مقدمه
در عرصۀ عرشۀ شعر، آنگاه که واژه‌ها در ستایش ستودنی ترین ممدوح، یعنی رسول خدا و خاندان نور علیهم السلام، به کار گرفته شود، شاهکارهایی پدید می‌آید که به لحاظ درونمایه، عمر جاودانه می‌یابند.
این حقیقت آنگاه اوج بیشتر می‌گیرد که قلم شعر در دست عالِمان دین شناس دردآشنا باشد که استوارترین مضامینِ وحیانیِ را از کتاب خدا و سنت معتبر برگیرند و در زیباترین قالب بریزند و به دوستداران خاندان عصمت پیشکش کنند.
یکی از این عالِمان دلسوخته و جامع الاطراف که بدین سان قلم را با مدح خاندان وحی سعادت داده است، مرحوم آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی (متوفی 1338 قمری) فقیه نامور و دین شناس کلّ نگر است که علاوه بر جوانب علمی، دستی بر شعر و ادب داشت؛ گرچه میزان اشعاری که از او برجای مانده، اندک شمار است و همان مقدار نیز کمتر شناخته شده است.
بخشی از این اشعار در مجموعه ای بر جای مانده، که در این مجموعه، علاوه بر اشعار میرزا محمد تقی شیرازی، اشعاری از حضرات آیات، میرزا اسماعیل شیرازی، میرزا ابراهیم شیرازی، آقا میرزا صادق، شیخ فضل الله نوری، میرزا حبیب الله خراسانی و شیخ محمد حسین اصفهانی آمده است. این مجموعه 116 صفحه دارد که در محرم الحرام سال 1356 قمری به اهتمام حاج ابوالقاسم بن موسی منصور همدانی منتشر شده است.
این کتاب با عنوان "مجموعه قصاید و مراثی اهل بیت علیهم السلام" توسط مجمع ذخائر اسلامی به سال 1394 شمسی به صورت چاپ عکسی از چاپ سنگی یادشده منتشر شده است.
در این قلم انداز چند بیت برگزیده از اشعار مرحوم آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی در باب فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می‌شود که تمام آنها مستند به آیات و روایات است. بدان روی که مخاطبان این یادداشت، از بیان مستندات وحیانی بی نیازند، بیان آن گونه موارد به فرصتی دیگر موکول می‌شود. انشاء الله
سخن پایانی در این مقدمه آنکه نشر این یادداشت در ایامی صورت می‌پذیرد که همزمان با سالگرد رحلت مدافع دلسوز و مخلص اهل بیت وحی علیهم السلام، مرحوم علامه عبدالحسین امینی است. (رحلت ایشان: 28 ربیع الثانی 1390 قمری است). آن فقید بنای خود در کتاب جاودانۀ الغدیر را بر احیای ادبیات ولوی و سخن سرایی علوی نهاده و باقیات صالحات جاودانه ای از خود به یادگار گذاشته است. اینک پاداش معنوی بازنشر این چند بیت – که همه در مدح سید الوصیّین است – از جانب آن فقید سعید به آستان مقدس مهدوی تقدیم می‌شود.
****

1.از قصیده ای علوی به مطلع
ای دل خودسر به سر داری ز غفلت تا به کی
آرزوی تخت جمشید و هوای تاج کی؟
که آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی ضمن آن گوید:
آن که سائل را عطا فرمود هنگام رکوع
خاتمی کز شرم او بُد مهر رخشان عرق خوی
شیر حق صهر نبی خونخواه دین سردار جیش
دست حق پشت نبی سلطان دین سالار حیّ
بر فراش مصطفی خوابید و گشتش جان نثار
آفرین گویش به جان شد داور قیّوم حیّ

(ص 3)

2.در قصیده ای با مطلع:
مرغ طبعم جز به یاد دوست گر پرّان شود
پرشکسته پای بسته طعمۀ موران شود
در بارۀ ماجرای مباهله می‌سراید:
«قل تعالوا» گر تجلی کرد در میدان فخر
انبیا را دست و لب از شرم بر دندان شود
رتبۀ حیدر اگر از آیۀ «انفس» فزود
لیک حیدر گر نباشد مصطفی بیجان شود
مصطفی رخ ار نماید مرتضی گردد عیان
مرتضی را گر رسد غم مصطفی گریان شود
بنگرد گر بر نصارا یک دم از روی غضب
حلقۀ زنّارشان مار شرر افشان شود
دارد آهنگ مصافِ آنکه گر فرمان دهد
تار موی هر مسیحی ناوک پیکان شود

(ص 8)

3. قصیده ای دیگر از آن عالِم فقید در این مجموعه آمده که در بیت مطلع، جای مصرع اول خالی است.
مصرع دوم این است:
ذوالفقار آسا که هفت اقلیم از خیبر گرفت.
ضمن آن می‌سراید:
ضربتی بر فرق مرحب زد که قطب ارض را
لطمه اش درّید و جبرائیل را شهپر گرفت
کشتی نوح نجات از همت و اقبال او
صدر و سکّان و شراع و عرشه و لنگر گرفت
(ص 15)

نیز در همین چکامه در باب توجه حضرت مرتضی به پیامبران سلف گوید:
حضرت عیسی ز فیضش مرده‌ها احیا نمود
خضر در ظلمت ز نور مهر او رهبر گرفت
حضرت موسی ز فیض نور کوه طور او
دست بیضا کرد و از چوب عصا اژدرگرفت
در ولایت ثانیِ پیغمبرش حق گفت چون
در رکوعش سائلی ز انگشت، انگشتر گرفت
جان فدای با وفا مردی که در راه وفا
دست از جان شُست و بهر دشمنش خنجر گرفت
آن شهنشاهی که ذات حق که در تزویج او
خواستگاری کرد و از ختم رسل دختر گرفت
بزم این عیش مبارک را زمین لایق نبود
بزم عیشی جانفزا در عالم دیگر گرفت
بزم آرای دو عالَم خطبۀ این عقد را
خود ادا فرمود و در عرش علا محضر گرفت
آن شهنشاهی که او را هر کتابی زآسمان
مقصد و مصداق و شرح و باطن و مظهر گرفت
آن شهنشاهی که از وی ذکر قرآن عظیم
جزو و حزب و سوره و آیات، ضمّ و بر گرفت
آن شهنشاهی که او را حضرت روح الامین
اولین استاد و مخدوم و عطاگستر گرفت
آن شهنشاهی که او را بضعۀ ختم رسل
زوج و همخواب و جلیس و مونس و همسر گرفت
حضرت شاهی که او را حضرت ختمی مآب
صهر و همتا و وصیّ و همدم و یاور گرفت
حضرت شاهی که او را با همه تنزیه و قدس
عین و اُذن و دست و جنب و وجه خود داور گرفت
جان به کف بهر نثار مقدم ختم رسل
با تمام شوق آن جان جهان پرور گرفت
از خروش نعره اش ز الله اکبر روز رزم
با همه سختی تزلزل سدّ اسکندر گرفت
همچنان کایوان کسری با همه فرّ و شکوه
انشقاق از سطوت میلاد پیغمبر گرفت
(ص 15 و 16)

4. قصیدۀ غدیریه مرحوم شیرازی نیز خواندنی است، با مطلع:
مگو سخن ز ما و من گرت هوای یار شد
که در سرای این چمن حدیث نفس خوار شد
(ص 18)

ضمن آن رویداد غدیر را بدین گونه گزارش می‌کند:
به رغم انف حاسدین به جای ختم مرسلین
علی امیر مؤمنین به امر کردگار شد
به روز عید محترم چو در غدیر خم عَلَم
به دست سید امم علیِّ ذوالفخار شد
بگفت این چنین نبی که هر که را منم ولیّ
به جای من بر او علی امیر و شهریار شد
بدار دوست ای خدا هر آنکه داردش ولا
نمای لعن هر که را به او ستمگسار شد
تمام شرع مرسلین کمال دین مؤمنین
به نصّ مصحف مبین از این خجسته کار شد
شدند خثل دوستان به عیش و وجد توأمان
به قلب و جان دشمنان ز نار غم شرار شد
(ص 18)

شاعر چگونگی برخورد خلیفه با ماجرای غدیر را بدین سان می‌سراید:
به جان و پیکر ... گرفت آتش سقر
ز کینه حال او بتر ز حال احتضار شد
به لفظ تهنیت کنان به قلب کینه اش نهان
کجا منافقی چنان عیان روزگار شد؟
بگفت بخ بخ ای علی تو آمدی مرا ولی
ولی به سینه اش دلی ز خشم شعله بار شد
بر او ز بازگاه حق هزار لعن و طعن و دق
که نقض عهد را سبق گرفت و زاهل نار شد
نثار شاه اولیا ز بارگاه کبریا
صلای عفو هر خطا ز هر گناهکار شد
(ص 18)
آنگاه برخی دیگر از فضائل علوی را به نظم در می‌آورد:
شهنشاهی که کرد جا به جایگاه مصطفی
به صدق و راستی فدا از آن بزرگوار شد
شهی که بر فراشت پا به دوش ختم انبیا
ز فیض دست او فنا ز شرک پود و تار شد
بخواند ربّ اکبرش "ولیّ" به نصّ محکمش
چو در رکوع خاتمش به راه حق نثار شد
(ص 18)

در همین قصیده پس از چند بیت در مدیح امیرالمؤمنین علیه السلام باز هم گوشه ای از فضائل حضرتش را مرور می‌کند:
نبی به نصّ داورش بخواند نفس اطهرش
ز حسن رأی در برش وزیر و مستششار شد
به سرّ و جهر، یار او به جان و دل نثار او
به روزگار زار او امیر کارزار شد
به امر حق برادرش ولیّ عهد و یاورش
وصیّ و زوج دخترش ز فضل بی شمار شد
(ص 19)

در ادامۀ همین شعر به قصۀ هل اتی اشاره می‌کند و می‌سراید:

شها تویی که جز خدا نشایدت کند ثنا
ز مدحت تو هل اتی، یکی ز صد هزار شد
(ص 19)

حسن ختام این چکامۀ غدیریه درخواست‌های شاعر از استان مقدّس علوی است:

شها تویی که از کرم نظیر جود توست یمّ
ز کفّ کافیِ تو نم، محیط بی کنار شد
به حال این شکسته دل ز مرحمت عنایتی
که جرم و حسرتش فزون ز حدّ اعتذار شد
تنش ضعیف و ناتوان دلش به درد توأمان
سرشک حسرتش روان زدیده بر عذار شد
به هم شکسته بال او، ز غم فسرده حال او
به عرصۀ خیال او، نه جز تو مستجار شد
(ص 19)

خوش دارم که این یادداشت نورانی را با چند بیت از چکامۀ دیگر میرزا محمد تقی شیرازی بیارایم که در مدیح حضرت خاتم الاوصیاء خوش می‌سراید:
صفوۀ اولاد آدم سرور دنیا و دین
خاتم اسباط خاتم پیشوای خاص و عام
قائم آل محمد مهدی صاحب زمان
وجه حق فیاض مطلق کهف اول فیض عام
تا جهان باقی است از عزّ حریم کبریا
بر جنابش صد هزاران باد هر آنی سلام
(ص ۴۳ – ۴۴)

والحمد لله اولاً و آخراً.

 زیرنویس:

يكشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۳:۱۹