مقدمه نشر کاتبان
چند سال پیش یکی از سایتهای خبری به مناسبت روز حجاب و عفاف پرسشهایی از این بنده مطرح کرد که در پی میآید. پاسخهایی مکتوب نوشتم و فرستادم که به تفصیل گرایید. اکنون به یاد ندارم که منتشر کردند یا به دلیل آنکه بیش از حجم مورد نظر آنها بود، از نشر آن خودداری شد. به هر حال، از آنجا که این مطلب هنوز مسألۀ جامعۀ ما است و من کوشیدم صادقانه و صریح سخن بگویم، نشر آن را در فضای کاتبان مناسب یافتم.
احتمال میرود که مطلب ناتمام باشد، ولی فعلا در وضعی که دارم، امیدی به اتمام مطلب نمیرود؛ ضمن آنکه همین نکات نیز شاید عزیزی را به کار آید و گرهی بگشاید.
و من الله التوفیق.
متن پرسش نامه
با سلام و احترام
با توجه به این که 21 تیر مصادف با روز عفاف و حجاب و این هفته به عنوان هفته حجاب و عفاف نامگذاری شده است، مصاحبهای پیرامون این موضوع درخواست میشود.
سؤالاتی که در حوزه عفاف و حجاب مطرح است:
• بعد از انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ایران تأکید زیادی بر رعایت حجاب و عفاف در جامعه داشته است، اما متأسفانه در این زمینه عملکرد مثتبی مشاهده نشد و روز به روز وضعیت حجاب در جامعه نامطلوب تر میشود.
• به نظر شما ایراد کار از کجاست و برای نهادینه کردن حجاب و عفاف در جامعه چه باید کرد؟
• چرا اقبال مردم به حجاب در جامعه کمرنگ شده است و بی حجابی که یک ضدارزش است، به ارزش تبدیل شده است؟
• متأسفانه امروز زنانی که دارای حجاب نامناسب تری هستند، از احترام بیشتری برخوردارند و حتی اقبال پسران برای ازدواج به دختران بی حجاب بیشتر شده است، به طوری که برخی زنان به بی حجابی خود افتخار میکنند.
• به نظر شما وظیفه مسئولین، خانواده ها، صدا و سیما، آموزش و پرورش و ... در نهادینه سازی مسأله حجاب و عفاف در جامعه چیست؟
به هر یک از موضوعات که تونستید اشاره کنید
اگر موضوع خاصی نیز مد نظر شماهست، خوشحال میشیم که از نظرات شما بهره مند بشیم
با تشکر
متن مکتوب پاسخها که البته الزاما به ترتیب پرسشهای بالا نیست
یکم. مقدمات (1)
1.آنچه در اینجا نوشته میشود، برآیندی از چند دهه مطالعه، تفکر، تجربه، عبرت گرفتن از رویدادها، تحلیل، سؤال داشتن و پیگیری جواب در این سوی و آن سوی، بررسیهای متفرقه میدانی و ..... است که در حوزههای دینی، فرهنگی، اجتماعی، ادبی و ... انجام شده است. لذا رنگ میان رشتهای دارد، اگرچه هرگز فرصت نیافتهام که آنها را به اتمام برسانم.
2.برآنم که بحث عفاف بیش از آنکه شرعی محض باشد، فرهنگی و اخلاقی است و باید آن را به عنوان زیربنای خانواده سالم در نظر گرفت که خودش سنگ بنای جامعهای سالم است. لذا عفاف گسترده تر از حجاب است.
3.حجاب نیز مختص بانوان نیست. متأسفانه طرح بحث غلط، مخاطب بحث حجاب را فقط زنان میداند، در حالی که برخی از مدعیان حجاب، از زنان و مردان، خود دشمن حجاب - به معنای جامع آن – هستند.
4.حجاب فقط امری شرعی نیست. بیش از آنکه شرعی باشد، جنبههای قوی دارد که اصطلاحا غیر شرعی مینامیم. به این معنا که خارج از چارچوب شناخته شدۀ فقه متعارف است، گرچه خارج از چارچوب دین به معنای عامّ آن نیست. مثلا جنبه های: اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی، حقوقی، روانشناسانه، تربیتی و ... که بدون درک این جنبه ها، نمیتوان در باره حجاب به طور کامل سخن گفت.
5. طرح بحث ناقص یا شتاب زده گاهی زیان بخش تر است از سکوت یا واگذاشتن مطلب. مثال این مطلب، این است که: در صحنۀ جنگ، نمیتوان آرام نشست، اما نمیتوان بی هدف و بی برنامه وارد شد. بلکه هر لحظه باید تصمیم مناسب آن را بگیری یعنی در هر زمان، تصمیمی که پخته ترین و کم زیان ترین اقدام باشد، اگرچه الزاما سود آور محض نباشد.
دوم. مقدمات (2)
این نکته در ردیف مقدمات جای دارد، ولی به دلیل اهمیت و تفصیل، جداگانه مطرح میشود.
کسی که اقتضائات ورود به دوره جدید تاریخ بشر یعنی دوره محوریت اطلاعات و ارتباطات را ندارد، از حداقل سرمایۀ برنامه ریزی و مدیریت فرهنگی محروم است. ابتدائی ترین نکته در این زمینه، این است که امروز سیل امواج اطلاعات و ارتباطات، تمام دیوارههای هویت و بنیانهای پیشین (اعم از خوب یا زشت، درست یا خرافی، مستند یا بی پایه) را در هم ریخته و فضای جدیدی برای تفکر و تصمیم گیری به وجود آورده و پیش پای مردم گذاشته است.
قبل از هر گونه تصمیم گیری در باره مسئلهای بسیار مهم مانند عفاف و حجاب، باید این فضا را عالمانه و دقیق شناخت، وگرنه کارها بی ثمر میماند.
این مطلب جوانب فراوان دارد که فعلا فقط به یک نکته اشاره میشود. در موج سوم تاریخ بشر که اکنون ما در آن هستیم، اصولا سخن گفتن آمرانه جایگاهی ندارد، چه امر شرعی باشد یا خانوادگی یا قانونی یا برخوردهای تند یا هر نوع دیگر از امر و نهی تند. دقت شود که سخن بر سر مشروعیت این نوع گفتمان در نفس الامر نیست. میگویم اثری ندارد. همچنین نصیحتها و اندرزهای مستقیم بی فایده است. دوره نصیحت نامه نوشتن و گفتن سپری شده است. و این خسرانی است که بر نسلهای جدید تحمیل میشود، بدون اینکه روشن باشد که چه کسی باید تاوانش را بدهد.
روشن است که در این فضای شبه فکری سخن گفتن از حجاب در قالب استفتائات شرعی فقط برای تعداد معدودی از افراد جامعه پاسخ میدهد. البته شاید تکلیف خودمان را از پیش معلوم کردهایم که مخاطب ما همان گروه معدود هستند. دیگرانی که تن به فتواهای شرعی نمیدهند، از این سخن خوشنود نشوند، بلکه باید به این مشکل بیندیشند که چگونه و از کجا خود را به این خسران و حرمان گرفتار کردهاند که نسبت به شرع بی توجه یا حتی مخالف شدهاند. خبر دادن از یک درد مسری و سرایت گستردۀ آن، به معنای بی توجهی به درمان نیست، بلکه مقدمهای است بر اندیشهای جدی برای درمان. هدف من بیان واقعیت تلخ است نه ارزیابی و داوری در بارۀ آن.
پس چه باید کرد؟ آیا فقط خیالبافانه به وضع مطلوب بیندیشیم و از وضع موجود غافل شویم یا اینکه تسلیم وضع موجود شویم و اساسا به نقطه مطلوب نیندیشیم؟ آیا راه سوم وجود ندارد؟
به زعم این بنده راه سوم وجود دارد و پیمودنش ضروری است: راه تبیین و توضیح، آن هم بر مبنای عقلانیت و نشان دادن اینکه بین عقل و شرع، منافاتی نیست، بلکه شرع برای بارور کردن عقل آمده است.
این راه، ویژگیهایی دارد، از جمله اینکه: درازمدت است نه مقطعی؛ حوصله میخواهد نه شتاب زدگی؛ نتایج زودبازده قابل ارائه و نمایش که بتوان در مصاحبهها مطرح کرد و به کمک آن بودجه دولتی گرفت، ندارد؛ از مسیر گفت و گوهای دوطرفه میگذرد نه سخنرانیهای یکسویه؛ باید مخاطب ما باور کند که ما او را درک کردهایم؛ و طبعا در همه جا نسخۀ یکسانی ندارد که در اتاقهای سازمان و مرکزی در پایتخت طراحی شده باشد. بلکه هر نقطه و هر فضای فکری ورود و خروجی خاصّ خودش را میطلبد. مانند باغبانی که عمر خود را بر سر یک باغ میگذارد، بدون اینکه به توسعۀ کمّی حوزۀ فعالیتش بیندیشد. اما از همان تمرکز نتیجه میگیرد و به یک باغ نمونه میرسد.
سوم. اصول کلی این طرح
1.عفاف یعنی ماندن در حد وسط بدون افراط و تفریط. هر گونه غلتیدن به افراط یا تفریط ضد عفاف است، مانند: اسراف و بخل، جدی بودن افراطی یا شوخ بودن بی حساب، تهور بی حساب یا ترس بیجا و ...
رسیدن به این حد وسط یک عمر تلاش میطلبد، ولی استادی راهنما (و نه بخشنامه و امر یکطرفه و نصیحت خشک) میتواند راه رسیدن انسان به آن را کوتاه کند.
2.همگان قانون عرضه و تقاضا را در کالاهای مادی پذیرفتهاند. یعنی هر چه عرضه بیشتر، تقاضا کمتر. کالاهای با کشش، استثنایی از این قانون هستند که جداگانه بحث میشود. ولی اصل بر وضع عمومی است.
این قانون در مورد فرآوردههای معنوی نیز صادق است. هر چه بیشتر نصیحتها تکرار شود، بی ارزش تر و کم اثرتر میشود، خصوصا وقتی رنگ و بوی تکرار به خود بگیرد.
اگر با دقت به گفتمانهای نسل جدید بنگرید، هر چند ماه یک یا چند اصطلاح پرکاربرد تازه میبینید که اتفاقا نه معنای مهمی دارد و نه ظهور و بروز آن تحول اساسی است. چرا بروز میکند؟ برای اینکه «تفاوت» خود را نشان دهد. برای اینکه نشان دهد که «روزآمد» هستند و مانند گذشته (یعنی چند ماه قبل از آن!) نماندهاند. همان واژهها به سرعت فراموش میشوند و جای خود را به واژگان دیگری میدهند که بعد از آن مد شده است.
در چنین فضایی سخن گفتن در ساختارهای تکراری با مطالب تکراری اثر نمیکند، مگر زمانی که با وجود مخاطب عجین شده باشد. و این یعنی همان فرآیند تربیت که از آن یاد شد.
اگر درست بنگریم، افرادی به حجاب و عفاف و حریم خانواده ملتزم هستند که در همان ساختار صحیح «تربیت» شدهاند، نه اینکه الزاما از بخشنامهها و برخوردها ترسیده باشند یا سخنرانیها را عملی کرده باشند.
3.نگارنده سطور، خبر جدی از کارهای نوآورانه در باب حجاب و عفاف ندارد. این مطلب چند دلیل میتواند داشت:
الف. این تلاشها در برابر موج مخالف، چندان رنگی ندارد.
ب. این کارها واقعا اندک بودهاند.
ج. اصلاع رسانی گسترده در مورد آنها نشده است.
علت نارسایی هر چه باشد، همین نکته میتواند روح امید به اصلاح را در برخی از دلسوزان کمرنگ کند. و آنها را به سوی «عقب نشینی فرهنگی» سوق دهد.
4.واقع بینی رکنی مهم در برنامه ریزی است. اگر نقطۀ هدف را «چادری کردن همه دختران و بانوان در زمانی کوتاه» بدانیم، شکست قطعی در پیشانی این حرکت نوشته شده است. ولی اگر واقع بینانه به سیلهای اطلاعاتی و ارتباطی بنگریم که هر لحظه از طریق شبکههای اجتماعی و ماهوارهای و اینترنتی سرازیر میشود، آنگاه به اینجا میرسیم که زمانی موفق خواهیم بود که شتاب حرکت به سوی انحطاط و سرعت سقوط اخلاقی را کمی کُند کنیم.
یک راه برای رسیدن به این هدف، اجرای عملی حجاب و عفاف در محیطهای کوچک و محدود است. آنگاه بررسی علمی در این مورد که چگونه از تجربههای آن مرحلۀ محدود برای محیطهای دیگر استفاده شود. طبعا این کار به معنای «بخشنامهای کردن شتاب زدۀ آن تجربه ها برای همه جا» نیست. بلکه در فرآیندی زمان بر و تدریجی آن تجربهها پخته تر شود و کم کم به راه حل نسبتا جامع برسیم.
فراموش نکنیم که فرآیند تبدیل جامعۀ اهل حجاب به وضع موجود، زمانی حدود یکصد سال به طول انجامیده، آن هم نه تنها با ابزار حکومتهای گذشته، بلکه با بسیج کامل جامعۀ هنری و نویسندگان و فیلم سازان و اصحاب رسانه و مانند آنها. پس انتظار نیست که در زمانی کوتاه، آن هم درغیاب برنامه ریزیهای پخته و اساسی مسیر عکس طی شود.
5.یکی از عناصر کلیدی و افتخار آفرین اندیشۀ شیعی بحث «حسن و قبح عقلی» است. بر این اساس شمار زیادی از محورهای اخلاقی – در بعد مثبت و منفی - در شمار مستقلّات عقلی جای میگیرد که حتی با چشم پوشی از احکام شرعی جایگاه و اهمیت خود را دارد.
از سوی دیگر، توجه به همین مطلب، پاسخی جدّی به این پرسش دیرینه دارد که: اخلاق، نسبی است یا مطلق؟
این نکتۀ اصلی و کلیدی را بر اساس مورد عفاف و حجاب توضیح میدهم:
طرفداران نسبیت اخلاق به تفاوت مبنای حجاب در فرهنگ ها، ملتها و دینهای مختلف استناد میکنند و به راستی آنها را مختلف مییابند، با اشتراک در اسم «حجاب و عفاف». همچنین تفاوت کشورها و ملتها و دینها در باب احکام خانواده و روابط میان دو جنس مخالف که کاملاً روشن است.
اما طرفداران مطلق بودن اخلاق، به کلیاتی مشترک میان تمام یا بیشتر فرهنگها استناد میکنند، مانند قانونمند بودن تمام آنها و پرهیز از ولنگاری. آنها بر این اساس، اخلاق را مطلق میدانند، بدون حل مشکل تفاوتها.
در هر دو دیدگاه متقابل، یک ملاحظۀ اساسی نادیده گرفته میشود: تفاوت حکم با مصداق، که حکم یکی است ولی مصادیق متعدد دارد. در همین مثال، میتوان گفت: حکم کلی مشترک میان تمام فرهنگهای انسانی، «قانونمندی و قانون مداری و پرهیز از ولنگاری» است، اما این حکم در هر فرهنگی برای مرحلۀ اجرا، مصداقی ویژه دارد که در آیین نامهها و دستورالعملهای آن جلوه میکند.
پس همین حکم حجاب و عفاف، به ملاحظۀ حکم، مطلق است و به ملاحظۀ مصداق، نسبی.
با قدری مسامحه، میتوان حکمهای کلی اخلاقی را مشمول احکام کلی عقلی دانست (که شاید بتوان از آن تعبیر فطری کرد). و مصداق شرعی حجاب را مصداق آن در فقه و شرع.
حال از سویی دیگر به مطلب بنگریم: از این سوی که چگونه این احکام فقهی را به نسلی طالب تفاوت بازگوییم. پیشنهاد این است که در مقام ترویج، ابتدا بر حکم کلی و مطلق عفاف و حجاب تأکید شود، یعنی همان مبانی فطری و عقلی که هر ملت و فرهنگی برای پاسداشت حریم خانواده بدان پایبند است و عدول از آن را «جرم اخلاقی» میداند. آنگاه که در ضمن فرآیندی دراز مدت، تربیت بر این مبنا شکل گرفت، به تدریج مصداق آن یعنی حجاب شرعی را توضیح دهیم و محسنات آن را بازگوییم.
مهمترین حسن این روش در آن است که کارها از نقطهای فطری و تعقلی آغاز میشود که میان تمام مردم با زبانها و دینها و گرایشهای مختلف، مشترک است و هیچ یک از انسانها منکر آن نیست، مگر معدودی بیماردل. با این روش تعداد منکران عفاف و حجاب به حد اقل میرسد و دیگر ما با خیل بیشماری «مخالف و معاند و مزدور» روبرو نیستیم.
تکرار و تأکید میشود که این تربیت با کارهای ضربتی مانند نصب چند بیلبرد در خیابان و چند سخنرانی در همایشها و مانند آنها به ثمر نمیرسد، بلکه فرآیندی درازمدت، تدریجی، ریشهای و تربیتی است.
6.عالمان اخلاق در گذشته و حال، خشونت را در تمام مراحل، پا به پای شهوت، به عنوان دشمنان شماره یک برای مرام انسانی برشمردهاند. واقع امر همین است که نمیتوان خشونت را ترویج و توجیه کرد، آنگاه روی دیگر همان سکه یعنی شهوت را زشت دانست.
رفتارهای فمینیستی بیانگر همین نکته است. بخش عمدهای از رویکردهای فمینیستی نوعی انتقام گیری است به سبک زنانه، در برابر آنچه «ستم مردان در طول تاریخ» خوانده میشود و بر آن تأکید میگردد. گفتم: «به سبک زنانه» که این سبک، عمدتا بر ترویج بی رویه و قانون گریزانۀ شهوت متکی است.
به تعبیر دیگر، شهوت منحصر به امور جنسی نیست. شهوت ریاست، شهوت مال دوستی، شهوت افراط در دانش خواهی بی توجه به مسئولیتهای اجتماعی، شهوت خشونت گرایی، شهوت قانون شکنی و ... تنها نمونهای از انواع گستردۀ شهوت است که رواج فراوان دارد، ولی در گفتمان حاکم، دستکم از این دریچه بدان توجه نمیشود.
زمانی میتوان شهوت بی رویه را مهار کرد که به مهار تمام اینگونه شهوتها کمرببندیم. وگرنه مهار یک نوع و بی توجهی به نوع دیگر یا حتی ترویج آن، تناقضی آشکار است و همه برنامهها را از کارآیی میاندازد.
تقسیم خشونت به خشونت خوب و بد، همان روش غلطی است که بعضی از کشورها با عنوان «تروریسم خوب و تروریسم بد» به کار میگیرند، و لذا از مبارزۀ ادعایی با تروریسم نتیجه نمیگیرند. اگر در برخورد با انواع شهوتها بدین روش عمل کنیم، گرفتار همان مسائل خواهیم شد.
پس باید تمام این گونههای شهوت را دید. چند مثال از قرآن و حدیث معتبر، به فهم این نکته کمک میکند.
مثال اول - اگر از ما بپرسند که کدام عمل سبب «خشم بزرگ خداوند» میشود، چه میگوییم؟ ذهن ما بی درنگ به مفاسد اخلاقی و اجتماعی ویژهای میرود، مانند بی حجابی. اما قرآن این خشم بزرگ را پیامد گناهی دیگر میداند:
چند سال پیش یکی از سایتهای خبری به مناسبت روز حجاب و عفاف پرسشهایی از این بنده مطرح کرد که در پی میآید. پاسخهایی مکتوب نوشتم و فرستادم که به تفصیل گرایید. اکنون به یاد ندارم که منتشر کردند یا به دلیل آنکه بیش از حجم مورد نظر آنها بود، از نشر آن خودداری شد. به هر حال، از آنجا که این مطلب هنوز مسألۀ جامعۀ ما است و من کوشیدم صادقانه و صریح سخن بگویم، نشر آن را در فضای کاتبان مناسب یافتم.
احتمال میرود که مطلب ناتمام باشد، ولی فعلا در وضعی که دارم، امیدی به اتمام مطلب نمیرود؛ ضمن آنکه همین نکات نیز شاید عزیزی را به کار آید و گرهی بگشاید.
و من الله التوفیق.
متن پرسش نامه
با سلام و احترام
با توجه به این که 21 تیر مصادف با روز عفاف و حجاب و این هفته به عنوان هفته حجاب و عفاف نامگذاری شده است، مصاحبهای پیرامون این موضوع درخواست میشود.
سؤالاتی که در حوزه عفاف و حجاب مطرح است:
• بعد از انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ایران تأکید زیادی بر رعایت حجاب و عفاف در جامعه داشته است، اما متأسفانه در این زمینه عملکرد مثتبی مشاهده نشد و روز به روز وضعیت حجاب در جامعه نامطلوب تر میشود.
• به نظر شما ایراد کار از کجاست و برای نهادینه کردن حجاب و عفاف در جامعه چه باید کرد؟
• چرا اقبال مردم به حجاب در جامعه کمرنگ شده است و بی حجابی که یک ضدارزش است، به ارزش تبدیل شده است؟
• متأسفانه امروز زنانی که دارای حجاب نامناسب تری هستند، از احترام بیشتری برخوردارند و حتی اقبال پسران برای ازدواج به دختران بی حجاب بیشتر شده است، به طوری که برخی زنان به بی حجابی خود افتخار میکنند.
• به نظر شما وظیفه مسئولین، خانواده ها، صدا و سیما، آموزش و پرورش و ... در نهادینه سازی مسأله حجاب و عفاف در جامعه چیست؟
به هر یک از موضوعات که تونستید اشاره کنید
اگر موضوع خاصی نیز مد نظر شماهست، خوشحال میشیم که از نظرات شما بهره مند بشیم
با تشکر
متن مکتوب پاسخها که البته الزاما به ترتیب پرسشهای بالا نیست
یکم. مقدمات (1)
1.آنچه در اینجا نوشته میشود، برآیندی از چند دهه مطالعه، تفکر، تجربه، عبرت گرفتن از رویدادها، تحلیل، سؤال داشتن و پیگیری جواب در این سوی و آن سوی، بررسیهای متفرقه میدانی و ..... است که در حوزههای دینی، فرهنگی، اجتماعی، ادبی و ... انجام شده است. لذا رنگ میان رشتهای دارد، اگرچه هرگز فرصت نیافتهام که آنها را به اتمام برسانم.
2.برآنم که بحث عفاف بیش از آنکه شرعی محض باشد، فرهنگی و اخلاقی است و باید آن را به عنوان زیربنای خانواده سالم در نظر گرفت که خودش سنگ بنای جامعهای سالم است. لذا عفاف گسترده تر از حجاب است.
3.حجاب نیز مختص بانوان نیست. متأسفانه طرح بحث غلط، مخاطب بحث حجاب را فقط زنان میداند، در حالی که برخی از مدعیان حجاب، از زنان و مردان، خود دشمن حجاب - به معنای جامع آن – هستند.
4.حجاب فقط امری شرعی نیست. بیش از آنکه شرعی باشد، جنبههای قوی دارد که اصطلاحا غیر شرعی مینامیم. به این معنا که خارج از چارچوب شناخته شدۀ فقه متعارف است، گرچه خارج از چارچوب دین به معنای عامّ آن نیست. مثلا جنبه های: اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی، حقوقی، روانشناسانه، تربیتی و ... که بدون درک این جنبه ها، نمیتوان در باره حجاب به طور کامل سخن گفت.
5. طرح بحث ناقص یا شتاب زده گاهی زیان بخش تر است از سکوت یا واگذاشتن مطلب. مثال این مطلب، این است که: در صحنۀ جنگ، نمیتوان آرام نشست، اما نمیتوان بی هدف و بی برنامه وارد شد. بلکه هر لحظه باید تصمیم مناسب آن را بگیری یعنی در هر زمان، تصمیمی که پخته ترین و کم زیان ترین اقدام باشد، اگرچه الزاما سود آور محض نباشد.
دوم. مقدمات (2)
این نکته در ردیف مقدمات جای دارد، ولی به دلیل اهمیت و تفصیل، جداگانه مطرح میشود.
کسی که اقتضائات ورود به دوره جدید تاریخ بشر یعنی دوره محوریت اطلاعات و ارتباطات را ندارد، از حداقل سرمایۀ برنامه ریزی و مدیریت فرهنگی محروم است. ابتدائی ترین نکته در این زمینه، این است که امروز سیل امواج اطلاعات و ارتباطات، تمام دیوارههای هویت و بنیانهای پیشین (اعم از خوب یا زشت، درست یا خرافی، مستند یا بی پایه) را در هم ریخته و فضای جدیدی برای تفکر و تصمیم گیری به وجود آورده و پیش پای مردم گذاشته است.
قبل از هر گونه تصمیم گیری در باره مسئلهای بسیار مهم مانند عفاف و حجاب، باید این فضا را عالمانه و دقیق شناخت، وگرنه کارها بی ثمر میماند.
این مطلب جوانب فراوان دارد که فعلا فقط به یک نکته اشاره میشود. در موج سوم تاریخ بشر که اکنون ما در آن هستیم، اصولا سخن گفتن آمرانه جایگاهی ندارد، چه امر شرعی باشد یا خانوادگی یا قانونی یا برخوردهای تند یا هر نوع دیگر از امر و نهی تند. دقت شود که سخن بر سر مشروعیت این نوع گفتمان در نفس الامر نیست. میگویم اثری ندارد. همچنین نصیحتها و اندرزهای مستقیم بی فایده است. دوره نصیحت نامه نوشتن و گفتن سپری شده است. و این خسرانی است که بر نسلهای جدید تحمیل میشود، بدون اینکه روشن باشد که چه کسی باید تاوانش را بدهد.
روشن است که در این فضای شبه فکری سخن گفتن از حجاب در قالب استفتائات شرعی فقط برای تعداد معدودی از افراد جامعه پاسخ میدهد. البته شاید تکلیف خودمان را از پیش معلوم کردهایم که مخاطب ما همان گروه معدود هستند. دیگرانی که تن به فتواهای شرعی نمیدهند، از این سخن خوشنود نشوند، بلکه باید به این مشکل بیندیشند که چگونه و از کجا خود را به این خسران و حرمان گرفتار کردهاند که نسبت به شرع بی توجه یا حتی مخالف شدهاند. خبر دادن از یک درد مسری و سرایت گستردۀ آن، به معنای بی توجهی به درمان نیست، بلکه مقدمهای است بر اندیشهای جدی برای درمان. هدف من بیان واقعیت تلخ است نه ارزیابی و داوری در بارۀ آن.
پس چه باید کرد؟ آیا فقط خیالبافانه به وضع مطلوب بیندیشیم و از وضع موجود غافل شویم یا اینکه تسلیم وضع موجود شویم و اساسا به نقطه مطلوب نیندیشیم؟ آیا راه سوم وجود ندارد؟
به زعم این بنده راه سوم وجود دارد و پیمودنش ضروری است: راه تبیین و توضیح، آن هم بر مبنای عقلانیت و نشان دادن اینکه بین عقل و شرع، منافاتی نیست، بلکه شرع برای بارور کردن عقل آمده است.
این راه، ویژگیهایی دارد، از جمله اینکه: درازمدت است نه مقطعی؛ حوصله میخواهد نه شتاب زدگی؛ نتایج زودبازده قابل ارائه و نمایش که بتوان در مصاحبهها مطرح کرد و به کمک آن بودجه دولتی گرفت، ندارد؛ از مسیر گفت و گوهای دوطرفه میگذرد نه سخنرانیهای یکسویه؛ باید مخاطب ما باور کند که ما او را درک کردهایم؛ و طبعا در همه جا نسخۀ یکسانی ندارد که در اتاقهای سازمان و مرکزی در پایتخت طراحی شده باشد. بلکه هر نقطه و هر فضای فکری ورود و خروجی خاصّ خودش را میطلبد. مانند باغبانی که عمر خود را بر سر یک باغ میگذارد، بدون اینکه به توسعۀ کمّی حوزۀ فعالیتش بیندیشد. اما از همان تمرکز نتیجه میگیرد و به یک باغ نمونه میرسد.
سوم. اصول کلی این طرح
1.عفاف یعنی ماندن در حد وسط بدون افراط و تفریط. هر گونه غلتیدن به افراط یا تفریط ضد عفاف است، مانند: اسراف و بخل، جدی بودن افراطی یا شوخ بودن بی حساب، تهور بی حساب یا ترس بیجا و ...
رسیدن به این حد وسط یک عمر تلاش میطلبد، ولی استادی راهنما (و نه بخشنامه و امر یکطرفه و نصیحت خشک) میتواند راه رسیدن انسان به آن را کوتاه کند.
2.همگان قانون عرضه و تقاضا را در کالاهای مادی پذیرفتهاند. یعنی هر چه عرضه بیشتر، تقاضا کمتر. کالاهای با کشش، استثنایی از این قانون هستند که جداگانه بحث میشود. ولی اصل بر وضع عمومی است.
این قانون در مورد فرآوردههای معنوی نیز صادق است. هر چه بیشتر نصیحتها تکرار شود، بی ارزش تر و کم اثرتر میشود، خصوصا وقتی رنگ و بوی تکرار به خود بگیرد.
اگر با دقت به گفتمانهای نسل جدید بنگرید، هر چند ماه یک یا چند اصطلاح پرکاربرد تازه میبینید که اتفاقا نه معنای مهمی دارد و نه ظهور و بروز آن تحول اساسی است. چرا بروز میکند؟ برای اینکه «تفاوت» خود را نشان دهد. برای اینکه نشان دهد که «روزآمد» هستند و مانند گذشته (یعنی چند ماه قبل از آن!) نماندهاند. همان واژهها به سرعت فراموش میشوند و جای خود را به واژگان دیگری میدهند که بعد از آن مد شده است.
در چنین فضایی سخن گفتن در ساختارهای تکراری با مطالب تکراری اثر نمیکند، مگر زمانی که با وجود مخاطب عجین شده باشد. و این یعنی همان فرآیند تربیت که از آن یاد شد.
اگر درست بنگریم، افرادی به حجاب و عفاف و حریم خانواده ملتزم هستند که در همان ساختار صحیح «تربیت» شدهاند، نه اینکه الزاما از بخشنامهها و برخوردها ترسیده باشند یا سخنرانیها را عملی کرده باشند.
3.نگارنده سطور، خبر جدی از کارهای نوآورانه در باب حجاب و عفاف ندارد. این مطلب چند دلیل میتواند داشت:
الف. این تلاشها در برابر موج مخالف، چندان رنگی ندارد.
ب. این کارها واقعا اندک بودهاند.
ج. اصلاع رسانی گسترده در مورد آنها نشده است.
علت نارسایی هر چه باشد، همین نکته میتواند روح امید به اصلاح را در برخی از دلسوزان کمرنگ کند. و آنها را به سوی «عقب نشینی فرهنگی» سوق دهد.
4.واقع بینی رکنی مهم در برنامه ریزی است. اگر نقطۀ هدف را «چادری کردن همه دختران و بانوان در زمانی کوتاه» بدانیم، شکست قطعی در پیشانی این حرکت نوشته شده است. ولی اگر واقع بینانه به سیلهای اطلاعاتی و ارتباطی بنگریم که هر لحظه از طریق شبکههای اجتماعی و ماهوارهای و اینترنتی سرازیر میشود، آنگاه به اینجا میرسیم که زمانی موفق خواهیم بود که شتاب حرکت به سوی انحطاط و سرعت سقوط اخلاقی را کمی کُند کنیم.
یک راه برای رسیدن به این هدف، اجرای عملی حجاب و عفاف در محیطهای کوچک و محدود است. آنگاه بررسی علمی در این مورد که چگونه از تجربههای آن مرحلۀ محدود برای محیطهای دیگر استفاده شود. طبعا این کار به معنای «بخشنامهای کردن شتاب زدۀ آن تجربه ها برای همه جا» نیست. بلکه در فرآیندی زمان بر و تدریجی آن تجربهها پخته تر شود و کم کم به راه حل نسبتا جامع برسیم.
فراموش نکنیم که فرآیند تبدیل جامعۀ اهل حجاب به وضع موجود، زمانی حدود یکصد سال به طول انجامیده، آن هم نه تنها با ابزار حکومتهای گذشته، بلکه با بسیج کامل جامعۀ هنری و نویسندگان و فیلم سازان و اصحاب رسانه و مانند آنها. پس انتظار نیست که در زمانی کوتاه، آن هم درغیاب برنامه ریزیهای پخته و اساسی مسیر عکس طی شود.
5.یکی از عناصر کلیدی و افتخار آفرین اندیشۀ شیعی بحث «حسن و قبح عقلی» است. بر این اساس شمار زیادی از محورهای اخلاقی – در بعد مثبت و منفی - در شمار مستقلّات عقلی جای میگیرد که حتی با چشم پوشی از احکام شرعی جایگاه و اهمیت خود را دارد.
از سوی دیگر، توجه به همین مطلب، پاسخی جدّی به این پرسش دیرینه دارد که: اخلاق، نسبی است یا مطلق؟
این نکتۀ اصلی و کلیدی را بر اساس مورد عفاف و حجاب توضیح میدهم:
طرفداران نسبیت اخلاق به تفاوت مبنای حجاب در فرهنگ ها، ملتها و دینهای مختلف استناد میکنند و به راستی آنها را مختلف مییابند، با اشتراک در اسم «حجاب و عفاف». همچنین تفاوت کشورها و ملتها و دینها در باب احکام خانواده و روابط میان دو جنس مخالف که کاملاً روشن است.
اما طرفداران مطلق بودن اخلاق، به کلیاتی مشترک میان تمام یا بیشتر فرهنگها استناد میکنند، مانند قانونمند بودن تمام آنها و پرهیز از ولنگاری. آنها بر این اساس، اخلاق را مطلق میدانند، بدون حل مشکل تفاوتها.
در هر دو دیدگاه متقابل، یک ملاحظۀ اساسی نادیده گرفته میشود: تفاوت حکم با مصداق، که حکم یکی است ولی مصادیق متعدد دارد. در همین مثال، میتوان گفت: حکم کلی مشترک میان تمام فرهنگهای انسانی، «قانونمندی و قانون مداری و پرهیز از ولنگاری» است، اما این حکم در هر فرهنگی برای مرحلۀ اجرا، مصداقی ویژه دارد که در آیین نامهها و دستورالعملهای آن جلوه میکند.
پس همین حکم حجاب و عفاف، به ملاحظۀ حکم، مطلق است و به ملاحظۀ مصداق، نسبی.
با قدری مسامحه، میتوان حکمهای کلی اخلاقی را مشمول احکام کلی عقلی دانست (که شاید بتوان از آن تعبیر فطری کرد). و مصداق شرعی حجاب را مصداق آن در فقه و شرع.
حال از سویی دیگر به مطلب بنگریم: از این سوی که چگونه این احکام فقهی را به نسلی طالب تفاوت بازگوییم. پیشنهاد این است که در مقام ترویج، ابتدا بر حکم کلی و مطلق عفاف و حجاب تأکید شود، یعنی همان مبانی فطری و عقلی که هر ملت و فرهنگی برای پاسداشت حریم خانواده بدان پایبند است و عدول از آن را «جرم اخلاقی» میداند. آنگاه که در ضمن فرآیندی دراز مدت، تربیت بر این مبنا شکل گرفت، به تدریج مصداق آن یعنی حجاب شرعی را توضیح دهیم و محسنات آن را بازگوییم.
مهمترین حسن این روش در آن است که کارها از نقطهای فطری و تعقلی آغاز میشود که میان تمام مردم با زبانها و دینها و گرایشهای مختلف، مشترک است و هیچ یک از انسانها منکر آن نیست، مگر معدودی بیماردل. با این روش تعداد منکران عفاف و حجاب به حد اقل میرسد و دیگر ما با خیل بیشماری «مخالف و معاند و مزدور» روبرو نیستیم.
تکرار و تأکید میشود که این تربیت با کارهای ضربتی مانند نصب چند بیلبرد در خیابان و چند سخنرانی در همایشها و مانند آنها به ثمر نمیرسد، بلکه فرآیندی درازمدت، تدریجی، ریشهای و تربیتی است.
6.عالمان اخلاق در گذشته و حال، خشونت را در تمام مراحل، پا به پای شهوت، به عنوان دشمنان شماره یک برای مرام انسانی برشمردهاند. واقع امر همین است که نمیتوان خشونت را ترویج و توجیه کرد، آنگاه روی دیگر همان سکه یعنی شهوت را زشت دانست.
رفتارهای فمینیستی بیانگر همین نکته است. بخش عمدهای از رویکردهای فمینیستی نوعی انتقام گیری است به سبک زنانه، در برابر آنچه «ستم مردان در طول تاریخ» خوانده میشود و بر آن تأکید میگردد. گفتم: «به سبک زنانه» که این سبک، عمدتا بر ترویج بی رویه و قانون گریزانۀ شهوت متکی است.
به تعبیر دیگر، شهوت منحصر به امور جنسی نیست. شهوت ریاست، شهوت مال دوستی، شهوت افراط در دانش خواهی بی توجه به مسئولیتهای اجتماعی، شهوت خشونت گرایی، شهوت قانون شکنی و ... تنها نمونهای از انواع گستردۀ شهوت است که رواج فراوان دارد، ولی در گفتمان حاکم، دستکم از این دریچه بدان توجه نمیشود.
زمانی میتوان شهوت بی رویه را مهار کرد که به مهار تمام اینگونه شهوتها کمرببندیم. وگرنه مهار یک نوع و بی توجهی به نوع دیگر یا حتی ترویج آن، تناقضی آشکار است و همه برنامهها را از کارآیی میاندازد.
تقسیم خشونت به خشونت خوب و بد، همان روش غلطی است که بعضی از کشورها با عنوان «تروریسم خوب و تروریسم بد» به کار میگیرند، و لذا از مبارزۀ ادعایی با تروریسم نتیجه نمیگیرند. اگر در برخورد با انواع شهوتها بدین روش عمل کنیم، گرفتار همان مسائل خواهیم شد.
پس باید تمام این گونههای شهوت را دید. چند مثال از قرآن و حدیث معتبر، به فهم این نکته کمک میکند.
مثال اول - اگر از ما بپرسند که کدام عمل سبب «خشم بزرگ خداوند» میشود، چه میگوییم؟ ذهن ما بی درنگ به مفاسد اخلاقی و اجتماعی ویژهای میرود، مانند بی حجابی. اما قرآن این خشم بزرگ را پیامد گناهی دیگر میداند:
«کبر مقتا عندالله أن تقولوا ما لا تفعلون».
اگر نام این پدیده را «شهوت سخن گفتن» بگذاریم، آنگاه میتوان از منظر قرآن – محکم ترین سند دینی – مصداق بدترین شهوت را یافت. توجه شود که کوچکترین خشم خداوند، نیز بزرگ و برای بشر تحمل ناپذیر است، چه رسد به زمانی که اینکه این خشم، به بیان خداوندی که اغراق در آن راه ندارد، به عنوان «خشم بزرگ» توصیف شود.
مثال دوم – اگر از ما بپرسند چه کاری مصداق «جنگ با خدا» است، چه میگوییم؟ باز هم ذهن ما سراغ مفاسد اخلاقی میرود، ولی قرآن ربا را مصداق این صفت میداند. در حدیث معتبر نیز آمده که یک درهم (یعنی مبلغی ناچیز) ربا بدتر از زنا با مادر در مسجد الحرام است. آیا شدت و نهایت زشتی این عمل را فهمیدهایم؟ و در برابر این مفسدۀ بزرگ چه کردهایم؟
مثال سوم – اگر بخواهیم گروههای دوزخی را بر شمریم، آیا ذهن ما به این گروه که قرآن یاد کرده، میرسد؟
« ... و یحبون أن یُحمدوا بما لم یفعلوا، فلا تحسبنّهم بمفازة من العذاب و لهم عذاب ألیم».
یکی از گروههای دوزخی، آنانند که دوست دارند ستوده شوند بدانچه انجام ندادهاند. انصاف دهیم، شهوت کاربرد القابی که فرد، لیاقت آن را ندارد، مصداق این آیه نیست؟
مثال چهارم - سیرۀ پیامبر رحمت نشان میدهد که مانع نشر ویروس گناه در جامعه میشد. لذا در برخوردهای مختلف، وقتی کسی اقرار به گناهی میکرد، پیامبر میکوشید آن گناه را توجیه کند و او را به بازگشت نزدیک کند. ولی در مورد یک گناه، امر به افشای عاملان آن، بلکه رسوا کردنشان میفرماید.
حدس ما، گناهی مانند بی حجابی است، ولی پاسخ صحیح، «تملق» است. یعنی آنچه در فضاهی علمی و مدیریتی ما مثل نقل و نبات، فراوان است و قبح آن ریخته است. در حالی که پیامبر فرمود: «بر روی اهل تملق خاک بپاشید».
شهوت تملق، شهوت علاقه به مدح بیجا، شهوت مال پرستی و کسب حرام، شهوت سخن پراکنی بدون پشتوانه عمل، نمونههای از «شهوتهای مغفول» هستند که مستند دینی آنها در اینجا نوشته شد. با اندکی جستجو، نمونههای دیگر شهوت را میتوان یافت.
هیچ طرحی در باب حجاب و عفاف، بدون ملاحظۀ این نمونهها و فکر جدّی برای برچیدن آنها از صحنه اخلاق فردی و اجتماعی، به ثمر نمیرسد.
7.تفاوتها را واقع بینانه ببینیم و جدی بگیریم.
قرنها پیش از آنکه انسانها وارد دهکدۀ جهانی شوند و فضای باز در درون وجود مردم و بیرون زندگی آنها جلوه کند، امامان معصوم علیهم السلام با پیروان خود، از «درجات متفاوت ایمان» سخن گفتند و این واقعیت را به رسمیت شناختند که مردم در یک درجۀ ایمان نیستند؛ پس کسی که در درجۀ بالاتر است، نباید ایمان خود را بر افراد درجۀ پایین تر تحمیل کند (بنگرید: اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب درجات الایمان).
این سخن خرد پسند حکیمانه مربوط به قرن دوم و سوم هجری است. اکنون در سده پانزدهم هجری / بیست و یکم میلادی قرار داریم، با دنیایی که کاملاً دگرگون شده و تفاوتها خود را به روشن ترین صورت نشان دادهاند؛ تفاوتهایی که گاه در درون یک خانواده رخ مینماید.
مربی موفق کسی است که چشم خود را بر این تفاوتها نبندد، بلکه از آنها در مسیر اهداف تربیتی خود بهره گیرد. البته مقدمه واجب برای چنین نگاهی، سعه صدر و وسعت نگاه است که فراتر از حد مطالعه و امر و نهی و خواهش و سفارش است و فقط به کمک این ابزارها به دست نمی آید. بلکه باید فردی ابتدا بخواهد، آنگاه تمرینهای درونی (و گاه ریاضتهای درونی) برای قبول آن را بپذیرد، تا بتدریج به این مرحله برسد.
این مرحله قابل توصیف نیست، بلکه شیرینی آن را باید چشید تا لذت موفقیت آن در کام وجود بنشیند. طبعا در مورد حجاب و عفاف نیز نمیتوان همه را به یک چوب راند و در یک درجۀ ایمانی نشاند. این سخن به معنای نفی مقررات اجتماعی نیست که لازمۀ زندگی جمعی است و همگان باید به آن تن دهند، چه هنجارهای فرهنگی و چه قوانین دولتی. ولی پذیرش درونی قصهای دیگر دارد و از معبر تربیت فردی میگذرد که برای هر کسی – با توجه به اصل تفاوت انسانها – یک برنامۀ ویژه است.
چهارم – دشمنان حجاب و عفاف
دیدگاه غالب و نگاه رایج آن است که زیر این عنوان، مطالبی ذکر شود، از قبیل سوء استفاده از هنر، تصاویر مستهجن، هرزه نگاری، امواج آلودۀ اینترنتی و مانند این مسائل.
نگارنده مانند هر فرد عاقلی این حقیقت را میپذیرد که چنین عواملی حجاب و عفاف را هدف گرفتهاند. لذا در تمام جوامع، از اروپا تا آسیا و افریقا، افراد و گروههای اخلاق مدار با تلاشهای جدی میکوشند که مانع چنین آلوده سازی فرهنگی شوند. روشن است که تمام این تلاشهای خالصانه مأجور است و نتیجۀ آن گسترش عفت اخلاقی و زبانی و کلامی و خانوادههای سالم در جوامع مختلف انسانی است.
اما با نگاه نسبتا متفاوتی که از آغاز این نوشتار در پیش گرفتهایم، طبیعی است که دشمنان حجاب و عفاف را به این عوامل محدود نکنیم، بلکه موانع دیگری در این مسیر شناسایی و بدانها اشاره شود. آنچه یاد میشود، تنها نمونههایی است نه اینکه استقصای تامّ شده باشد.
1.خشم و شهوت به انواع مختلف و با آرایههای گوناگون، خصوصاً آنچه به شکلهای مختلف توجیه میشود.
توضیحات سطور پیش تا اندازهای گویای کلام است.
2.حرص زدن و اسراف.
یکی از ویژگیهای دنیای جدید، از سوی تولید کنندگان و در عرصۀ عرضه کالا، تولید انبوه است. مکمل این پدیده، در جنبۀ تقاضا، مصرف گرایی گسترده و بی رویه است که به اسراف و تبذیرهای عجیب میانجامد. عوارض زیست محیطی تنها یکی از پیامدهای این پدیده است که اکنون تمام افراد آگاه را در چهار گوشۀ جهان به یافتن راهکار واداشته است.
اکنون سخن در این زمینه است که یکی از موانع جدی حجاب و عفاف، همین مصرف گرایی با تمام عوامل زمینه ساز آن و تمام پیامدهای آن است. در صدر عوامل زمینه ساز، باید از آگهیهای بازرگانی یاد کرد که زندگی سالم و آرام و عقلانی را از همگان ربودهاند و هر لحظه مردم را به مسابقهای کور و بی هدف فرا میخوانند، فقط برای خالی کردن انبارهایی که خودشان به صورتی کور و بی هدف، از کالاهای تولیدی پر کردهاند. در این جهت، سوء استفاده از تمام هنرها، مانند هنر گرافیک، سینما، نقاشی، ادبیات، شعر و ... دست به دست هم دادهاند و همگی بلای جان عفاف مردم شدهاند.
هر چه کاروان زمان پیش میآید، حسرت روزهای گذشته و زندگی آرام آنها که بر اساس گوهر آسمانی «قناعت» شکل گرفته بود و اکنون آن را نمییابیم، بیشتر جانهای انسانهای دردمند را میآزارد. گسترش اعتیاد به تکنولوژی، بازگشت به صفای سادۀ زندگی روستایی را بیشتر به رؤیایی دست نیافتنی بدل میکند. تغییر الگوهای مصرف، جادهای یکطرفه است که همگان را به کام خود میکشاند و در یک جهت پیش میبرد، مگر افرادی که آگاهانه و آزادانه سلطۀ این اختاپوس را نپذیرند و با حربۀ اصل «قناعت» در برابر هجوم بی امان لشکر مصرف گرایی بایستند.
حال هر کسی به اطراف خود بنگرد، شواهدی میبیند از این پدیده که افتادن در گرداب چشم و هم چشمی، چگونه گوهر گرانبهای عفاف را از فرد و جامعه گرفته است. گمان نمیکنم کسی بتوان یافت که واقعیتهایی از اطراف خود در این مورد سراغ نداشته باشد.
3.تحمیل رأی و نطر خود بر دیگران
زندگی سالم بر مبنای گزینش آگاهانه شکل میگیرد و عفاف نقش اساسی در این مسیر دارد. این گزینش هدف گرایانه است نه آرمان گرایانه و خیالی. اما دشمنانی دارد که نمیتوانند این گوهر را در وجود انسانها ببینند. چند نمونه از این دشمنان:
الف. سحر و افسونهای هزار رنگ که افسونگران به جان انسانها میافکنند و به تعبیر زیبای قرآن، «یخیّل إلیهم من سحرهم أنها تسعی». با تصرف در دیده و دیدگاه مردمان، مناظری در برابر آنها پدید میآرند و مردم را به دنبال خود میکشانند.
ب. بیان مطالب به شکل «نیمه آگاهی». در نظر آگاهان بدیهی است که: «نیمی از سخن راست، دروغ ترین دروغهاست». دروغ پردازان این حقیقت را نیک میدانند، و بدترین بهره را از آن میگیرند. آنها با بیان بخشی از هر مطلب، غریزۀ کمال جویی مردم را ارضاء میکنند، و فرد بی خبر از تمام مطلب، آن را همه حقیقت میبیند، بی توجه به اینکه سوء استفاده کننده تعمدا نیمی از مطالب را نگفته تا افراد را در مسیر غلط بکشاند.
چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱:۲۲
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .