[121]
متن: فکثر الزنا في أشرافنا
ترجمه: در نتیجه زنا میان شرافتمندان زیاد شد.
پیشنهاد: بدین روی، زنا میان طبقۀ اشراف ما گسترش یافت.
نکته: در هیچ قوم و ملتی زنا با شرافت سازگار نیست؛ اما می تواند میان طبقۀ اشراف باشد. اشراف لزوماً به دلیل شرافت، به این طبقه در نیامده اند. تفاوت این دو مورد تنها با یک بار بازخوانی ترجمه به چشم می آید.

[122]
متن: فالمرجّح بصدور الفعل و صدور أحد المتساویین بالنسبة إلیه تعالی موجود.
ترجمه: ترجیح دادن با صادر شدن فعل و صادر شدن یکی از دو متساویها نسبت به خدای متعال موجود است.
پیشنهاد: پس عامل مرجّح برای صدور فعل و صدور یکی از دو طرف که نسبت به خدای متعال متساوی هستند، وجود دارد.
نکته: 1.چگونه «مرجح» به «ترجیح» ترجمه شد؟ 2.اگر خواننده ای از «متساویها» دو عدد ریاضی را به ذهن آورد، چه باید کرد؟ 3.این جمله ناظر به یک اصل فلسفی است، پس باید حال و هوای فلسفی به ترجمه اش داد.

[123]
متن: یکون ظهور تلک المالکیّة فی الآخرة أظهر و أجلی لإبطال الإختیارات و رجوع الأمانات ...
ترجمه: این مالکیت در آخرت روشن تر و نمایان تر است، به جهت باطل شدن اختیارها و بازگشت امانت ها ...
پیشنهاد: این مالکیت در آخرت روشن تر و نمایان تر است، که در آنجا هیچ گونه اختیاری باقی نمی ماند و تمام دارایی های انسانها که به امانت نزد آنها بوده، به مالک اصلی باز می گردد.
نکته: ترجمۀ دوست عزیزمان نادرست نیست، ولی نامفهوم است. و این برای یک نوشتار، عیبی بزرگ است. بارها گفته ام: یک بار، فقط یک بار خواندن کافی است که نارساییِ متن را به انسان نشان دهد.

[124]
متن: فی القرآن آیات ناطقة بنفي الشفاعة مطلقاً کقوله تعالی: .... و أخری ناطقة بنفي منفعة الشفاعة کقوله عز وجلّ ...
ترجمه: در قرآن آیه هایی است گویای نفی مطلق شفاعت مانند فرموده اش تعالی ... و دیگری گویای نفی سودبخشی شفاعت مانند فرموده اش عز و جل ...
پیشنهاد: قرآن آیاتی دارد که شفاعت را بطور مطلق نفی می کند، مانند آیۀ .... چنانکه آیاتی نیز دارد که سودبخشیِ شفاعت را نمی پذیرد، مانند آیۀ ...
نکته: باور کنید که نویسنده در ایران زندگی می کند. البته در جایی از ایران که در آن می گویند: «مانند فرموده اش تعالی». اگر توانستید، آن نقطه را در نقشه پیدا کنید.

[125]
متن: و یجعل ذلک عبرة للمعتبرین و موعظة للمتقین.
ترجمه: و آن را برای عبرت گرفته، پند و عبرت و برای پرهیزکاران، پند و اندرز قرار دهد.
پیشنهاد: و آن را مایۀ عبرت گرداند برای آنها که عبرت می گیرند، و اندرزی برای آنها که اهل تقوا هستند.
نکته: چه باید گفت از جمله ای که صحیح است و فصیح نیست؟

[126]
متن: فإنّ الصلاة تشریف منه تعالی لأولیائه و أهل الکرامة علیه سبحانه لیتشرّفوا بحضوره فی الصلاة ...
ترجمه: همانا نمازش شرافتمندی خدای متعال است برای اولیایش و اهل کرامت نزد او تا با نماز به محضر او مشرّف شوند ...
پیشنهاد: زیرا خداوند به سبب نماز اولیای خود را و کسانی را به آنها کرامت داده، بزرگ می دارد تا به وسیلۀ آن به محضر او مشرّف شوند ...
نکته: 1.تفاوت إنّ و أنّ (کسره و فتحۀ حرف الف) که بارها گفته شده است. 2.با خواندن ترجمه، خواننده در می ماند که سرانجام کی به کی شرافت داده؛ خدا به انسان یا بر عکس؟ آنگاه گره را با دانسته های خود می گشاید نه با این جمله. در حالی که جمله باید گویا باشد.

[127]
متن: بعد إکرامه تعالی إیّاهم بإحضاره موسی للطور لاستماع الوحي ...
ترجمه: پس از گرامی داشتن خداوند آنان را با فراخواندن موسی به طور جهت شنیدن وحی ...
پیشنهاد: پس از آنکه خداوند آنان را گرامی داشت بدین سان که حضرت موسی را به طور فراخواند تا وحی را بشنود ...
نکته: بیچاره «فعل» که زیر دست و پای این جمله ها گم می شود ...

[128]
متن [ذیل آیۀ «فاقتلوا انفسکم»] جزاءً بما ارتکبتم من الجنایة باتخاذکم العجل معبوداً لأنفسکم ...
ترجمه: جزای جنایتی که مرتکب شدید با گرفتن گوساله برای خود معبودی ...
پیشنهاد: اینها جزای جنایتی است که مرتکب شُدید که گوساله را معبود خود برگرفتید ...
نکته: با دیدن برخی جملات در میان یک متن علمی ناخودآگاه یاد بعضی از جملات نمایشنامه ها و فیلمهای تاریخی می افتیم!

[129]
متن: واضح أنّ عبادة بني إسرائیل العجل و ارتدادهم عن دینهم قد کان في مصر.
ترجمه: روشن است که عبادت بنی اسرائیل گوساله را، و برگشتن شان از دین خود، در مصر بود.
پیشنهاد: روشن است که بنی اسرائیل در مصر بودند که با گوساله پرستی از دین خود برگشتند.
نکته: وقتی مترجم شأن خود را اجلّ از انس و همنفسی با نثرهای شیرین و شاخص پارسی دانست، زبانش همین گونه می شود که می بینید.

[130]
متن: قد تکرّر فی الحدیث ذکر "السجود" و هو فی اللغة: المیل و الخضوع ...
ترجمه: به تحقیق کلمۀ (السجود) در حدیث تکرار شده است و آن در لغت خم شدن و خضوع می باشد.
پیشنهاد: کلمۀ «سجود» که بارها در حدیث تکرار شده، در لغت به معنای گردن نهادن و خضوع است.
نکته: 1.هدف از بیان این جمله، فهم معنای یک واژه است. اگر قرار شد معنای خود این جمله را نفهمیم، آنگاه باید گفت: وای به روزی که بگندد نمک. 2.میل، شاید به معنای خم شدن نیز باشد، ولی اگر به بار معنایی کلمات بیندیشیم، «گردن نهادن» به معنای مثبت «سجود» سازگارتر است تا «خم شدن».
شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱:۲۵