کاربرد کلمات، خسیس باشید و دست و دل باز نباشید». البته بودن اینکه در معنای کلام، اخلال پیش آید یا فصاحت سخن خدشه دار شود. (بنگرید به نوشتۀ این بنده تحت عنوان: یادی از استاد فقید دکتر عباس حرّی و آموزه‌هایی از او، در آینه پژوهش، شماره 139، بهار 1392 شمسی، ص 120 تا 124).

[39]
متن: هذا تعلیل آخر لما تقدّم فی صدر الآیة من جواز إزالة آیة و إثبات آیة أخری مکانها.
ترجمه: این دلیل دیگری است بر آنچه در آغاز این آیۀ مبارکه آمده است در بارۀ جایز بودن از بین بردن آیه‌ای و ثابت کردن آیه‌ای دیگر به جای آن.
پیشنهاد: این دلیلی دیگر است بر آنچه در آغاز این آیه آمده که از بین بردن آیه‌ای و ثبت آیه‌ای دیگر به جای آن جایز است.
نکته: 1.مترجم هیچ تعهدی نسپرده که تمام واژه‌ها را تغییر دهد، به جای «جواز»، «جایز بودن» بنویسد و ... بسیاری از کلمات، در شکل خود هم کوتاه ترند هم گویاتر. 2. تتابع اضافات یعنی اینکه پیوسته باید کسره را به کار بگیری و واژه‌ها را به هم بچسبانی تا سرانجام به معنایی برسی یا نه. 3.مکرر گفته‌ایم که کاربرد شکل اسمی به جای شکل فعلی شاید در زبان مبدأ صحیح و رایج باشد، ولی وقتی وارد فضای زبان مقصد شدیم، باید آداب آن زبان را رعایت کنیم.
گویی واژه مسافری است که از شهری به شهر دیگر سفر کرده و باید به آداب شهر جدید احترام بگذارد و بدان شیوه رفتار کند، نه اینکه نسبت به آداب شهر پیشین تعصب نشان دهد.

[40]
متن: فلا ینفع النقاش فی صحة الحدیث و التثبّت بأنّه کلام رسول الله.
ترجمه: مناقشه در "درستی حدیث" و ثابت شدن فرمایش پیامبر بودنش سودی نخواهد داشت.
پیشنهاد: سودی ندارد که مناقشه کنیم در اینکه حدیث صحیح است یا نه، و اینکه آیا این سخن، کلام پیامبر هست یا نه.
نکته: 1.مترجم گویی با دنیای کسره‌ها قرارداد بسته که همۀ آنها را به کار گیرد! وقتی می‌شود جمله را به شکل فعلی و بسیار مفهوم گفت، چه اصراری است که به شکل اسمی بگوییم و کلام را نامفهوم کنیم؟
2.«حدیث صحیح» در مقابل اقسام دیگر حدیث است مثل: حسن، ضعیف و ... نه در مقابل «نادرست». اینجا عرصۀ «مصطلح» است نه «معنای لغوی». لذا «صحت» را نباید «درستی» ترجمه کرد.
3.«فرمایش» یعنی: امر یک شخصیت بزرگ به زیردستان. کاربرد آن در مورد کلام یک بزرگ گرچه در غیر امر، محض احترام است، که نباید گسترش یابد.

چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۸