توضیح:
این نوشتار به مناسبت سالگرد درگذشت آیة الله سید محمد نبوی در بارۀ آن بزرگ و والد فقیدش مرحوم آیة الله سید اسد الله نبوی به تحریر درآمده است. آیة الله سید محمد نبوی عالم سرشناس دزفول در سن ۷۸ سالگی سه شنبه ۱۵ تیر 1389 شمسی مصادف با ۲۳ رجب 1431 قمری رحلت کرد.
این سطور را زمانی نوشتم که از رحلت ایشان زمانی کوتاه میگذشت. و همان زمان در بعضی از پایگاههای اینترنتی انتشار یافت. از آن زمان به بعد نکاتی افزون بر این متن یافتهام که متأسفانه مجال نوشتن آنها دست نداد. فعلا به سه نکته اشاره میشود:
1. در بند 21 در باره فهرست نویسی مجموعه اهدایی خاندان معزی به کتابخانه مجلس نوشتهام. فهرست کامل آن مجموعه نوشته و چاپ شد.
2. در بند 28 در باره کمک رسانی به برادران عراقی سخن رفته است. یکی از کسانی که در این جهت بسیار موفق بود، تاجری خیر تبریزی مقیم تهران بود به نام حاج سید حسین موحدی تبریزی که اخیراً درگذشت.
3. همچنین باید بگویم که یکی از برنامههای ایشان در بزرگداشت مقام علمی و عملی بزرگان خاندان معزی در اردیبهشت 1390 به دست امام جمعه فعلی دزفول حجة الاسلام سید محمدعلی قاضی دزفولی عملی شد و کتاب معزینامه در حجم بیش از 800 صفحه توسط کتابخانه مجلس چاپ شد که در مقدمه آن ذکر خیری از آیة الله سید محمد نبوی شده است.
زمان فعلی بیش از این اجازه تکمیل اسن نوشتار را نمیدهد. لذا برای ادای بخشی از حق عظیم آن بزرگ که بر گردنم دارد، همچنین از آن روی که منابع مکتوب در بارۀ ایشان اندک است، و نیز به جهت پیوند دیرینه و استوار میان ایشان با مرحوم محقق طباطبایی فعلاً به بازنشر همین نوشتار بسنده میشود، تا زمانی دیگر که بطور مستوفی امکان عرض ادب دست دهد.
این نوشتار به مناسبت سالگرد درگذشت آیة الله سید محمد نبوی در بارۀ آن بزرگ و والد فقیدش مرحوم آیة الله سید اسد الله نبوی به تحریر درآمده است. آیة الله سید محمد نبوی عالم سرشناس دزفول در سن ۷۸ سالگی سه شنبه ۱۵ تیر 1389 شمسی مصادف با ۲۳ رجب 1431 قمری رحلت کرد.
این سطور را زمانی نوشتم که از رحلت ایشان زمانی کوتاه میگذشت. و همان زمان در بعضی از پایگاههای اینترنتی انتشار یافت. از آن زمان به بعد نکاتی افزون بر این متن یافتهام که متأسفانه مجال نوشتن آنها دست نداد. فعلا به سه نکته اشاره میشود:
1. در بند 21 در باره فهرست نویسی مجموعه اهدایی خاندان معزی به کتابخانه مجلس نوشتهام. فهرست کامل آن مجموعه نوشته و چاپ شد.
2. در بند 28 در باره کمک رسانی به برادران عراقی سخن رفته است. یکی از کسانی که در این جهت بسیار موفق بود، تاجری خیر تبریزی مقیم تهران بود به نام حاج سید حسین موحدی تبریزی که اخیراً درگذشت.
3. همچنین باید بگویم که یکی از برنامههای ایشان در بزرگداشت مقام علمی و عملی بزرگان خاندان معزی در اردیبهشت 1390 به دست امام جمعه فعلی دزفول حجة الاسلام سید محمدعلی قاضی دزفولی عملی شد و کتاب معزینامه در حجم بیش از 800 صفحه توسط کتابخانه مجلس چاپ شد که در مقدمه آن ذکر خیری از آیة الله سید محمد نبوی شده است.
زمان فعلی بیش از این اجازه تکمیل اسن نوشتار را نمیدهد. لذا برای ادای بخشی از حق عظیم آن بزرگ که بر گردنم دارد، همچنین از آن روی که منابع مکتوب در بارۀ ایشان اندک است، و نیز به جهت پیوند دیرینه و استوار میان ایشان با مرحوم محقق طباطبایی فعلاً به بازنشر همین نوشتار بسنده میشود، تا زمانی دیگر که بطور مستوفی امکان عرض ادب دست دهد.
مقدمه
۱. یک هفته از رحلت بزرگ مرد خوزستان مرحوم آیة الله سید محمد نبوی میگذرد. نگارندۀ این سطور، که بیش از سی سال، در خلال رفت و آمدهای میان تهران و دزفول، از محضر آن فقید، مستفید بود، با حضور در تمام مراسم تشییع و دفن در قم و دزفول، گوشهای از محبوبیت آن عالمِ مخلص و زاهد را به چشم خود دید، که مصداق آیۀ شریفۀ ﴿إنّ الذین آمنوا وعملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمان ودُاً﴾ بود. بدین روی، وظیفۀ خود دید تا لختی قلم را در رثای او بگریاند، البته خارج از فضای معمول تراجم نگاری، که چنین داعیهای در میان نیست. در سراسر این نوشتار، بنای نویسنده بر آن است که از آفات گزارشنویسی همچون حب و بغض، مرید و مراد محوری، تعصب بیجا و اغراق ناروا و مانند آن بپرهیزد، و تنها به این بیندیشد که راهی به نسلهای آینده نشان دهد و مشعلی فرا روی آنان نهد.
از آنجا که بزرگترین معلم و مربی آیة الله سید محمد نبوی، پدر بزرگوارش مرحوم آیة الله حاج سید اسدالله نبوی بود، بخش اول این گفتار را به آن بزرگوار اختصاص میدهم. آنگاه در بخش دوم، به گزارش کوتاه درباره آیة الله سید محمد نبوی میپردازم. متأسفانه در این زمینه، فرهنگ شفاهی بر کتبی غلبه داشته و کمتر آثار مکتوب در دسترس است، لذا مطالب به شکل نکات پراکنده – بدون آداب و ترتیب - بیان میشود، بدان امید که در فرصت دیگر، بیان جامعتر ارائه شود.
از آنجا که بزرگترین معلم و مربی آیة الله سید محمد نبوی، پدر بزرگوارش مرحوم آیة الله حاج سید اسدالله نبوی بود، بخش اول این گفتار را به آن بزرگوار اختصاص میدهم. آنگاه در بخش دوم، به گزارش کوتاه درباره آیة الله سید محمد نبوی میپردازم. متأسفانه در این زمینه، فرهنگ شفاهی بر کتبی غلبه داشته و کمتر آثار مکتوب در دسترس است، لذا مطالب به شکل نکات پراکنده – بدون آداب و ترتیب - بیان میشود، بدان امید که در فرصت دیگر، بیان جامعتر ارائه شود.
بخش اول
۲. شناخت مستقیم من از آیة الله سید اسدالله نبوی بسیار اندک است و منابع مکتوب در مورد ایشان نیز بسیار محدود. تا آنجا که دیدهام، در این منابع درباره ایشان سخن رفته است:
تراجم الرجال نوشته سید احمد اشکوری، زندگی و شخصیت شیخ انصارِی، نوشته مرحوم شیخ مرتضی انصاری، تاریخ روحانیت دزفول نوشته شیخ علی راجی، تاریخ سادات گوشه نوشته مرحوم سید محمدعلی امام، و اشارات پراکندهای در برخی از آثار مرحوم سید علی کمالی.
عواملی بر ناشناخته ماندن ایشان کمک میکند، مانند:
حجاب معاصرت که در مورد پیشینیان بیش از معاصران سخن میرود.
غلبه فرهنگ شفاهی بر کتبی در مورد تاریخ و بزرگان شهر دزفول.
پرهیز و گریز ایشان از شهرت و خودنمایی.
بدین روی، کار بر نگارندهای که در سن نوجوانی و ناپختگی، آن مرجع روشنبین را در سن پیری دیده، بسیار دشوار میشود. فقط امیدوارم فتح بابی کرده باشم تا بزرگانی که در قید حیاتند، مطالب خود را در این مورد بازگویند.
آنچه دربارۀ ایشان در این سطور مینویسم، عمدتاً برگرفته از افادات فرزند دانشمندش مرحوم آیة الله سید محمد نبوی است که در خلال سی و چند سال، به تفاریق ایام، شنیدهام. این نکات، بیان فرزندی بود دربارۀ پدر، که دهها سال در جوار پدر و عصای دست او بود که در سفر و حضر، از او دور نمیشد.
۳. عالمان دین، خدمت خود به دین را در یکی یا چند مورد از عرصههای مختلف پی میگیرند، که به طور خلاصه نگارنده همه را در دو گروه تقسیم میکند:
یک گروه که خدمات خود به مردم را، با واسطه متخصصان انجام میدهد، یعنی آنها را مخاطب خود میداند.
گروه دیگر که خدمات خود به مردم را، مستقیماً به آنها میرساند. اینان بدون واسطه با گروههای مختلف مردم، با نگرشهای و رفتارهای گوناگون ارتباط دارند.
مرحوم آیة الله نبوی از خدمات گروه اول غافل نبود، که تدریس فقه و اصول و تلاشهای پژوهشی مربوط به آن را سامان میداد. اما عمده خدمات او در گروه دوم بود. عالمی مردمی و خدمتگزاری مخلص بود که غالب اوقات خود را برای رفع نیازهای مردم میگذارند و بدین جهت نگاهی جامع به مردم و مسائل آنان داشت. گرچه فرصتی برای تألیف و تصنیف نیافت؛ اما فرهنگ سازی او در میان تمام گروههای مردم، خدمتی والا و باقیات صالحات بود.
۴. پدرش را در اوان کودکی از دست داده بود. از حدود ۴-۵ سالگی تحت تکفُل و تربیت مادرش قرار گرفته بود. چند سال بعد از آن، مادر او را به حوزه درس عالم و مرجع فقید آن روزگار، مرحوم آیة الله محمدرضا معزی سپرده بود، که حدود ۳۰ سال تحت تربیت و تعلیم آن مرجع فقید بود. بدین روی، بیش از هر کسی برای دو نفر دعا میکرد: مادرش و آیة الله معزی.
آیة الله معزی را مانند پدرش میدانست. تا آن حد که روزی در ایام جوانی – پس از گذراندن دورههایی در محضر استاد آرزوی زیارت امام رضا - صلوات الله علیه - در سرش میافتد. در آن روزگار – حدود یکصد سال پیش - سفر از دزفول تا مشهد، سفری دشوار بود و هر کسی را نصیب نمیشد. قافلهای برای بردنش اعلام آمادگی کردند. با استاد مشورت کرد. استاد با محاسبهای تخمینی به او گفت: «یک ماه مقدمات سفر، یک ماه طول سفر، دو ماه اقامت در مشهد، یک ماه بازگشت و یک ماه دید و بازدید و زیارت قبولی و رفع خستگی طول میکشد، که مجموعاً حدود شش ماه میشود. در این شش ماه، از درس محروم میشوی، فقط به خاطر زیارت. از این کار صرف نظر کن و به جای آن به نجف برو که هم به فیض زیارت میرسی، هم به ما نزدیکتر است، هم از درس عقب نمیمانی، و هم با حضور در درس آقا ضیاء عراقی مبانی او را به دست میآوری و برای من – که به دلیل گرفتاریهای زعامت، فرصت سفر را ندارم - به ارمغان میآوری».
سید اسدالله جوان با قبول نصیحت استاد، از آن سفر، توشهای ارزشمند به ارمغان میآورد. و بعدها آن را برای فرزندش سید محمد نقل میکند، تا فرزند نیز بیاموزد که فیض خدمت، کمتر از فیض زیارت نیست.
۴. در کنار حل مشکلات دینی مردم، به حل مشکلات بهداشتی آنها نیز اهتمامی جدی داشت. تلاش پیگیر برای خراب کردن خزینههای آلوده قدیم و ساختن حمام به جای آنها در سطح شهر – که با وجود مخالفت بعضی از افراد نادان، بر آن اصرار داشت - از این قبیل اقدامات بود.
سالها بعد حدود سال ۱۳۵۰ شمسی – گروهی از معلمان شهر، نزدیک به ده سال تمام از طرف او به روستاها میرفتند تا قرآن و عقاید به مردم بیاموزند و با تبلیغات فرقه ضاله بهائیت که در روستاهای دزفول رخنه کرده بودند، مقابله کنند.
آیة الله نبوی به آنها امر میکند تا ابتدا فرهنگ «صابون و حوله» را در روستاها نهادینه کنند، در مرحله بعد برای آنها و با کمک خودشان حمام بسازند و پس از آن، مسجد در آن روستا ساخته شود.
این گونه فرهنگسازیها، کاری آسان نبود. جهالتهای مردم آن زمان، به ویژه بعضی از روستانشینان؛ حساسیتهای ساواک آن روز و عوامل دیگر، ادامه راه را دشوار میساخت، اما عالم فقید، راه را تشخیص داده و آن را رها نمیکرد. نتیجه این شد که در طول نزدیک به یک دهه تلاش تبلیغی در روستاها، حدود یکصد و هشتاد روستا با تعالیم دینی آشنا شدند. یکی از کسانی که در این تلاش مخلصانه نقش داشتند، مرحوم حجة الاسلام سید عبدالجواد الیاسی بود، که در سال ۱۳۸۳ شمسی درگذشت.
۵. دقت و ذکاوتش در مسائل، دیدنی بود. در سال ۱۳۴۹ پس از انتشار کتاب مغز متفکر جهان شیعه" – که به عنوان «ترجمه و نگارش ذبیحالله منصوری» انتشار یافت- دو گونه برخورد در میان افراد متدین پدید آمد:
گروهی به صرف دیدن نامهای فرنگی بر روی جلد کتاب، سرمست از اقبال دانشمندان اروپایی به دین، به مطالب آن بر فراز منبر، و بالاتر از آن، در کتابهای خود استناد میکردند. در میان اینان، بعضی از نامهای معتبر و ارزشمند نیز دیده میشود که البته اقبال آنان، بر مبنای غیرت دینی و سادهلوحی بود.
گروهی نیز در برابر آن جبهه گرفتند، از آن روی که دیدند یکی از مضامین کتاب، علمآموزی امام صادق – سلام الله علیه - در محضر دانشمندان بشری آن روزگار است. اینان، نویسندگان فرنگی را که نامشان بر روی جلد کتاب بود، به باد انتقاد گرفتند.
وقتی این کتاب به دست آیة الله نبوی رسید، محتوای آن را نپسندید، چرا که علم وحیانی حجت خدا را که یقین قطعی است، با دانش بشری پیوند داده، که مجموعهای از حدس و گمانها و تخمینها است. اما به شتاب در برابر نویسندگان آن جبهه نگرفت، بلکه گفت: ابتدا یک نفر که زبان فرانسوی میداند، اصل این کتاب را پیدا کند و ببیند که مطالب مورد بحث، در اصل کتاب بوده و در آن صورت به کلام نویسنده از میان جمع نویسندگان مربوط است یا این که افزوده مترجم است، که در آن صورت باید به مترجم انتقاد کرد.
این گونه رویکرد نسبت به آثار منصوری، امروز هم نشان دقت و تیزبینی علمی است، چه رسد به چهل سال پیش، آن هم از یک عالم دینی، در گوشۀ شهری که کمترین ارتباط با مراکز علمی ایرانی را داشت، چه رسد به مراکز علمی جهانی.
۶. نسبت به اقامۀ شعائر دینی، اهتمامی جدی داشت. روزی یکی از شاگردانش از او دربارۀ بعضی از جزئیات برنامههای محرم در دزفول میپرسد. آیة الله اشکال شرعی آن برنامه خاص را باز میگوید. با این همه، میگوید که اگر یک سال در ایام عاشورا در سطح شهر، آن برنامه اجرا نشود، خودم پیشقدم اجرای آن خواهم شد!
اصرار برای برگزاری دهۀ اول محرم در مدرسه علمیه و دهه آخر صفر در حسینیۀ جدش حاج شیخ سلیمان عاملی عالم قرن سیزدهم هجری – که در کنار خانهاش بود - نمودی از این روحیه است. در این مجالس اصرار داشت که نوحهخوانی به سبک سنتی دزفول – خصوصاً ضیائیخوانی یعنی خواندن مراثی مرحوم ملا رشید ضیایی دزفولی - اجرا شود و واعظان و ذاکران کهن سال و فراموش شده به این مجالس دعوت شوند.
۷. از شناخت دقیق نیازها و روحیات مردم و نیز حساسیت او به امر بهداشت سخن رفت. در حدود سال ۱۳۵۳ شمسی، زمانی که فردی زمین خود را در حاشیه شهر برای ساختن مسجد به ایشان پیشنهاد میکند، ایشان از آن فرد خیّر میخواهد که اگر منع شرعی در میان نباشد (مانند وقف خاص و نذر خاصّ)، در آن زمین بیمارستان بسازد. توضیح این که تا آن زمان، در دزفول فقط یک بیمارستان وجود داشت.
برای تداوم کار بیمارستان، آن را زیر مجموعه یک مؤسسه خیریه قرار دارد و برای آن هیئت امنایی قرار دارد که رئیس وقت دانشگاه جندی شاپور (دانشگاه چمران فعلی) و رئیس شبکه بهداشت خوزستان در هر زمان، در شمار اعضای ثابت آن هستند. همچنین به عنوان پشتوانه مالی آن مؤسسه و بیمارستان، یک سلسله موقوفات را پیشنهاد میکند که نخستین موقوفه، از اراضی موروثی شخصی خودش بود، که هم اکنون در خیابان فتح دزفول قرار دارد.
روزی که برای زدن کلنگ بیمارستان میرود، به همراهان خود میگوید که من بیمارستان را میسازم تا برای رقابت با من، چندین بیمارستان دیگر در این شهر ساخته شود. این پیشبینی به تحقق میپیوندد، تا آنجا که پس از بیماستان خیریه نبوی، دو سه بیمارستان کوچک و بزرگ دیگر بنا نهاده میشود که اکنون خوشبختانه همه به خدمت رسانی اشتغال دارند.
۸. برای ادای حق استادان خود بسیار اهتمام میورزید، به ویژه استادش مرحوم آیة الله شیخ محمدرضا معزی و استاد او مرحوم آیة الله شیخ محمدطاهر معزی که از خواص شاگردان شیخ انصاری بود. شیخ محمدطاهر و پس از او شیخ محمدرضا، در زمانهای دشواری زعامت مردم را به عهده داشتند که قضایای مشروطه، حضور انگلیس در خوزستان، جنگ جهانی اول، سقوط قاجاریه و قدرت گرفتن پهلوی اول، قضایای شیخ خزعل و مواردی از این قبیل در این دوره روی میدهد. آن دو عالم بزرگوار، با دقت و درایتی خاص امور مردم را پیش بردند، به گونهای که مردم به رویارویی مستقیم با بیگانگان مهاجم اشغالگر کشانده نشوند و در عین حال ، پای آن بیگانگان از خطه خوزستان به تدریج قطع شود.
لازمۀ آن اقدمات، ملاقاتهایی با مسئولان حکومتهای وقت و نمایندگان دولتهای بیگانه بود. و در نتیجه آن، شایعاتی در باب وابستگی آن دو عالم فقید به قدرتهای حاکم داخلی و خارجی بر سر زبانها افتاده بود.
آیة الله نبوی برای روشنگری در این مورد، از فرصت حضور در مجالس استفاده میکرد تا همگان را نسبت به زهد و وارستگی آن عالمان فقید تذکر دهد و در عین حال، درایت و پختگی آنان در برخوردهایشان را تبیین کند. دفاعیات او از استاد، گوشههایی از تاریخ دو قرن اخیر خوزستان را نشان میداد ،که متأسفانه هیچگاه ثبت و ضبط نشد.
او که سالهای جوانی خود را در خدمت استادش آیة الله شیخ محمدرضا معزی گذرانده بود، در نگارش بعضی از آثار، به عنوان دستیار نیز در خدمتش بود. لذا قدر آن کتابها را میدانست. بدین جهت، از زمان رحلت استاد – در سال ۱۳۵۲ قمری- تا زمان ارتحال خود (۱۴۰۳)، یعنی نیم قرن تمام در پی آن بود که نسخهای از آنها را به دست آورد، که توفیق بدین امر نیافت. و این کار را به فرزندش حاج سید محمد سپرد، که او نیز ادامه داد - در سطور بعد در این مورد سخن خواهیم گفت.
مرحوم نبوی، خود همان شیوه را در برخورد با حکومت پهلوی دوم – به ویژه ساواک مقتدر آن روز و رئیس آن در دزفول، سرهنگ افراسیابی- به کار میگرفت، یعنی برخورد از موضع قدرت، و در عین حال بدون درگیری با آنها، به طوری که بهانهای به دستشان نیفتد و نتوانند خللی در برنامههای دینی پیش آورند.
در همین جا باید تذکر داد به مقبرۀ دو تن از یاران گمنام حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - که در حدود صد سال پیش میزیستند: یکی ملا محمدعلی جولا (جولا یعنی بافنده، که در آن زمان بسیاری از مردم شهرمان به این شغل، اشتغال داشتند) و دیگری سربازی که از نگهبانان پل قدیم شهر بوده و در ورای این ظاهر، به امر حضرت ولی عصر – ارواحنا فداه - به حل بعضی از مشکلات از مردم میپرداخت. درباره این دو شخصیت گمنام، در کتاب زندگی و شخصیت شیخ مرتضی انصاری نوشته مرحوم آیة الله شیخ مرتضی انصاری (معاصر) به اجمال مطالبی آمده است.
آقای سید موسی عالمشاه به نگارنده گفت که به امر مرحوم آیة الله سید اسدالله نبوی، این دو قبر شریف را (واقع در کنار مسجد کجبافان در کنار پل ساسانی) ترمیم کرده و برای شناسایی آن، با کاشی، عبارت «هو الحی الذي لا یموت» را نوشته است.
درباره این دو بزرگوار، در سالهای اخیر، در بعضی مقالات و آثار، مطالبی آمده است. تأیید آیة الله سید اسدالله نبوی به عنوان فقیه ژرف نگر و دقیق النظر، گواهی بر صحت قضایای آن دو ولی خداست.
۹. او خود به جز دو رسالۀ فتوایی (مناهج الأحکام و توضیح المسائل) و یک رساله مناسک حج، کتابی ننوشت. ولی در راستای خدمات فرهنگی به مردم ، عموم اهل قلم را به نگارش تشویق میکرد . یکی از دانشمندان فاضل که این تشویقها را به خوبی گزارش کرده، استاد فقید مرحوم حاج سید علی کمالی دزفولی است که نگارش تاریخ تفسیر را در سال ۱۳۴۷شمسی با توصیۀ مرحوم شیخ محمدکاظم معزی (مترجم مشهور قرآن و نوادۀ شیخ محمدرضا معزی) آغاز کرد . اما با وفات شیخ محمدکاظم معزی در سال ۱۳۴۹شمسی، مرحوم کمالی با استفاده از معلومات گستردۀ تاریخی، رجالی و قرآنی آیة الله نبوی، تحت نظر او ، کار را ادامه داد . و در آن زمان ، با وجود دشواریهای امر چاپ ، مرحوم سید محمدکاظم صدرالسادات (همشهری فاضل ما ، مدیر کتابخانه صدر) با چاپ کتاب، زمینۀ تشویق کارهای آقای کمالی را فراهم آورد، که سه کتاب دیگر خود را در زمینه قرآن (قانون تفسیر ، قرآن ثقل اکبر ، عترت ثقل کبیر) را نیز نگاشت و انتشار داد.
باری ، آقای کمالی در مقدمه تاریخ تفسیر، از سه تن به طور خصوص یاد میکند و سپاس میگزارد: یکی عمویش مرحوم سید صدرالدین ظهیر الاسلام زاده ، که حق تعلیم و تربیت او در کودکی را بر عهده داشت . دوم مرحوم شیخ محمدکاظم معزی که انگیزه نگارش این کتاب را در او پدید آورد - به تفصیلی که آقای کمالی در زندگی نامۀ خود نوشت خود، مندرج در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهان ذیل مدخل "کمالی ، سید علی" باز میگوید. سوم مرحوم فقیه الاسلام سید اسدالله نبوی (مرحوم کمالی، تعبیر فقیه الاسلام را برای مراجع تقلید به کار میبرد) که در حین تألیف با بیان نظرات اصلاحی و تکمیلی خود، به تصحیح و تدقیق مطالب کتاب کمک کرد. مرحوم کمالی به پاس این گونه تشویقها، کتاب خاتم النبیین را پس از رحلت آیة الله نبوی در سال ۱۳۶۱ شمسی در باب سیره اخلاقی پیامبر بزرگوار اسلام – صلی الله علیه و آله - نوشت که نخستین چاپ آن به هزینه مرحوم حاج حسین هرمزجانی - تاجر و صنعتگر خیری که در مکتب آیة الله نبوی پرورش یافته بود - منتشر شد. چنان که پس از دفن آیة الله نبوی، در کنار مزارش تا شب نشست و در همان مجلس قرآن را ختم کرد و نیمه شب برخاست – و این یکی از هشتاد مورد "ختم قرآن در یک جلسه" بود که در ضمن زندگینامۀ خودنوشتِ خود (که در دانشنامه قرآن پژوهی نوشته خرمشاهی به تفصیل آورده) بدان اشاره میکند.
۱۰. برخوردهای آیة الله نبوی، بسیاری را به خود جلب میکرد، که طیف گوناگونی را تشکیل میداد. از جمله:
الف. مرحوم شیخ حسین لنکرانی پیر سیاست، که روزی در جلسهای به علمای تهران، پیشنهاد میکند که سید اسدالله نبوی را به خاطر درایت و پختگی سیاسی و سابقه تلمذ نزد شیخ محمدرضا معزی که شاگرد خاص او بوده، باید به تهران بکشانیم. فرزند آیة الله نبوی که این سخن را از شیخ لنکرانی میشنود، به پدر باز میگوید. و پدر با لبخندی پاسخ میدهد که «شگفتا از کلام اینان. من به خاطر مسؤولیت کار مردم دزفول باید در آن شهر بمانم. اگر قرار است در آنجا نباشم، به نجف میروم تا به درس و تدریس بپردازم نه تهران».
ب. اخوان مجتهد زنجانی (سید ابوالفضل و سید رضا) که تمام فرصتهای حضور آیة الله نبوی در تهران را غنیمت میشمارند تا آخرین تحلیلهای سیاسی و اجتماعی خود را با او در میان گذارند، یعنی با او مبادله کنند.
ج. بزرگان نجفی مانند حضرات آیات شیخ محییالدین مامقانی، سید عبدالعزیز طباطبایی، سید رسول موسوی تهرانی، و ... که در فرصتهای حضور او در قم، مباحث فقهی و اصولی خود را با او مبادله میکردند.
د. استاد مفسر، مرحوم سید مرتضی شبستری که در فرصتهای حضور او در تهران و قم، مباحث تفسیری را با او درمیان میگذاشت.
هـ. مرحوم مهندس سیامک فریدی که در تهران و دزفول به خدمتش میشتافت و مسائل اجتماعی – فرهنگی- تبلیغی را با او مطرح میکرد.
و. مرحوم سید محمدکاظم حکیم زاده ، محقق فاضل دزفولی الاصل مقیم نجف که سالها، در جوار علامه امینی و در کتابخانه ایشان خدمت میکرد، و پس از اخراج به ایران ، در کتابخانه دارالتبلیغ و پس از آن در مؤسسه امام صادق علیه السلام به انجام وظیفه اشتغال داشت.
ز. مرحوم شیخ محمود تولایی (حلبی) خراسانی که در تنها سفر خود به دزفول در سال ۱۳۵۱شمسی بر ایشان وارد شد و تا آخر عمر ، همواره از آن روزها به خوبی یاد میکرد.
ح. گروهی از کسبه که وجوه شرعیه خود را جز به او به دیگر بزرگان نمیدادند.
۱۱. از جمله علتهای این جاذبه اخلاقی، حرمت نهادن به تخصصهای متخصصان در رشتههای گوناگون بود . جدی شدن مراحل تأسیس بیمارستان همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق بود که از همان آغاز ، شهر دزفول در معرض حملات موشکی دشمن قرار داشت و تا آخر دوره هشت ساله دفاع مقدس ادامه یافت. در آن زمان، کارشناسانی که خطر حضور در دزفول برای کار بیمارستان را بپذیرند ، معدود و اندک بودند، بدین جهت ، گاهی آیة الله نبوی کلامی را از یکی از آنان میپذیرفت ، بدون این که امکان و فرصت بررسی آن با دیگر کارشناسان را داشته باشد. روزی یکی از کارشناسان ، نسبت به روش کار مهندس قبلی در ساختن بخشی از بیمارستان نکته ای اصلاحی و تکمیلی میگوید . آیة الله به او پاسخ میدهد: «اما فلان مهندس بسیار متدین و اهل عبادت است». کارشناس میگوید : «این ویژگی زمانی به کار میآید که شما بخواهید پشت سر او نماز بگزارید . ساختمان بیمارستان، کار تخصصی است و باید بیشتر به کلام افرادی ترتیب اثر دهید که در این مورد، تخصص بیشتر دارند، نه تدین و عبادت بیشتر». مرحوم آیة الله نبوی در همان جلسه ، کلام آن کارشناس را تأیید میکند و تا آخر عمر، در جلسات بیان میدارد که «درس مهمی از آن مهندس فرا گرفتم».
این روحیه منصفانه ، بسیاری از متخصصان رشتههای مختلف را شیفته او میکرد.
۱۲. مطالعات تاریخی فراوان و گسترده به او کمک میکرد تا تحلیلهای روشن و دقیقی نسبت به مسائل داشته باشد و در هر جا و هر زمان ، تذکرها و نکات مشورتی را به افراد مربوط ، باز گوید.
درسال ۵۵ ضمن یکی از سفرهای تهران به یکی از اعلام فقید میگوید : «من یک رائحۀ خبیثه در فضای تفکر دینی استشمام میکنم ، برای رفع آن چه راهی در نظر دارید؟». آن بزرگ در پاسخ ، به جای راه حل به توجیه میپردازد که «در صدر اسلام نیز چنین مسائلی بود». مرحوم نبوی پاسخ میدهد که «در آن زمان ، یک خط طلایی روشن در برابر آن همه بدعت و انحراف وجود داشت. امروز خط طلایی و روشن شما کجاست؟».
همچنین پیغامی در اوایل سال ۱۳۵۷ توسط مرحوم سید عبدالجواد الیاسی برای یکی از اعلام قم فرستاد و جوابی گرفت.
بررسی آن پیغام و پاسخ آن ، دقت و پختگی او در مسائل اجتماعی را میرساند.
ایشان در همین مذاکره به عنوان سهم خود در این راه حل، اعلام آمادگی کرده بود که بخشی از ظرفیت و امکانات محدود و طلاب مدرسه علمیه دزفول را به پژوهشهای کلامی اختصاص دهد تا این خلأ جبران شود . البته در این کار ، از حوزههای علمیه دیگر کمک خواسته بود . این آرزو هیچگاه جامه عمل نپوشید، اما آن فقید ، خود در هر فرصتی که پیش میآمد، بحثی در جهت دفاع عقلی از دین پیش میکشید.
او این مطالعات تاریخی را در تحلیل قضایای صدر اسلام به کار میگرفت و امامت ائمه اطهار علیه السلام را نه فقط برا ساس نصوص ، بلکه بر مبنای دادههای تاریخی نیز ثابت میکرد . دریغا که این مطالب ارزشمند، هیچگاه ثبت وضبط نشد.
۱۳. دقتهای شرعی او دیدنی بود. در توسعه کتابخانۀ مدرسه علمیه ، به کتابهای عامه نیز توجه داشت، اما اجازه نمیداد تا وجوه شرعی برای خرید آنها پرداخت شود. بلکه معمولاً آنها را به عنوان سوغات و تحفه سفر حج – یعنی هدیه حجاج به کتابخانه دارالعلم – تهیه میکرد ، بدین صورت که به افراد حاجی که برای وداع خدمتشان میرسیدند، سفارش میکرد که فلان کتاب را برایم بیاورید. این دقت شرعی را حتی در مورد کتابهای لغت که نوشته علمای عامه است (مانند لسان العرب و تاج العروس) به کار میبرد .
در شمار همین دقت شرعی قابل ذکر است که در زمان تجدید بنای مدرسه علمیه در دزفول ( بین سالهای ۱۳۵۰تا ۱۳۵۵شمسی)، یک بخش از گوشۀ شمالی مدرسه را با هزینه شخصی ساخت، همان بخش که امروز مقبره اوست، با این که مقبره، امروز جزئی از مدرسه است و جلسات متعدد (قرائت قرآن در ماه رمضان، مجالس حسینی در ماه محرم و صفر، و درس و تدریس در طول سال) همواره در آن برگزار میشود.
۱۴. به کسانی که داوطلب اشتغال به علوم دینی بودند و به کسبی نیز اشتغال داشتند، توصیه میکرد که کسب خود را رها نکنند و بخشی از عمر خود را به درس بپردازند، تا وابستگیهای مالی بر عقیده و عملکرد آنها اثر نگذارند .
چند تن از کسانی که این توصیه را پذیرفتند، اکنون حضور دارند و برکت این کلام را باز میگویند.
۱۵. سخن در باب آیة الله سید اسدالله نبوی فراوان است ، اما مجال اندک و فرصت محدود از یک سو و بضاعت مزجات نگارنده از سوی دیگر ، امکان تفصیل نمیدهد. این بخش از نوشتار را با بیان یک خاطره از جمله تدریس ایشان به حسن ختام میرسانیم .
روزی در جلسه درس اصول فقه، یکی از شاگردان ایشان سؤالی میپرسد، ضمن این که از سؤال خود عذر میخواهد. میپرسد که آیا حضرت اباالفضل، این مطالب علم اصول فقه را میدانست یا نه؟
مرحوم آیة الله نبوی به او پاسخ میدهد: «بیچاره! علم اصول فقه، عصای دست ماست که کوریم و باید با همین احتیاطها، با قدمهای لرزان پیش برویم. حضرت اباالفضل که خود معدن بصیرت الهی بود و خود با حجتهای معصوم الهی (امیر المؤمنین و حسنین علیهم السلام) ارتباط داشت، چه نیازی به این عصا داشت تا آن را به دست گیرد؟».
تراجم الرجال نوشته سید احمد اشکوری، زندگی و شخصیت شیخ انصارِی، نوشته مرحوم شیخ مرتضی انصاری، تاریخ روحانیت دزفول نوشته شیخ علی راجی، تاریخ سادات گوشه نوشته مرحوم سید محمدعلی امام، و اشارات پراکندهای در برخی از آثار مرحوم سید علی کمالی.
عواملی بر ناشناخته ماندن ایشان کمک میکند، مانند:
حجاب معاصرت که در مورد پیشینیان بیش از معاصران سخن میرود.
غلبه فرهنگ شفاهی بر کتبی در مورد تاریخ و بزرگان شهر دزفول.
پرهیز و گریز ایشان از شهرت و خودنمایی.
بدین روی، کار بر نگارندهای که در سن نوجوانی و ناپختگی، آن مرجع روشنبین را در سن پیری دیده، بسیار دشوار میشود. فقط امیدوارم فتح بابی کرده باشم تا بزرگانی که در قید حیاتند، مطالب خود را در این مورد بازگویند.
آنچه دربارۀ ایشان در این سطور مینویسم، عمدتاً برگرفته از افادات فرزند دانشمندش مرحوم آیة الله سید محمد نبوی است که در خلال سی و چند سال، به تفاریق ایام، شنیدهام. این نکات، بیان فرزندی بود دربارۀ پدر، که دهها سال در جوار پدر و عصای دست او بود که در سفر و حضر، از او دور نمیشد.
۳. عالمان دین، خدمت خود به دین را در یکی یا چند مورد از عرصههای مختلف پی میگیرند، که به طور خلاصه نگارنده همه را در دو گروه تقسیم میکند:
یک گروه که خدمات خود به مردم را، با واسطه متخصصان انجام میدهد، یعنی آنها را مخاطب خود میداند.
گروه دیگر که خدمات خود به مردم را، مستقیماً به آنها میرساند. اینان بدون واسطه با گروههای مختلف مردم، با نگرشهای و رفتارهای گوناگون ارتباط دارند.
مرحوم آیة الله نبوی از خدمات گروه اول غافل نبود، که تدریس فقه و اصول و تلاشهای پژوهشی مربوط به آن را سامان میداد. اما عمده خدمات او در گروه دوم بود. عالمی مردمی و خدمتگزاری مخلص بود که غالب اوقات خود را برای رفع نیازهای مردم میگذارند و بدین جهت نگاهی جامع به مردم و مسائل آنان داشت. گرچه فرصتی برای تألیف و تصنیف نیافت؛ اما فرهنگ سازی او در میان تمام گروههای مردم، خدمتی والا و باقیات صالحات بود.
۴. پدرش را در اوان کودکی از دست داده بود. از حدود ۴-۵ سالگی تحت تکفُل و تربیت مادرش قرار گرفته بود. چند سال بعد از آن، مادر او را به حوزه درس عالم و مرجع فقید آن روزگار، مرحوم آیة الله محمدرضا معزی سپرده بود، که حدود ۳۰ سال تحت تربیت و تعلیم آن مرجع فقید بود. بدین روی، بیش از هر کسی برای دو نفر دعا میکرد: مادرش و آیة الله معزی.
آیة الله معزی را مانند پدرش میدانست. تا آن حد که روزی در ایام جوانی – پس از گذراندن دورههایی در محضر استاد آرزوی زیارت امام رضا - صلوات الله علیه - در سرش میافتد. در آن روزگار – حدود یکصد سال پیش - سفر از دزفول تا مشهد، سفری دشوار بود و هر کسی را نصیب نمیشد. قافلهای برای بردنش اعلام آمادگی کردند. با استاد مشورت کرد. استاد با محاسبهای تخمینی به او گفت: «یک ماه مقدمات سفر، یک ماه طول سفر، دو ماه اقامت در مشهد، یک ماه بازگشت و یک ماه دید و بازدید و زیارت قبولی و رفع خستگی طول میکشد، که مجموعاً حدود شش ماه میشود. در این شش ماه، از درس محروم میشوی، فقط به خاطر زیارت. از این کار صرف نظر کن و به جای آن به نجف برو که هم به فیض زیارت میرسی، هم به ما نزدیکتر است، هم از درس عقب نمیمانی، و هم با حضور در درس آقا ضیاء عراقی مبانی او را به دست میآوری و برای من – که به دلیل گرفتاریهای زعامت، فرصت سفر را ندارم - به ارمغان میآوری».
سید اسدالله جوان با قبول نصیحت استاد، از آن سفر، توشهای ارزشمند به ارمغان میآورد. و بعدها آن را برای فرزندش سید محمد نقل میکند، تا فرزند نیز بیاموزد که فیض خدمت، کمتر از فیض زیارت نیست.
۴. در کنار حل مشکلات دینی مردم، به حل مشکلات بهداشتی آنها نیز اهتمامی جدی داشت. تلاش پیگیر برای خراب کردن خزینههای آلوده قدیم و ساختن حمام به جای آنها در سطح شهر – که با وجود مخالفت بعضی از افراد نادان، بر آن اصرار داشت - از این قبیل اقدامات بود.
سالها بعد حدود سال ۱۳۵۰ شمسی – گروهی از معلمان شهر، نزدیک به ده سال تمام از طرف او به روستاها میرفتند تا قرآن و عقاید به مردم بیاموزند و با تبلیغات فرقه ضاله بهائیت که در روستاهای دزفول رخنه کرده بودند، مقابله کنند.
آیة الله نبوی به آنها امر میکند تا ابتدا فرهنگ «صابون و حوله» را در روستاها نهادینه کنند، در مرحله بعد برای آنها و با کمک خودشان حمام بسازند و پس از آن، مسجد در آن روستا ساخته شود.
این گونه فرهنگسازیها، کاری آسان نبود. جهالتهای مردم آن زمان، به ویژه بعضی از روستانشینان؛ حساسیتهای ساواک آن روز و عوامل دیگر، ادامه راه را دشوار میساخت، اما عالم فقید، راه را تشخیص داده و آن را رها نمیکرد. نتیجه این شد که در طول نزدیک به یک دهه تلاش تبلیغی در روستاها، حدود یکصد و هشتاد روستا با تعالیم دینی آشنا شدند. یکی از کسانی که در این تلاش مخلصانه نقش داشتند، مرحوم حجة الاسلام سید عبدالجواد الیاسی بود، که در سال ۱۳۸۳ شمسی درگذشت.
۵. دقت و ذکاوتش در مسائل، دیدنی بود. در سال ۱۳۴۹ پس از انتشار کتاب مغز متفکر جهان شیعه" – که به عنوان «ترجمه و نگارش ذبیحالله منصوری» انتشار یافت- دو گونه برخورد در میان افراد متدین پدید آمد:
گروهی به صرف دیدن نامهای فرنگی بر روی جلد کتاب، سرمست از اقبال دانشمندان اروپایی به دین، به مطالب آن بر فراز منبر، و بالاتر از آن، در کتابهای خود استناد میکردند. در میان اینان، بعضی از نامهای معتبر و ارزشمند نیز دیده میشود که البته اقبال آنان، بر مبنای غیرت دینی و سادهلوحی بود.
گروهی نیز در برابر آن جبهه گرفتند، از آن روی که دیدند یکی از مضامین کتاب، علمآموزی امام صادق – سلام الله علیه - در محضر دانشمندان بشری آن روزگار است. اینان، نویسندگان فرنگی را که نامشان بر روی جلد کتاب بود، به باد انتقاد گرفتند.
وقتی این کتاب به دست آیة الله نبوی رسید، محتوای آن را نپسندید، چرا که علم وحیانی حجت خدا را که یقین قطعی است، با دانش بشری پیوند داده، که مجموعهای از حدس و گمانها و تخمینها است. اما به شتاب در برابر نویسندگان آن جبهه نگرفت، بلکه گفت: ابتدا یک نفر که زبان فرانسوی میداند، اصل این کتاب را پیدا کند و ببیند که مطالب مورد بحث، در اصل کتاب بوده و در آن صورت به کلام نویسنده از میان جمع نویسندگان مربوط است یا این که افزوده مترجم است، که در آن صورت باید به مترجم انتقاد کرد.
این گونه رویکرد نسبت به آثار منصوری، امروز هم نشان دقت و تیزبینی علمی است، چه رسد به چهل سال پیش، آن هم از یک عالم دینی، در گوشۀ شهری که کمترین ارتباط با مراکز علمی ایرانی را داشت، چه رسد به مراکز علمی جهانی.
۶. نسبت به اقامۀ شعائر دینی، اهتمامی جدی داشت. روزی یکی از شاگردانش از او دربارۀ بعضی از جزئیات برنامههای محرم در دزفول میپرسد. آیة الله اشکال شرعی آن برنامه خاص را باز میگوید. با این همه، میگوید که اگر یک سال در ایام عاشورا در سطح شهر، آن برنامه اجرا نشود، خودم پیشقدم اجرای آن خواهم شد!
اصرار برای برگزاری دهۀ اول محرم در مدرسه علمیه و دهه آخر صفر در حسینیۀ جدش حاج شیخ سلیمان عاملی عالم قرن سیزدهم هجری – که در کنار خانهاش بود - نمودی از این روحیه است. در این مجالس اصرار داشت که نوحهخوانی به سبک سنتی دزفول – خصوصاً ضیائیخوانی یعنی خواندن مراثی مرحوم ملا رشید ضیایی دزفولی - اجرا شود و واعظان و ذاکران کهن سال و فراموش شده به این مجالس دعوت شوند.
۷. از شناخت دقیق نیازها و روحیات مردم و نیز حساسیت او به امر بهداشت سخن رفت. در حدود سال ۱۳۵۳ شمسی، زمانی که فردی زمین خود را در حاشیه شهر برای ساختن مسجد به ایشان پیشنهاد میکند، ایشان از آن فرد خیّر میخواهد که اگر منع شرعی در میان نباشد (مانند وقف خاص و نذر خاصّ)، در آن زمین بیمارستان بسازد. توضیح این که تا آن زمان، در دزفول فقط یک بیمارستان وجود داشت.
برای تداوم کار بیمارستان، آن را زیر مجموعه یک مؤسسه خیریه قرار دارد و برای آن هیئت امنایی قرار دارد که رئیس وقت دانشگاه جندی شاپور (دانشگاه چمران فعلی) و رئیس شبکه بهداشت خوزستان در هر زمان، در شمار اعضای ثابت آن هستند. همچنین به عنوان پشتوانه مالی آن مؤسسه و بیمارستان، یک سلسله موقوفات را پیشنهاد میکند که نخستین موقوفه، از اراضی موروثی شخصی خودش بود، که هم اکنون در خیابان فتح دزفول قرار دارد.
روزی که برای زدن کلنگ بیمارستان میرود، به همراهان خود میگوید که من بیمارستان را میسازم تا برای رقابت با من، چندین بیمارستان دیگر در این شهر ساخته شود. این پیشبینی به تحقق میپیوندد، تا آنجا که پس از بیماستان خیریه نبوی، دو سه بیمارستان کوچک و بزرگ دیگر بنا نهاده میشود که اکنون خوشبختانه همه به خدمت رسانی اشتغال دارند.
۸. برای ادای حق استادان خود بسیار اهتمام میورزید، به ویژه استادش مرحوم آیة الله شیخ محمدرضا معزی و استاد او مرحوم آیة الله شیخ محمدطاهر معزی که از خواص شاگردان شیخ انصاری بود. شیخ محمدطاهر و پس از او شیخ محمدرضا، در زمانهای دشواری زعامت مردم را به عهده داشتند که قضایای مشروطه، حضور انگلیس در خوزستان، جنگ جهانی اول، سقوط قاجاریه و قدرت گرفتن پهلوی اول، قضایای شیخ خزعل و مواردی از این قبیل در این دوره روی میدهد. آن دو عالم بزرگوار، با دقت و درایتی خاص امور مردم را پیش بردند، به گونهای که مردم به رویارویی مستقیم با بیگانگان مهاجم اشغالگر کشانده نشوند و در عین حال ، پای آن بیگانگان از خطه خوزستان به تدریج قطع شود.
لازمۀ آن اقدمات، ملاقاتهایی با مسئولان حکومتهای وقت و نمایندگان دولتهای بیگانه بود. و در نتیجه آن، شایعاتی در باب وابستگی آن دو عالم فقید به قدرتهای حاکم داخلی و خارجی بر سر زبانها افتاده بود.
آیة الله نبوی برای روشنگری در این مورد، از فرصت حضور در مجالس استفاده میکرد تا همگان را نسبت به زهد و وارستگی آن عالمان فقید تذکر دهد و در عین حال، درایت و پختگی آنان در برخوردهایشان را تبیین کند. دفاعیات او از استاد، گوشههایی از تاریخ دو قرن اخیر خوزستان را نشان میداد ،که متأسفانه هیچگاه ثبت و ضبط نشد.
او که سالهای جوانی خود را در خدمت استادش آیة الله شیخ محمدرضا معزی گذرانده بود، در نگارش بعضی از آثار، به عنوان دستیار نیز در خدمتش بود. لذا قدر آن کتابها را میدانست. بدین جهت، از زمان رحلت استاد – در سال ۱۳۵۲ قمری- تا زمان ارتحال خود (۱۴۰۳)، یعنی نیم قرن تمام در پی آن بود که نسخهای از آنها را به دست آورد، که توفیق بدین امر نیافت. و این کار را به فرزندش حاج سید محمد سپرد، که او نیز ادامه داد - در سطور بعد در این مورد سخن خواهیم گفت.
مرحوم نبوی، خود همان شیوه را در برخورد با حکومت پهلوی دوم – به ویژه ساواک مقتدر آن روز و رئیس آن در دزفول، سرهنگ افراسیابی- به کار میگرفت، یعنی برخورد از موضع قدرت، و در عین حال بدون درگیری با آنها، به طوری که بهانهای به دستشان نیفتد و نتوانند خللی در برنامههای دینی پیش آورند.
در همین جا باید تذکر داد به مقبرۀ دو تن از یاران گمنام حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - که در حدود صد سال پیش میزیستند: یکی ملا محمدعلی جولا (جولا یعنی بافنده، که در آن زمان بسیاری از مردم شهرمان به این شغل، اشتغال داشتند) و دیگری سربازی که از نگهبانان پل قدیم شهر بوده و در ورای این ظاهر، به امر حضرت ولی عصر – ارواحنا فداه - به حل بعضی از مشکلات از مردم میپرداخت. درباره این دو شخصیت گمنام، در کتاب زندگی و شخصیت شیخ مرتضی انصاری نوشته مرحوم آیة الله شیخ مرتضی انصاری (معاصر) به اجمال مطالبی آمده است.
آقای سید موسی عالمشاه به نگارنده گفت که به امر مرحوم آیة الله سید اسدالله نبوی، این دو قبر شریف را (واقع در کنار مسجد کجبافان در کنار پل ساسانی) ترمیم کرده و برای شناسایی آن، با کاشی، عبارت «هو الحی الذي لا یموت» را نوشته است.
درباره این دو بزرگوار، در سالهای اخیر، در بعضی مقالات و آثار، مطالبی آمده است. تأیید آیة الله سید اسدالله نبوی به عنوان فقیه ژرف نگر و دقیق النظر، گواهی بر صحت قضایای آن دو ولی خداست.
۹. او خود به جز دو رسالۀ فتوایی (مناهج الأحکام و توضیح المسائل) و یک رساله مناسک حج، کتابی ننوشت. ولی در راستای خدمات فرهنگی به مردم ، عموم اهل قلم را به نگارش تشویق میکرد . یکی از دانشمندان فاضل که این تشویقها را به خوبی گزارش کرده، استاد فقید مرحوم حاج سید علی کمالی دزفولی است که نگارش تاریخ تفسیر را در سال ۱۳۴۷شمسی با توصیۀ مرحوم شیخ محمدکاظم معزی (مترجم مشهور قرآن و نوادۀ شیخ محمدرضا معزی) آغاز کرد . اما با وفات شیخ محمدکاظم معزی در سال ۱۳۴۹شمسی، مرحوم کمالی با استفاده از معلومات گستردۀ تاریخی، رجالی و قرآنی آیة الله نبوی، تحت نظر او ، کار را ادامه داد . و در آن زمان ، با وجود دشواریهای امر چاپ ، مرحوم سید محمدکاظم صدرالسادات (همشهری فاضل ما ، مدیر کتابخانه صدر) با چاپ کتاب، زمینۀ تشویق کارهای آقای کمالی را فراهم آورد، که سه کتاب دیگر خود را در زمینه قرآن (قانون تفسیر ، قرآن ثقل اکبر ، عترت ثقل کبیر) را نیز نگاشت و انتشار داد.
باری ، آقای کمالی در مقدمه تاریخ تفسیر، از سه تن به طور خصوص یاد میکند و سپاس میگزارد: یکی عمویش مرحوم سید صدرالدین ظهیر الاسلام زاده ، که حق تعلیم و تربیت او در کودکی را بر عهده داشت . دوم مرحوم شیخ محمدکاظم معزی که انگیزه نگارش این کتاب را در او پدید آورد - به تفصیلی که آقای کمالی در زندگی نامۀ خود نوشت خود، مندرج در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهان ذیل مدخل "کمالی ، سید علی" باز میگوید. سوم مرحوم فقیه الاسلام سید اسدالله نبوی (مرحوم کمالی، تعبیر فقیه الاسلام را برای مراجع تقلید به کار میبرد) که در حین تألیف با بیان نظرات اصلاحی و تکمیلی خود، به تصحیح و تدقیق مطالب کتاب کمک کرد. مرحوم کمالی به پاس این گونه تشویقها، کتاب خاتم النبیین را پس از رحلت آیة الله نبوی در سال ۱۳۶۱ شمسی در باب سیره اخلاقی پیامبر بزرگوار اسلام – صلی الله علیه و آله - نوشت که نخستین چاپ آن به هزینه مرحوم حاج حسین هرمزجانی - تاجر و صنعتگر خیری که در مکتب آیة الله نبوی پرورش یافته بود - منتشر شد. چنان که پس از دفن آیة الله نبوی، در کنار مزارش تا شب نشست و در همان مجلس قرآن را ختم کرد و نیمه شب برخاست – و این یکی از هشتاد مورد "ختم قرآن در یک جلسه" بود که در ضمن زندگینامۀ خودنوشتِ خود (که در دانشنامه قرآن پژوهی نوشته خرمشاهی به تفصیل آورده) بدان اشاره میکند.
۱۰. برخوردهای آیة الله نبوی، بسیاری را به خود جلب میکرد، که طیف گوناگونی را تشکیل میداد. از جمله:
الف. مرحوم شیخ حسین لنکرانی پیر سیاست، که روزی در جلسهای به علمای تهران، پیشنهاد میکند که سید اسدالله نبوی را به خاطر درایت و پختگی سیاسی و سابقه تلمذ نزد شیخ محمدرضا معزی که شاگرد خاص او بوده، باید به تهران بکشانیم. فرزند آیة الله نبوی که این سخن را از شیخ لنکرانی میشنود، به پدر باز میگوید. و پدر با لبخندی پاسخ میدهد که «شگفتا از کلام اینان. من به خاطر مسؤولیت کار مردم دزفول باید در آن شهر بمانم. اگر قرار است در آنجا نباشم، به نجف میروم تا به درس و تدریس بپردازم نه تهران».
ب. اخوان مجتهد زنجانی (سید ابوالفضل و سید رضا) که تمام فرصتهای حضور آیة الله نبوی در تهران را غنیمت میشمارند تا آخرین تحلیلهای سیاسی و اجتماعی خود را با او در میان گذارند، یعنی با او مبادله کنند.
ج. بزرگان نجفی مانند حضرات آیات شیخ محییالدین مامقانی، سید عبدالعزیز طباطبایی، سید رسول موسوی تهرانی، و ... که در فرصتهای حضور او در قم، مباحث فقهی و اصولی خود را با او مبادله میکردند.
د. استاد مفسر، مرحوم سید مرتضی شبستری که در فرصتهای حضور او در تهران و قم، مباحث تفسیری را با او درمیان میگذاشت.
هـ. مرحوم مهندس سیامک فریدی که در تهران و دزفول به خدمتش میشتافت و مسائل اجتماعی – فرهنگی- تبلیغی را با او مطرح میکرد.
و. مرحوم سید محمدکاظم حکیم زاده ، محقق فاضل دزفولی الاصل مقیم نجف که سالها، در جوار علامه امینی و در کتابخانه ایشان خدمت میکرد، و پس از اخراج به ایران ، در کتابخانه دارالتبلیغ و پس از آن در مؤسسه امام صادق علیه السلام به انجام وظیفه اشتغال داشت.
ز. مرحوم شیخ محمود تولایی (حلبی) خراسانی که در تنها سفر خود به دزفول در سال ۱۳۵۱شمسی بر ایشان وارد شد و تا آخر عمر ، همواره از آن روزها به خوبی یاد میکرد.
ح. گروهی از کسبه که وجوه شرعیه خود را جز به او به دیگر بزرگان نمیدادند.
۱۱. از جمله علتهای این جاذبه اخلاقی، حرمت نهادن به تخصصهای متخصصان در رشتههای گوناگون بود . جدی شدن مراحل تأسیس بیمارستان همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق بود که از همان آغاز ، شهر دزفول در معرض حملات موشکی دشمن قرار داشت و تا آخر دوره هشت ساله دفاع مقدس ادامه یافت. در آن زمان، کارشناسانی که خطر حضور در دزفول برای کار بیمارستان را بپذیرند ، معدود و اندک بودند، بدین جهت ، گاهی آیة الله نبوی کلامی را از یکی از آنان میپذیرفت ، بدون این که امکان و فرصت بررسی آن با دیگر کارشناسان را داشته باشد. روزی یکی از کارشناسان ، نسبت به روش کار مهندس قبلی در ساختن بخشی از بیمارستان نکته ای اصلاحی و تکمیلی میگوید . آیة الله به او پاسخ میدهد: «اما فلان مهندس بسیار متدین و اهل عبادت است». کارشناس میگوید : «این ویژگی زمانی به کار میآید که شما بخواهید پشت سر او نماز بگزارید . ساختمان بیمارستان، کار تخصصی است و باید بیشتر به کلام افرادی ترتیب اثر دهید که در این مورد، تخصص بیشتر دارند، نه تدین و عبادت بیشتر». مرحوم آیة الله نبوی در همان جلسه ، کلام آن کارشناس را تأیید میکند و تا آخر عمر، در جلسات بیان میدارد که «درس مهمی از آن مهندس فرا گرفتم».
این روحیه منصفانه ، بسیاری از متخصصان رشتههای مختلف را شیفته او میکرد.
۱۲. مطالعات تاریخی فراوان و گسترده به او کمک میکرد تا تحلیلهای روشن و دقیقی نسبت به مسائل داشته باشد و در هر جا و هر زمان ، تذکرها و نکات مشورتی را به افراد مربوط ، باز گوید.
درسال ۵۵ ضمن یکی از سفرهای تهران به یکی از اعلام فقید میگوید : «من یک رائحۀ خبیثه در فضای تفکر دینی استشمام میکنم ، برای رفع آن چه راهی در نظر دارید؟». آن بزرگ در پاسخ ، به جای راه حل به توجیه میپردازد که «در صدر اسلام نیز چنین مسائلی بود». مرحوم نبوی پاسخ میدهد که «در آن زمان ، یک خط طلایی روشن در برابر آن همه بدعت و انحراف وجود داشت. امروز خط طلایی و روشن شما کجاست؟».
همچنین پیغامی در اوایل سال ۱۳۵۷ توسط مرحوم سید عبدالجواد الیاسی برای یکی از اعلام قم فرستاد و جوابی گرفت.
بررسی آن پیغام و پاسخ آن ، دقت و پختگی او در مسائل اجتماعی را میرساند.
ایشان در همین مذاکره به عنوان سهم خود در این راه حل، اعلام آمادگی کرده بود که بخشی از ظرفیت و امکانات محدود و طلاب مدرسه علمیه دزفول را به پژوهشهای کلامی اختصاص دهد تا این خلأ جبران شود . البته در این کار ، از حوزههای علمیه دیگر کمک خواسته بود . این آرزو هیچگاه جامه عمل نپوشید، اما آن فقید ، خود در هر فرصتی که پیش میآمد، بحثی در جهت دفاع عقلی از دین پیش میکشید.
او این مطالعات تاریخی را در تحلیل قضایای صدر اسلام به کار میگرفت و امامت ائمه اطهار علیه السلام را نه فقط برا ساس نصوص ، بلکه بر مبنای دادههای تاریخی نیز ثابت میکرد . دریغا که این مطالب ارزشمند، هیچگاه ثبت وضبط نشد.
۱۳. دقتهای شرعی او دیدنی بود. در توسعه کتابخانۀ مدرسه علمیه ، به کتابهای عامه نیز توجه داشت، اما اجازه نمیداد تا وجوه شرعی برای خرید آنها پرداخت شود. بلکه معمولاً آنها را به عنوان سوغات و تحفه سفر حج – یعنی هدیه حجاج به کتابخانه دارالعلم – تهیه میکرد ، بدین صورت که به افراد حاجی که برای وداع خدمتشان میرسیدند، سفارش میکرد که فلان کتاب را برایم بیاورید. این دقت شرعی را حتی در مورد کتابهای لغت که نوشته علمای عامه است (مانند لسان العرب و تاج العروس) به کار میبرد .
در شمار همین دقت شرعی قابل ذکر است که در زمان تجدید بنای مدرسه علمیه در دزفول ( بین سالهای ۱۳۵۰تا ۱۳۵۵شمسی)، یک بخش از گوشۀ شمالی مدرسه را با هزینه شخصی ساخت، همان بخش که امروز مقبره اوست، با این که مقبره، امروز جزئی از مدرسه است و جلسات متعدد (قرائت قرآن در ماه رمضان، مجالس حسینی در ماه محرم و صفر، و درس و تدریس در طول سال) همواره در آن برگزار میشود.
۱۴. به کسانی که داوطلب اشتغال به علوم دینی بودند و به کسبی نیز اشتغال داشتند، توصیه میکرد که کسب خود را رها نکنند و بخشی از عمر خود را به درس بپردازند، تا وابستگیهای مالی بر عقیده و عملکرد آنها اثر نگذارند .
چند تن از کسانی که این توصیه را پذیرفتند، اکنون حضور دارند و برکت این کلام را باز میگویند.
۱۵. سخن در باب آیة الله سید اسدالله نبوی فراوان است ، اما مجال اندک و فرصت محدود از یک سو و بضاعت مزجات نگارنده از سوی دیگر ، امکان تفصیل نمیدهد. این بخش از نوشتار را با بیان یک خاطره از جمله تدریس ایشان به حسن ختام میرسانیم .
روزی در جلسه درس اصول فقه، یکی از شاگردان ایشان سؤالی میپرسد، ضمن این که از سؤال خود عذر میخواهد. میپرسد که آیا حضرت اباالفضل، این مطالب علم اصول فقه را میدانست یا نه؟
مرحوم آیة الله نبوی به او پاسخ میدهد: «بیچاره! علم اصول فقه، عصای دست ماست که کوریم و باید با همین احتیاطها، با قدمهای لرزان پیش برویم. حضرت اباالفضل که خود معدن بصیرت الهی بود و خود با حجتهای معصوم الهی (امیر المؤمنین و حسنین علیهم السلام) ارتباط داشت، چه نیازی به این عصا داشت تا آن را به دست گیرد؟».
بخش دوم
۱۶. سخن در باب مرحوم آیة الله سید محمد نبوی دشوارتر از والد معظم اوست، به دلایلی که در بند ۲ گفته شد، به علاوه دلایل دیگر که در این مختصر نگنجد. در این مورد، منابع مکتوب ظاهراً منحصر به برخی از منابع یاد شده در بند ۲ است. بعلاوه این که به کسی اجازه نمیداد تا دربارهاش بنویسد. او از نظامِ مرید و مرادی متنفر بود، به تعقل در دین بها میداد، و کسی جز چهارده معصوم – علیهم السلام – را شاخص در دین نمیدانست. لذا هرگز نمیخواست تا کلام گویندگان و قلم نویسندگان در مسیری انحرافی بیفتد.
چنان که در بند ۱ گفته آمد، امروز – پس از رحلت آیة الله سید محمد نبوی - بنای نگارنده بر آن است تا برخی از فضایل اخلاقی فردی و اجتماعی را در قالب عملکرد یک عالم عامل نشان دهد.
۱۷. در زمان نوجوانی بارها او را از دور میدیدم، اما به خود اجازه نمیدادم که وقت او را بگیرم. لطفی خاص به من داشت، به عنوان کسی که زودتر از موعد معمول به دانشگاه راه یافته بودم. ولی عملاً فرصت دیدار و کسب فیض دست نداد تا سال ۱۳۵۶ شمسی. آن زمان، در تهران خبردار شدم که یکی از گویندگان در یکی از شبهای مجلس دهه اول محرم در مدرسه علمیه، بحث تاریخی داشته و در پی آن، از طرف مدیریت مدرسه منبر او تعطیل اعلام شده است. سپس بعضی از جوانان معترض به مدرسه و خانه آیة الله نبوی و آنگاه به یکی از سینماهای شهر حملهور شدهاند. بیش از این خبری نداشتم. چندی بعد در سفر درفول، خدمت آیة الله سید محمد نبوی رفتم و ماجرا را از او پرسیدم. او توضیح داد: «گوینده – که از قم آمده بود- در شب پنجم یا ششم محرم (تردید از من است)، ضمن یک تحلیل تاریخی، به دو فقیه بزرگ شیعه، شیخ مرتضی انصاری و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی توهین میکند. من صبح روز بعد به او توضیح تاریخی دادم و تذکر دادم که شب بعد، کلام خود را تصحیح کند، چرا که چنین سخنانی در هر یک از مساجد و مراکز شهر بود، در برابر آن مسؤولیت داشتیم، چه رسد به محل مدرسه علمیه که متون اصلی درسی آن، نوشتههای همین گونه فقهای عظام است». اما گوینده این تذکر را نمیپذیرد. و لذا ادامه منبر او تعطیل اعلام میشود. طبعاً در فضای متأثر از فرهنگ التقاطی منافقین (مجاهدین خلق) که در شهر ما قوّت داشت، آن هم با نگاه آن روز به آیة الله نبوی – که در بند ۹ به آن اشاره شد - این تعطیل، نوعی تبانی با ساواک تلقی میشود. و لذا آن برخورد پیش میآید.
نگارنده این سطور، خود، از بعضی دستاندرکاران آن برخورد زشت در آن زمان مستقیماً شنید که ما، برخورد با مثلث زر- زور - تزویر را از سران تزویر شروع کردیم تا بعداً بتوان بتهای زر و زور را به راحتی شکست! و البته در سالهای اخیر که همان افراد را دیدم، از این سخن و برخورد، به شدت منفعل و پشیمان بودند.
باری، آن روز ( سال ۱۳۵۶)، دو سه ساعت در خدمت مرحوم آیة الله سید محمد نبوی بودم. و عمداً مرا در یکی از حجرههای مدرسه نشاند که خود، در اوایل طبلگی، در آن حجره اقامت داشته است. در همان حجره، نکات تاریخی زیادی گفت.
۱۸. باب آشنایی و شاگردی، از همانجا باز شد که ۳۳ سال ادامه داشت. و کاش هنوز ادامه مییافت. اما صبر، بهتر است، رضاً لقضائه و تسلیماً لأمره.
این آشنایی چند نقطه عطف داشت:
سال ۱۳۶۳ شمسی، که ازدواج من با فرزند حاج غلامرضا بنا (از نزدیکان ایشان) پیش آمد.
سال ۱۳۶۵ یا ۶۶ که در شدت حملات موشکی دشمن بعثی، و در شدت گرمای تابستان، ضمن یکی از ملاقاتها، از او اجازه خواستم تا کتابخانه مدرسه را سر و سامان دهم .
سال ۱۳۶۸ که به دنبال وفات دامادمان مرحوم حاج غلامعلی پارسایی، رفت و آمد من برای اداره امور همشیره و فرزندانش بیشتر شد، و طبعاً کارهای کتابخانه سرعت بیشتر گرفت.
سال ۱۳۷۲ که مجموعه کتب خطی متعلق به خاندان مرحوم آیة الله شیخ محمدرضا معزی به کتابخانه مجلس اهدا شد، و پیگیری آیة الله نبوی برای تهیه عکسی از آن مجموعه – به ویژه آثار شیخ محمدرضا که همه مخطوط باقی مانده بود- به مرحله جدیدی میرسید.
به هر حال، لحظات این سالها، سراسر نکته و درس بود، ضمن این که هیچگاه فضای تسلیم کامل در برابر سخنانش مطرح نبود و همواره باب نقادی را گشوده نگاه میداشت.
۲۰. این شاگردی زمانی به نقطه عطفهای یاد شده میرسید که این بنده، نخستین برنامههای نگارشی و تبلیغی را میگذارندم. لذا به تجربههای چنان بزرگ مردی بیشترین نیاز را داشتم. لطف الهی شامل حال من شد که آن فقید، گنجیه سرشار تجربهاش را در اختیارم نهاد و از من دریغ نداشت.
یک نمونه – نقل به مضمون - از ایشان میآورم:
«زمانی که فردی برای ساختن مسجد در روستاها نزد پدرم (آیة الله سید اسد الله نبوی) میآمد و اعلام آمادگی برای وقف زمین خود میکرد، ایشان به آن فرد، وعده چند روز بعد میداد. در خلال این چند روز، مالک اصل زمین را مییافت (در قضیه اصلاحات ارضی پهلوی، بسیاری از این مالکیتها مغشوش شد و به بعضی افراد که واقعاً و شرعاً مالک نبودند، سند مالکیت دادند). آنگاه به مالک میگفت: دولت پهلوی این زمین را که از شما گرفته، برنمیگرداند، از طرف دیگر، فردی که تصور مالکیت دارد، میخواهد زمین شما را وقف مسجد کند. تمام زمین به شما برنمیگردد ، ولی آن بخش را من از شما میخرم و با شما مصالحه میکنم تا مردم در زمین پاک و حلال نماز بخوانند.
بعد از آن صیغۀ وقف زمین را برای مسجد میخواند و کمک مالی به آنها میکرد، درحالی که قدرت مالی برای پرداخت تمام هزینه مسجد را داشت. اما میگفت: اگر تمام هزینه بنای مسجد را بپردازم، در آن صورت، باید فقط خودم و خانوادهام در آن مسجد نماز بخوانیم. لذا بگذارید که تمام مردم در بنای آن سهیم شوند تا مسجد روستا را از آن خود بدانند.
گاهی اوقات، مدتی پس از شروع به ساختن آن مسجد، فردی دیگر از همان روستا میآمد و علاقه خود را به وقف زمین دیگر در همان نزدیکی اعلام میداشت. در اینجا بود که مرحوم آیة الله نبوی میپرسید: مگر آن مسجد چه مشکلی دارد یا چه نیازی به مسجد جدید است؟ این سؤال، ناظر به رقابتهای قبیلهای و گروهی بود. به هر حال، اجازه نمیداد که مسجدسازی، به این گونه رقابتها دامن بزند».
همین چند نکته – که در خلال چند ملاقات آموختم و یکجا عرضه شد- برای دستاندرکاران تبلیغ دینی، بسیار مغتنم است.
۲۱. در بند ۹ اشاره شد که والد معظم ایشان نسبت به استادش آیة الله حاج شیخ محمدرضا معزی و آثار او، اهتمام و پیگیری داشت. این اهتمام توسط مرحوم حاج سید محمد نبوی ادامه یافت. و تذکرات فراوان ایشان سبب شد که نگارنده این سطور در سال ۱۳۷۴،مقالهای دربارۀ زندگی و آثار مرحوم معزی بنویسد، که به همایش هفتادمین سال کتابخانه مجلس ارائه و در مجموعه مقالات همایش (چاپ کتابخانه مجلس) منتشر شد. علاوه بر آن، خدمت سه استاد و محقق (آیة الله مرعشی نجفی، آیة الله شیخ محمدحسین خادم الشریعه، استاد سید علی کمالی) رسیدم و نکات مفیدی از آن اساتید در مورد مرحوم معزی فرا گرفتم ، که در زمان خود باز میگویم. همین اهتمام سبب شد تا مجموعه خطی مرحوم معزی توسط بازماندگانش به کتابخانه مجلس اهدا شود. و اکنون (سال 1389) آخرین مراحل فهرستنویسی آن توسط آقای محسن صادقی در حال اتمام است. آخرین گفت و گوی تلفنی نگارنده با مرحوم آیة الله نبوی، در شب ۱۳ رجب امسال (جمعه ۴ تیر ۱۳۸۹) در خصوص آخرین تلاشهای فهرستنویسی مجموعه معزی بود که قرار شد در اولین فرصت، تصویر کاملی از این مجموعه برای کتابخانه دارالعلم آیة الله نبوی در دزفول تهیه شود، همراه با فهرست اولیه آن مجموعه که قبل از چاپ و نشر فهرست کامل، مورد بهرهبرداری ایشان قرار گیرد.
۲۲. در بند ۸ و ۱۲ درباره بیمارستان خیریه نبوی مطالبی بیان شد. مرحوم آیة الله سید محمد نبوی پس از رحلت پدر بزرگوارش، کار بیمارستان را ادامه داد. و حتی در طول ایام دفاع مقدس که دزفول زیر تهاجم موشکی دشمن قرار داشت، با پیگیری تمام به آن میپرداخت. تاریخ پرفراز و نشیب بیمارستان، خود به گفتاری مفصل نیاز دارد، ولی در خلال آن جلوههای جالبی از عظمت و بزرگ منشی مرحوم نبوی آشکار شد.
روزی برایم قصهای از تاجر خیر تهرانی مرحوم حاج محمدتقی اتفاق باز گفت، به گونهای که نشان میداد این گونه قضایا در روحیه او اثر گذاشته است. آنچه میگفت، با نقل به مضمون چنین است:
«زمانی که در نجف بودیم، مرحوم حاج محمدتقی اتفاق (تاجر موفق و خیر تهرانی) یک مدرسه علمیه در نجف ساخت به نام «جامعة النجف الدینیة»، با ساختاری جدید که در آن زمان (حدود پنجاه سال پیش) بسیار ابتکاری بود. اتفاق برای این مدرسه، حدود پنج میلیون تومان خرج کرد که در آن زمان مبلغی بسیار بالا بود. مدیریت مدرسه به عهده آیة الله سید محمد کلانتر بود (که اصل و نسب او به سادات گوشه میرسید، منسوب به سید ولیالدین گوشه که حدود قرن نهم میزیسته و در کوههای شمال دزفول مدفون است. نسب و شرح حال مختصر این خاندانها در کتاب خاندان سادات گوشه آمده است). به دلیل نسبت خانوادگی که با سید محمد کلانتر داشتم، در جلسه افتتاحیه مدرسه حضوری چشمگیر داشتم. جلسه افتتاحیه، بسیار رسمی و مملو از مقامات علمی، روحانی، سیاسی، لشکری و کشوری عراق بود. در همان جلسه رسمی، پس از تجلیل و تقدیری که از اتفاق به عمل آمد، یکی از افراد نادان در حضور آن همه شخصیت به او جسارت کرد و آب دهان بر صورتش انداخت. اتفاق هیچ نگفت. یکی دو روز بعد، همراه با کلانتر به دیدنش رفتیم. من شخصاً به جای آن فرد نادان، از اتفاق عذر خواستم او در حالی که خود را به بیخبری میزد، پرسید: مگر چه شده؟ گفتم: جسارتی که فلان شخص به شما کرد. با لبخندی گفت: این مسائل در راه خدا قابل ذکر نیست».
سید محمد نبوی خود بزرگ و بزرگزاده بود. در جریان حمله گروهی از جوانان احساساتی به مدرسه و خانهشان – که در بند ۱۸ اشاره شد- فرزند یکی از روحانیون شهر (که نگارنده او را میشناسد ولی نام نمیبرد) در میان آن جوانان بود، که چند سال بعد درگذشت. آن فرد روحانی نزد آیة الله سید اسدالله نبوی آمده و از او خواسته بود که از سر تقصیر فرزندش بگذرد. مرحوم نبوی گفته بود: من آن جوانان را در حین کارشان بخشیده بودم.
آری، بار مسؤولیتی چنان سنگین، روحی چنین بلند میطلبد.
۲۳. اقامه شعائر دینی را که در بند ۷ اشاره شد، مرحوم سید محمد نبوی پس از پدر ادامه میداد. تعمیر و تجهیز حسینیه حاج شیخ سلیمان برای برنامه دهه آخر صفر، پذیرایی از عزاداران شهر و هیئتهای عزاداری که روز ۲۸ صفر به آن حسینیه وارد میشدند و منبر رفتن شخص خودش در آن روز، نمونهای از این اخلاص ولایی است. او در آن منبر، تذکرات اخلاقی فردی و اجتماعی را که ضروری میدید، باز میگفت. یک بار شاهد بودم که چند تن از عزاداران با کفش بر فرشهای حسینینه قدم نهادند. بعضی از حاضران میخواستند آنها را بازدارند که مرحوم سید محمد نبوی اجازه نداد و گفت که خاک کف کفش آنها برایم مایه افتخار است. مجلس دهه اول محرم نیز در سالهای آغاز حنگ تحمیلی که آیة الله سید اسدالله نبوی گاهی در قم اقامت داشت، در قم بر پا میشد. در سالهای بعد، این مجلس به امر مرحوم سید محمد نبوی، علاوه بر مدرسه علمیه دزفول، در منزل فرزندش حجةالاسلام سید حمید نبوی در قم نیز بر پا میشد. ایشان میکوشید که نیمی از دهه محرم را در دزفول و نیمی را در قم بگذارند. علاوه بر موارد یاد شده، سه مناسبت (غدیر ،نیمه شعبان، فاطمیه) را بر آنها افزود. در غدیر و نیمه شعبان ،توزیع دهها هزار بسته شیرینی در سطح تمام مدارس (ابتدایی، راهنمایی و دبیرستانهای شهر و روستاهای اطراف). و غالب دانشگاهها (همراه با یادداشت کوچکی در تبریک عید)، و در فاطمیه، اقامه مجالس عزا و دستههای سینهزنی در سطح شهر، از اقدامات او بود. دعوت از حجةالاسلام سید محمد حسینی قزوینی برای سخنرانی استدلالی و روشنگر در فاطمیه و ۲۸ صفر، و تکثیر لوح فشرده سخنرانی او در سطح گسترده، گامی دیگر در این راه بود. این برنامه، در زمان گسترش برنامههای فاطمیه در سطح کشور، به اهتمام حضرت آیة الله وحید خراسانی بود. اما پیش از آن نیز، مرحوم نبوی با دعوت از استاد سید علی کمالی به پنج شب سخنرانی، از او خواست که یک سلسله مطالب در شرح خطبه فدکیه حضرت زهرا – سلام الله علیها - ایراد کند. مرحوم کمالی علاوه بر این مهم، بر حفظ خطبه فدکیه تأکید میورزید و جایزهای برای این کار قرار داد که بعضی از افراد، چند ماه بعد به این جایزه دست یافتند. مرحوم نبوی حل بسیاری از مشکلات خود را به برکت همین مجالس میدانست، چنان که بارها به نگارنده و دیگران میگفت.
در سالهای اخیر، گروهی از مردم شهر، شبهای جمعه در مقبره مرحوم آیة الله سید اسدالله نبوی جمع میشدند و به طور جمعی، ختم قرآن میکردند و ثواب آن را به چهارده معصوم هدیه میکردند. به تدریج اطعام نیز به این برنامه افزوده شد. پس از گذشت مدتی، خواندن زیارت جامعه کبیره را نیز بر آن افزودند. مرحوم سید محمد نبوی تأکید جدی بر این برنامه داشت. او در تأکید بر جامعه کبیره ، از پدر بزرگوارش نقل میکرد که «دلیل صحت زیارت جامعه کبیره، محتوای آن است و نیاز به بررسی سندی ندارد». و گاهی بعضی از جملات زیارت جامعه را برای حاضران شرح و توضیح میداد.
۲۴. احیای نام نیک گذشتگان را به طور جدّی مدّ نظر داشت - چنانکه در برنامه والد معظمشان در بند ۹ یاد شد.
در سالهای پس از انقلاب، موجی در دزفول به راه افتاده بود که نام مساجد و حسینیهها را تغییر دهند و به جای نام بانی و واقف، آنها را به اسماء دیگر بنامند. در این میان، نام مسجد حاج شیخ سلیمان عاملی را نیز به مسجد آیة الله سید اسدالله نبوی تغییر دادند . حاج شیخ سلیمان، از علمای قرن سیزدهم دزفول بود که آن مسجد را بنا نهاده بود. وقفنامه مسجد هنوز هم حکّ شده بر سنگ در داخل مسجد موجود است و تاریخ آن را نشان میدهد. این مسجد محل اقامه جماعت مرحوم سید اسدالله نبوی در زمان حیاتش بود. لذا در پی موج یاد شده، جمعی از ارادتمندان آیة الله نبوی، نام مسجد را تغییر دادند. مرحوم حاج سید محمد نبوی این نام را تغییر داد و به نام اولش برگرداند. و حتی کاشیهای سردر را نیز تعویض کرد.
در آن سالها، حاج غلامعلی سخاوت مدیر وقت اوقاف شهر دزفول، به توصیه مرحوم حاج سید محمد نبوی بر این نکته پافشاری میکرد و اقداماتی انجام داد.
تذکر این نکته نیز بجاست که در راستای این تلاشها، آقای سخاوت و آقای سید محمد غفاری مدیر اوقاف شهرستان شوش، مزار دعبل خزاعی شاعر شهید اهل بیت – علیهم السلام- را که در جوار قبر مطهر برادرش عبدالله بن علی صحابی حضرت رضا – علیه السلام- قرار دارد به امر و توصیه مرحوم حاج سید محمد نبوی بازسازی کردند و ساختمانی مجلل و در خور برای آن دو بزرگوار بنا نهادند. ایشان از قول پدرشان فقیه ژرفنگر، صحت نسبت آن دو مزار را تأیید میکردند و افراد را به زیارت دعبل و عبدالله در کنار زیارت دانیال نبی – علیه السلام - تشویق میکردند.
۲۵. دین را جامع میدید، و انحصار آن به فقه و اصول را درست نمیدانست. تحلیلهای تاریخی در مورد تاریخ صدر اسلام را مبنایی مستقل در اثبات امامت ائمه اطهار – علیهم السلام - (در کنار نصوص امامت) میدانست.
یک بار برایم بر اساس تحلیل تاریخی ثابت کرد که در آیه ۴۲ سوره رعد، ﴿من عنده علم الکتاب﴾، کسی جز امیرالمؤمنین – علیه السلام - نمیتواند باشد، چرا که اگر این فرض را قبول نکنیم، باید دیگر مدعیان را مصداق آن بدانیم. آیا به راستی، آنان با عملکردشان اهلیّت آن را دارند تا شاهد صدق مدّعای رسالت پیامبر باشند؟ عملکرد آنها چنان زشت است که اگر آنان را به راستی خلیفه پیامبر بدانیم، باید در صدق ادعای آن پیامبر شک کنیم.
این روش را در مباحث امامت، کارساز میدید. به همین دلیل، در چند سالی که مرحوم استاد سید مرتضی عسکری به دلیل پزشکی، زمستانها را در دزفول اقامت میکرد، گمشده خود را در وجود آقای نبوی یافته بود و نگارنده از او شنیدم که آن روحانی جامع که من در پی او بودم - با نگاه درست به قرآن و سیره و حدیث و تاریخ و کلام و ... در کنار فقه و اصول، همین سید محمد نبوی است.
مرحوم نبوی این جمله را بارها از درس مکاسب استادش در نجف مرحوم آیة الله شیخ محمدتقی ایروانی نقل میکرد که آن فقید گفته بود: «دلیل صحت حدیث "المؤمنون عند شروطهم" در خود حدیث است و نیاز به سند ندارد». مرحوم نبوی میگفت که آیة الله ایروانی به قسم جلاله میگفت که این جمله، کلام رسولالله – صلی الله علیه و آله - است و جز آن حضرت، کسی نمیتواند این گونه استوار سخن بگوید.
تعقل در نظام نگرش دینی مرحوم آیة الله سید محمد نبوی – مانند پدر بزرگوارش- جایگاه ویژهای داشت.
۲۶. بخش زیادی از وقت او به حل مشکلات مردم میگذشت، و مانند پدری مهربان برای تمام مردم بود. با این همه، بیشترین لذت خود را در بحثهای علمی میدانست. این نکته به ویژه در ایام بیماری او مشهود بود. در آن لحظات، از برخی حاضران میخواست که بحث علمی پیش بکشند. به تدریج گرمای بحث علمی، بیماری او را تحتالشعاع قرار میداد. و همگان میدیدند که او چگونه به وجد و نشاط میآید.
۲۷. نسبت به حفظ هویت فرهنگی و استمرار علائق فرهنگی میان نسلها بسیار و علاقه و اهتمام داشت. به همین لحاظ، از انتقال کتابهای خطی دانشمندان خوزستان به قم و تهران - گر چه در کتابخانههای بزرگ کشور باشد- ناخرسند بود. در همین جهت، بارها به نگارنده تأکید میکرد که یک دوره عکس نسخههای خطی مجموعه مرحوم شیخ محمدرضا معزی را از کتابخانه مجلس تهیه کنم و به کتابخانه مدرسه علمیه دزفول انتقال دهم.
روزی در خدمتشان به خانه بانویی کم سواد رفته بودیم که وارث تعدادی نسخه خطی بود. آمدن شخص ایشان به این منظور، اهمیت زیادی داشت. مالک نسخهها ،همواره از ارزش نسخهها میگفت، اما آنها را ارائه نمیکرد. مرحوم نبوی تأکید داشت که آنها را ببیند. تا اگر واجد شرایط تشخیص داد، به چاپ بعضی از آنها اقدام کند. ولی مالک نسخهها را نشان نمیداد. و توضیحات مرحوم نبوی – گر چه به زبان ساده بود – در او اثر نمیکرد. نهایتاً به او گفت: «ببین! خواهر! اگر خواستگار برای دخترت بیاید، میتوانی فقط مشخصات به او بگویی، بدون این که خودش در جمع حاضر شود؟».
این توضیح مؤثر افتاد و آن بانو، نسخه خطی مورد نظر را آورد که نسخه اصل مصنف بود که عکس آن به کتابخانه مدرسه انتقال یافت و مقدمات تحقیق و نشر آن فراهم آمد.
سماحت و بذل او برای امانت دادن کتاب - حتی نسخههای خطی- ستودنی بود. زمانی که آقای حسین درگاهی در تهران، قصد تحقیق مختصر نهج البیان را داشت، اصل نسخه را با اجازه مرحوم نبوی به تهران آوردم، عکسی از آن گرفتم و اصل را برگردانم. همچنین زمانی که استاد سید احمد اشکوری، تصویر برداری از نسخههای خطی را برای مرکز احیای میراث اسلامی آغاز کرده بود، در سفری به دزفول، اولاً فهرستی از نسخههای خطی کتابخانه شخصی و کتابخانه مدرسه علمیه، تهیه و منتشر کرد. ثانیاً با اجازه مرحوم نبوی، برخی از کتابها را با خود به قم برد، و پس از تهیه عکس به توسط نگارنده به دزفول برگرداند. این نسخههای عکسی در ضمن جلد اول فهرست عکسی مرکز احیاء یاد شدهاند.
مرحوم نبوی درصدد بود علاوه بر توسعه کتابخانه دارالعلم ، کتابخانهای مستقل در سطح شهر دایر کند که گرفتاریهای مکرر، مجال این کار را به او نداد. ولی بارها در این زمینه با افراد مختلف سخن گفت. حتی زمینی را که برای این کار درنظر گرفته بود، به آنها نشان داد.
در همین راستا، بسیار میکوشید که شخصیتهایی را که خود همچون کتابخانهای سیار بودند، در دزفول نگاه دارد. از جمله مرحوم کمالی که - با وجود اختلاف نظری که در مسائل مختلف با او داشت - زمینه و انگیزه اقامت او در دزفول را فراهم میآورد. استاد کمالی، نزدیک به پانزده سال آخر عمر خود را در دزفول گذراند، با وجود این که در تهران نیز امکان و علاقه به اقامت داشت. چندین اثر آقای کمالی، نتیجه همین اقامت پیوسته در دزفول بود، که مقبره جدش سید حسین ظهیر الاسلام رابه عنوان «مدرسه علمیه سید اسماعیل بن شاهمیر» (جد اعلای خاندان) وقف کرد و خود در آن سکونت گزید تا زمانی که درگذشت و در جوار جدش در همان مدرسه دفن شد.
مرحوم نبوی، بارها از فضای علمی گذشته دزفول به خوبی یاد میکرد، از زمانی که «دار المؤمنین» شاهد چندین درس خارج فقه از چندین فقیه به طور همزمان بود، و مقایسه میکرد با امروز که...
از زمانی یاد میکرد که در مورد بیت علم پرور معزی، یکی از بزرگان آن خاندان گفته بود: «به قدری بحث علمی در خانههای ما رونق داشته که حتی گربههای خانههایمان نیز میتوانند ادعای علمیت کنند».
روزی از ایشان در مورد چندین مجلد تفسیر پرسیدم که مرحوم سید هبةالله امام (از علمای دزفول در نیم قرن گذشته) نوشته است - اکثر این مجلدات ،مخطوط مانده که فرزندش سید محمد علی امام به کتابخانه دانشگاه جندیشاپور (چمران فعلی) اهواز هدیه کرده بود. یک مجلد از آن به عنوان تفسیر سوره قدر به اهتمام مرحوم سید محمدعلی امام و به خط او توسط کتابفروشی سید موسی عالمشاه منتشر شده بود.
مرحوم نبوی در پاسخ، با دریغ و تأسف، از زمانی یاد کرد که به دلیل تعدد فقها در شهرمان، دانشورانی مانند سید هبةالله امام، درجه دوم به حساب میآمدند و لذا شهرت چندانی نیافتند. اما امروز، ظهور و بروز دانشورانی همانند ایشان، آرزوی ماست که آن را نزدیک به محال میبینیم.
یک بار همراه ایشان، از مسجد دروازه – که در آن اقامه جماعت میکرد - بیرون آمدیم. در جوار مسجد، ساختمان کوچکی است که زیرزمین آن، مدفن بعضی از علمای خاندان نبوی است. بر فراز این مدفن، اطاقی است که اکنون در آن بسته است. مرحوم نبوی گفت: «این اتاق، مدرس مرحوم شیخ اسدالله کاظمی صاحب مقابس الانوار، قبل از هجرت به عتبات است. این وضع شهرمان بود در دویست سال پیش. امروز در چه وضعی هستیم؟».
۲۸. در سالهای ۱۳۶۹به بعد، با هجوم آوارگان شیعه عراقی به خوزستان، گروه امدادی که زیر نظر سه شخصیت علمی در تهران، قم ، مشهد (مرحومین حاج میرزا رضا لطفی، شیخ محییالدین مامقانی و سید محمدحسین مصباح موسوی) تشکیل شده بود، بهترین مرکز استقرار و برنامهریزی تمام استان را دارالعلم آیة الله نبوی در دزفول تشخیص دادند و مرحوم حاج سید محمد نبوی نماینده آنان در این امر شد. نگارنده که در آن زمان حدود دو ماه در این مجموعه خدمت میکرد، از نزدیک شاهد دلسوزیهای پدرانه مرحوم نبوی نسبت به آنها مهاجران بود. این مجموعه تا چند سال در مدرسه علمیه مستقر بود و با گسترش کارها، مرکز ستاد امداد به نقطهای دیگر انتقال یافت.
نکته جالب این که مرحوم نبوی، از بدو امر، بر خودکفا شدن مهاجران عراقی تأکید داشت. و در گفت و گوهای مختلف با مسؤولان دولتی نیز - که بعضی از آنها را از نزدیک شاهد بودم- بر همین نکته پافشاری میکرد که نباید آنان برای دوره طولانی، متکی به کمکهای مردمی و دولتی باقی بمانند.
همچنین دقت زیادی به کار میبرد که این کمکها، درست و دقیق بذل شوند و از اسراف و ریخت و پاش جلوگیری شود.
۲۹. دقت و ذکاوت اجتماعی او در اولویت یابی او مشهور بود. پیش از این (در بند ۶) درباره همین عنصر در پدر بزرگوارش سخن رفت. او این دقت و ذکاوت را از پدر به ارث برده بود.
روزی به او گفتم: شما که مباحث فقهی و اصولی را چنین نقادانه مطرح میکنید، چرا آنها را نمینویسید؟ به من پاسخ داد: «چه بنویسم؟ نقادی من برای این است که جواب صحیح به مردم بدهم. ولی در زمانی که اصل فرش را از زیر پای من و تو کشیدهاند، چه فایدهای دارد که کتاب یا رساله بنویسم درباره این که رنگ این گوشه از فرش، سبز کم رنگ است یا سبز پر رنگ؟».
بدین جهت، چندین مبحث را ناتمام نوشت، که هیچگاه به اتمام نرسید. به تألیف اولویت نمیداد، بر عکس معاصرانش همچون شیخ محمدتقی شوشتری و سید علی کمالی، که بسیار به او ارج مینهادند، و به تألیف و تصنیف نیز عنایت زیادی نشان میدادند.
۳۰. بهمن ماه سال ۸۸ ( ماه صفر ۱۴۳۱) آخرین ملاقات تفصیلی نگارنده با مرحوم نبوی بود که در آستانه سفر به عتبات، به خدمتشان رسیدم. در این ملاقات، درباره برخی تبلیغات بینالمللی تشیع نکاتی گفتم. مرحوم نبوی نیز در مورد برخی از بایستههای تبلیغی بینالمللی سر فصلهایی بیان داشت و توضیحاتی داد و مستنداتی از فقه شیعی بیان کرد، بدان جهت که نزدیکترین منابع به منابع اولیه (قرآن و حدیث) است. سرفصلها را در یک برگ نوشتم و نوشتن توضیحات ایشان را به زمان و مجال دیگر موکول کردم. دریغا که آن فرصت از دست رفت. تجري الریاح بما لا تشتهي السُفن.
اینک یادداشت مختصر و مهمی را که آن روز نوشتم ، در اینجا میآورم:
موضوعات پیشنهادی:
۱. بحثهای حقوق و قضا در اسلام
۲. ارث زن، نصف مرد: با وصیت پس از وفات و با هبه در زمان حیات جبران میشود.
۳. زنای محصنه: اولاً موضوع ثابت نمیشود، به دلیل ضرورت شهادت چهار شاهد. ثانیاً شهود زنا چهار نفر و شهود قتل، دو نفر تعیین شده است.
۴. بحث تفکیک قوا: قاضی میتواند خلیفه را محاکمه کند، و هر مسلمانی میتواند از خلیفه شکایت کند.
۵. قانون تجارت در فقه اسلامی.
۶. قواعد فقهیه مانند قانون ید، لاضرر، الاسلام یجبّ ما قبله.
۷. اقلیتها: اهل کتاب در ذمّه مسلمین، کافر اگر اظهار مذهبش نکند.
۸. فرمان مالک.
۹. ارتداد: باید اثبات قطعی شود.
۱۰. اخلاق اجتماعی.
۱۱. محیط زیست.
همین جا، به خاطرهای دیگر باید اشاره شود: در حدود سال ۱۳۷۰، در جریان کمک رسانی مرحوم نبوی به عراقیهای مهاجر، گروهی از صلیب سرخ ایتالیا برای این امر انسانی به خوزستان آمدند و به ستاد کمک رسانی - یعنی دار العلم آیة الله نبوی - رسیدند. آنها درصدد تأسیس بیمارستانی برای مهاجران عراقی بودند. اما وقتی بیمارستان آیة الله نبوی را با استاندارد بالای ساختمانی دیدند که تنها مشکل آن، کمبود تجهیزات بیمارستانی است، تصمیم گرفتند تجهیزات کامل به آن هدیه کنند. پس از حدود دو ماه، به کمک آن تجهیزات، بیمارستان راهاندازی شد. صلیب سرخ ایتالیا برای آغاز خدمات بیمارستان، جمعی از پزشکان خود را به مدت دو ماه در دزفول نگاه داشتند. آنان جلسات متعدد با آیة الله نبوی در جهت شناخت اسلام داشتند.
ملاقات با ایشان، به عنوان یک فقیه روشنبین - که در عین روز آمدی، بسیار محتاط و پای بند به سنت فقهی است- برای آن پزشکان ایتالیایی جالب بود. روزی به خدمتشان رسیدم، به من امر فرمود که تعدادی کتاب انگلیسی در شناخت تشیع برای آنها تهیه کنم. اما در اینجا تأکید کرد که کتابهایی تهیه شود که مستقیماً کلمات معصومان - علیهم السلام- را در بر داشته باشد، نه آنچه مبتنی بر توضیحات و توجیهات دانشمندان باشد. ایشان با تأکید بیان داشت که هر گاه دانشمندان به توجیه آموزههای دینی برای پسند خاطر دیگران دست زدهاند، دین را "خراب کردهاند".
۳۱. واقع بین و منصف بود. این روحیه انصاف - که واقعی بود نه تصنعی و ساختگی- به او جاذبهای ویژه بخشیده بود.
روزی در کتابخانه مدرسه علمیه در خدمتشان نشسته بودم. من مشغول کارهای کتابخانه بودم و آیة الله نبوی مشغول به پاسخگویی مراجعان گوناگون. لحظاتی به خلوت گذشت. ناگهان گفت: «من نمیدانم از صبح تا شب چه میکنم مگر زمانی را که به مطالعه میگذرانم و زمانی که به تدریس میگذرد».
این جمله را در حالی میگفت که من احتیاطهای بسیار دشوار او در صرف وجوه شرعیه را میدانستم. و میدیدم که با وجود این که خود اجازه اجتهاد از آیات عظام میرزا هاشم آملی و سید ابوالقاسم خوئی و دیگران دارد، ولی در موارد متعدد، از برخی مراجع قم کسب تکلیف میکند تا در مورد صرف وجوه شرعیه، بهتر عمل کند. چندین مورد از این احتیاطات را فرزندش حجةالاسلام سید حمید نبوی برایم باز گفته است.
باری، گفتیم که مرحوم آیة الله سید محمد نبوی منصف بود. بدین جهت همه افراد، مجال آن مییافتند که با او به راحتی سخن بگویند و به تکلف نیفتند.
یکی از دبیران فیزیک -که علاوه بر حقّ معلّمی، حق حیات دینی برگردن بسیاری از افراد نسلهای جدید شهرمان، از جمله نگارنده ناتوان دارد- جناب حاج موسی نمره ساز است. ایشان برایم نقل کرد که روزی در منزل آیة الله سید محمد نبوی به جزوهای رسیدم که جملهای منسوب به ابن سینا در آن نوشته بود. آن جمله در مورد حرکت اجسام بود که با مبانی فیزیک جدید، ناسازگار و غلط بود. پس از خواندن جمله، با مرحوم نبوی درباره آن بحث کردم و مبانی فیزیکی بیان خودم را برایش توضیح دادم که یکی دو ساعت طول کشید. پس از آن، اذان مغرب گفتند و به مسجد رفتیم تا در خدمتشان نماز بگزاریم. در طول راه، ناگهان برگشت و گفت: «اساساً این جمله را بدان که به جز چهارده معصوم - علیهم السلام - ، هر کسی هر چه گفته، احتمال خطا دارد، گرچه ابن سینا و فارابی باشند. حق، فقط در خانه چهارده معصوم است و لاغیر».
این انصاف، برای دانشوری که فلسفه خوانده و بر آن تسلط دارد، بسیار ستودنی است.
روزی در خدمتش بودم که شخصی تلفن زد و مسئلهای شرعی پرسید. مرحوم نبوی جواب داد. بحث و جدل ادامه یافت. روشن بود که آن شخص اصرار میکند که جواب مسئلهاش به گونه دیگری باشد. مرحوم نبوی با ناراحتی به آن شخص گفت: «من گردنم را به خاطر شما پل جنهم کردم. اکنون بر لبه جهنم ایستادهام. آیا میخواهی مرا هل بدهی و داخل جهنم بیندازی؟!».
این گونه بیان صادقانه و برخوردصمیمانه با تمام اقشار ، محبوبیت خاصی به او داده بود.
۳۲. آنچه در این اوراق بیان شد، گوشهای از خاطرات نگارنده از مجالس ملاقات با مرحوم آیة الله سید محمد نبوی بود.
در ابتدای گفتار تأکید شد که آنچه در اینجا بیان میشود، در مورد این عالم فقیه و پدر فقیه بزرگوارش، نه جامع است و نه مانع، نه به سبک تراجم نگاری سنتی است و نه زندگی نامه تحلیلی. بلکه یادداشتهایی است پراکنده، که با محدودیتهای فراوان علمی، زمانی و موقعیت این بنده به قلم آمد، به امید این که مقدمهای بر نگارش شرح حالی تحلیلی و جامع باشد و یا مجموعه مقالات و یادنامهای مفید و درس آموز. بدین روی، این گفتار کوچک، آغازی شناخت آن بزرگان است.
در این لحظات - که آخرین دقایق ماه عظیم رجب را میگذرانیم - از خدای علیّ اعلی خواهانم که آن عالم فقید و پدر فقیه بزرگوارش را با اجداد پاک نهادشان محشور دارد. و به فرزند دانشمندش حجةالاسلام سید حمید نبوی و دیگر بازماندگانشان صبر جمیل و اجر جزیل و توفیق روز افزون برای تداوم آن راه نورانی عنایت فرماید. و همگی را مشمول ادعیه زاکیه حضرت بقیةالله ارواحنا فداه قرار دهد.
آمین یا ربّ العالمین.
چنان که در بند ۱ گفته آمد، امروز – پس از رحلت آیة الله سید محمد نبوی - بنای نگارنده بر آن است تا برخی از فضایل اخلاقی فردی و اجتماعی را در قالب عملکرد یک عالم عامل نشان دهد.
۱۷. در زمان نوجوانی بارها او را از دور میدیدم، اما به خود اجازه نمیدادم که وقت او را بگیرم. لطفی خاص به من داشت، به عنوان کسی که زودتر از موعد معمول به دانشگاه راه یافته بودم. ولی عملاً فرصت دیدار و کسب فیض دست نداد تا سال ۱۳۵۶ شمسی. آن زمان، در تهران خبردار شدم که یکی از گویندگان در یکی از شبهای مجلس دهه اول محرم در مدرسه علمیه، بحث تاریخی داشته و در پی آن، از طرف مدیریت مدرسه منبر او تعطیل اعلام شده است. سپس بعضی از جوانان معترض به مدرسه و خانه آیة الله نبوی و آنگاه به یکی از سینماهای شهر حملهور شدهاند. بیش از این خبری نداشتم. چندی بعد در سفر درفول، خدمت آیة الله سید محمد نبوی رفتم و ماجرا را از او پرسیدم. او توضیح داد: «گوینده – که از قم آمده بود- در شب پنجم یا ششم محرم (تردید از من است)، ضمن یک تحلیل تاریخی، به دو فقیه بزرگ شیعه، شیخ مرتضی انصاری و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی توهین میکند. من صبح روز بعد به او توضیح تاریخی دادم و تذکر دادم که شب بعد، کلام خود را تصحیح کند، چرا که چنین سخنانی در هر یک از مساجد و مراکز شهر بود، در برابر آن مسؤولیت داشتیم، چه رسد به محل مدرسه علمیه که متون اصلی درسی آن، نوشتههای همین گونه فقهای عظام است». اما گوینده این تذکر را نمیپذیرد. و لذا ادامه منبر او تعطیل اعلام میشود. طبعاً در فضای متأثر از فرهنگ التقاطی منافقین (مجاهدین خلق) که در شهر ما قوّت داشت، آن هم با نگاه آن روز به آیة الله نبوی – که در بند ۹ به آن اشاره شد - این تعطیل، نوعی تبانی با ساواک تلقی میشود. و لذا آن برخورد پیش میآید.
نگارنده این سطور، خود، از بعضی دستاندرکاران آن برخورد زشت در آن زمان مستقیماً شنید که ما، برخورد با مثلث زر- زور - تزویر را از سران تزویر شروع کردیم تا بعداً بتوان بتهای زر و زور را به راحتی شکست! و البته در سالهای اخیر که همان افراد را دیدم، از این سخن و برخورد، به شدت منفعل و پشیمان بودند.
باری، آن روز ( سال ۱۳۵۶)، دو سه ساعت در خدمت مرحوم آیة الله سید محمد نبوی بودم. و عمداً مرا در یکی از حجرههای مدرسه نشاند که خود، در اوایل طبلگی، در آن حجره اقامت داشته است. در همان حجره، نکات تاریخی زیادی گفت.
۱۸. باب آشنایی و شاگردی، از همانجا باز شد که ۳۳ سال ادامه داشت. و کاش هنوز ادامه مییافت. اما صبر، بهتر است، رضاً لقضائه و تسلیماً لأمره.
این آشنایی چند نقطه عطف داشت:
سال ۱۳۶۳ شمسی، که ازدواج من با فرزند حاج غلامرضا بنا (از نزدیکان ایشان) پیش آمد.
سال ۱۳۶۵ یا ۶۶ که در شدت حملات موشکی دشمن بعثی، و در شدت گرمای تابستان، ضمن یکی از ملاقاتها، از او اجازه خواستم تا کتابخانه مدرسه را سر و سامان دهم .
سال ۱۳۶۸ که به دنبال وفات دامادمان مرحوم حاج غلامعلی پارسایی، رفت و آمد من برای اداره امور همشیره و فرزندانش بیشتر شد، و طبعاً کارهای کتابخانه سرعت بیشتر گرفت.
سال ۱۳۷۲ که مجموعه کتب خطی متعلق به خاندان مرحوم آیة الله شیخ محمدرضا معزی به کتابخانه مجلس اهدا شد، و پیگیری آیة الله نبوی برای تهیه عکسی از آن مجموعه – به ویژه آثار شیخ محمدرضا که همه مخطوط باقی مانده بود- به مرحله جدیدی میرسید.
به هر حال، لحظات این سالها، سراسر نکته و درس بود، ضمن این که هیچگاه فضای تسلیم کامل در برابر سخنانش مطرح نبود و همواره باب نقادی را گشوده نگاه میداشت.
۲۰. این شاگردی زمانی به نقطه عطفهای یاد شده میرسید که این بنده، نخستین برنامههای نگارشی و تبلیغی را میگذارندم. لذا به تجربههای چنان بزرگ مردی بیشترین نیاز را داشتم. لطف الهی شامل حال من شد که آن فقید، گنجیه سرشار تجربهاش را در اختیارم نهاد و از من دریغ نداشت.
یک نمونه – نقل به مضمون - از ایشان میآورم:
«زمانی که فردی برای ساختن مسجد در روستاها نزد پدرم (آیة الله سید اسد الله نبوی) میآمد و اعلام آمادگی برای وقف زمین خود میکرد، ایشان به آن فرد، وعده چند روز بعد میداد. در خلال این چند روز، مالک اصل زمین را مییافت (در قضیه اصلاحات ارضی پهلوی، بسیاری از این مالکیتها مغشوش شد و به بعضی افراد که واقعاً و شرعاً مالک نبودند، سند مالکیت دادند). آنگاه به مالک میگفت: دولت پهلوی این زمین را که از شما گرفته، برنمیگرداند، از طرف دیگر، فردی که تصور مالکیت دارد، میخواهد زمین شما را وقف مسجد کند. تمام زمین به شما برنمیگردد ، ولی آن بخش را من از شما میخرم و با شما مصالحه میکنم تا مردم در زمین پاک و حلال نماز بخوانند.
بعد از آن صیغۀ وقف زمین را برای مسجد میخواند و کمک مالی به آنها میکرد، درحالی که قدرت مالی برای پرداخت تمام هزینه مسجد را داشت. اما میگفت: اگر تمام هزینه بنای مسجد را بپردازم، در آن صورت، باید فقط خودم و خانوادهام در آن مسجد نماز بخوانیم. لذا بگذارید که تمام مردم در بنای آن سهیم شوند تا مسجد روستا را از آن خود بدانند.
گاهی اوقات، مدتی پس از شروع به ساختن آن مسجد، فردی دیگر از همان روستا میآمد و علاقه خود را به وقف زمین دیگر در همان نزدیکی اعلام میداشت. در اینجا بود که مرحوم آیة الله نبوی میپرسید: مگر آن مسجد چه مشکلی دارد یا چه نیازی به مسجد جدید است؟ این سؤال، ناظر به رقابتهای قبیلهای و گروهی بود. به هر حال، اجازه نمیداد که مسجدسازی، به این گونه رقابتها دامن بزند».
همین چند نکته – که در خلال چند ملاقات آموختم و یکجا عرضه شد- برای دستاندرکاران تبلیغ دینی، بسیار مغتنم است.
۲۱. در بند ۹ اشاره شد که والد معظم ایشان نسبت به استادش آیة الله حاج شیخ محمدرضا معزی و آثار او، اهتمام و پیگیری داشت. این اهتمام توسط مرحوم حاج سید محمد نبوی ادامه یافت. و تذکرات فراوان ایشان سبب شد که نگارنده این سطور در سال ۱۳۷۴،مقالهای دربارۀ زندگی و آثار مرحوم معزی بنویسد، که به همایش هفتادمین سال کتابخانه مجلس ارائه و در مجموعه مقالات همایش (چاپ کتابخانه مجلس) منتشر شد. علاوه بر آن، خدمت سه استاد و محقق (آیة الله مرعشی نجفی، آیة الله شیخ محمدحسین خادم الشریعه، استاد سید علی کمالی) رسیدم و نکات مفیدی از آن اساتید در مورد مرحوم معزی فرا گرفتم ، که در زمان خود باز میگویم. همین اهتمام سبب شد تا مجموعه خطی مرحوم معزی توسط بازماندگانش به کتابخانه مجلس اهدا شود. و اکنون (سال 1389) آخرین مراحل فهرستنویسی آن توسط آقای محسن صادقی در حال اتمام است. آخرین گفت و گوی تلفنی نگارنده با مرحوم آیة الله نبوی، در شب ۱۳ رجب امسال (جمعه ۴ تیر ۱۳۸۹) در خصوص آخرین تلاشهای فهرستنویسی مجموعه معزی بود که قرار شد در اولین فرصت، تصویر کاملی از این مجموعه برای کتابخانه دارالعلم آیة الله نبوی در دزفول تهیه شود، همراه با فهرست اولیه آن مجموعه که قبل از چاپ و نشر فهرست کامل، مورد بهرهبرداری ایشان قرار گیرد.
۲۲. در بند ۸ و ۱۲ درباره بیمارستان خیریه نبوی مطالبی بیان شد. مرحوم آیة الله سید محمد نبوی پس از رحلت پدر بزرگوارش، کار بیمارستان را ادامه داد. و حتی در طول ایام دفاع مقدس که دزفول زیر تهاجم موشکی دشمن قرار داشت، با پیگیری تمام به آن میپرداخت. تاریخ پرفراز و نشیب بیمارستان، خود به گفتاری مفصل نیاز دارد، ولی در خلال آن جلوههای جالبی از عظمت و بزرگ منشی مرحوم نبوی آشکار شد.
روزی برایم قصهای از تاجر خیر تهرانی مرحوم حاج محمدتقی اتفاق باز گفت، به گونهای که نشان میداد این گونه قضایا در روحیه او اثر گذاشته است. آنچه میگفت، با نقل به مضمون چنین است:
«زمانی که در نجف بودیم، مرحوم حاج محمدتقی اتفاق (تاجر موفق و خیر تهرانی) یک مدرسه علمیه در نجف ساخت به نام «جامعة النجف الدینیة»، با ساختاری جدید که در آن زمان (حدود پنجاه سال پیش) بسیار ابتکاری بود. اتفاق برای این مدرسه، حدود پنج میلیون تومان خرج کرد که در آن زمان مبلغی بسیار بالا بود. مدیریت مدرسه به عهده آیة الله سید محمد کلانتر بود (که اصل و نسب او به سادات گوشه میرسید، منسوب به سید ولیالدین گوشه که حدود قرن نهم میزیسته و در کوههای شمال دزفول مدفون است. نسب و شرح حال مختصر این خاندانها در کتاب خاندان سادات گوشه آمده است). به دلیل نسبت خانوادگی که با سید محمد کلانتر داشتم، در جلسه افتتاحیه مدرسه حضوری چشمگیر داشتم. جلسه افتتاحیه، بسیار رسمی و مملو از مقامات علمی، روحانی، سیاسی، لشکری و کشوری عراق بود. در همان جلسه رسمی، پس از تجلیل و تقدیری که از اتفاق به عمل آمد، یکی از افراد نادان در حضور آن همه شخصیت به او جسارت کرد و آب دهان بر صورتش انداخت. اتفاق هیچ نگفت. یکی دو روز بعد، همراه با کلانتر به دیدنش رفتیم. من شخصاً به جای آن فرد نادان، از اتفاق عذر خواستم او در حالی که خود را به بیخبری میزد، پرسید: مگر چه شده؟ گفتم: جسارتی که فلان شخص به شما کرد. با لبخندی گفت: این مسائل در راه خدا قابل ذکر نیست».
سید محمد نبوی خود بزرگ و بزرگزاده بود. در جریان حمله گروهی از جوانان احساساتی به مدرسه و خانهشان – که در بند ۱۸ اشاره شد- فرزند یکی از روحانیون شهر (که نگارنده او را میشناسد ولی نام نمیبرد) در میان آن جوانان بود، که چند سال بعد درگذشت. آن فرد روحانی نزد آیة الله سید اسدالله نبوی آمده و از او خواسته بود که از سر تقصیر فرزندش بگذرد. مرحوم نبوی گفته بود: من آن جوانان را در حین کارشان بخشیده بودم.
آری، بار مسؤولیتی چنان سنگین، روحی چنین بلند میطلبد.
۲۳. اقامه شعائر دینی را که در بند ۷ اشاره شد، مرحوم سید محمد نبوی پس از پدر ادامه میداد. تعمیر و تجهیز حسینیه حاج شیخ سلیمان برای برنامه دهه آخر صفر، پذیرایی از عزاداران شهر و هیئتهای عزاداری که روز ۲۸ صفر به آن حسینیه وارد میشدند و منبر رفتن شخص خودش در آن روز، نمونهای از این اخلاص ولایی است. او در آن منبر، تذکرات اخلاقی فردی و اجتماعی را که ضروری میدید، باز میگفت. یک بار شاهد بودم که چند تن از عزاداران با کفش بر فرشهای حسینینه قدم نهادند. بعضی از حاضران میخواستند آنها را بازدارند که مرحوم سید محمد نبوی اجازه نداد و گفت که خاک کف کفش آنها برایم مایه افتخار است. مجلس دهه اول محرم نیز در سالهای آغاز حنگ تحمیلی که آیة الله سید اسدالله نبوی گاهی در قم اقامت داشت، در قم بر پا میشد. در سالهای بعد، این مجلس به امر مرحوم سید محمد نبوی، علاوه بر مدرسه علمیه دزفول، در منزل فرزندش حجةالاسلام سید حمید نبوی در قم نیز بر پا میشد. ایشان میکوشید که نیمی از دهه محرم را در دزفول و نیمی را در قم بگذارند. علاوه بر موارد یاد شده، سه مناسبت (غدیر ،نیمه شعبان، فاطمیه) را بر آنها افزود. در غدیر و نیمه شعبان ،توزیع دهها هزار بسته شیرینی در سطح تمام مدارس (ابتدایی، راهنمایی و دبیرستانهای شهر و روستاهای اطراف). و غالب دانشگاهها (همراه با یادداشت کوچکی در تبریک عید)، و در فاطمیه، اقامه مجالس عزا و دستههای سینهزنی در سطح شهر، از اقدامات او بود. دعوت از حجةالاسلام سید محمد حسینی قزوینی برای سخنرانی استدلالی و روشنگر در فاطمیه و ۲۸ صفر، و تکثیر لوح فشرده سخنرانی او در سطح گسترده، گامی دیگر در این راه بود. این برنامه، در زمان گسترش برنامههای فاطمیه در سطح کشور، به اهتمام حضرت آیة الله وحید خراسانی بود. اما پیش از آن نیز، مرحوم نبوی با دعوت از استاد سید علی کمالی به پنج شب سخنرانی، از او خواست که یک سلسله مطالب در شرح خطبه فدکیه حضرت زهرا – سلام الله علیها - ایراد کند. مرحوم کمالی علاوه بر این مهم، بر حفظ خطبه فدکیه تأکید میورزید و جایزهای برای این کار قرار داد که بعضی از افراد، چند ماه بعد به این جایزه دست یافتند. مرحوم نبوی حل بسیاری از مشکلات خود را به برکت همین مجالس میدانست، چنان که بارها به نگارنده و دیگران میگفت.
در سالهای اخیر، گروهی از مردم شهر، شبهای جمعه در مقبره مرحوم آیة الله سید اسدالله نبوی جمع میشدند و به طور جمعی، ختم قرآن میکردند و ثواب آن را به چهارده معصوم هدیه میکردند. به تدریج اطعام نیز به این برنامه افزوده شد. پس از گذشت مدتی، خواندن زیارت جامعه کبیره را نیز بر آن افزودند. مرحوم سید محمد نبوی تأکید جدی بر این برنامه داشت. او در تأکید بر جامعه کبیره ، از پدر بزرگوارش نقل میکرد که «دلیل صحت زیارت جامعه کبیره، محتوای آن است و نیاز به بررسی سندی ندارد». و گاهی بعضی از جملات زیارت جامعه را برای حاضران شرح و توضیح میداد.
۲۴. احیای نام نیک گذشتگان را به طور جدّی مدّ نظر داشت - چنانکه در برنامه والد معظمشان در بند ۹ یاد شد.
در سالهای پس از انقلاب، موجی در دزفول به راه افتاده بود که نام مساجد و حسینیهها را تغییر دهند و به جای نام بانی و واقف، آنها را به اسماء دیگر بنامند. در این میان، نام مسجد حاج شیخ سلیمان عاملی را نیز به مسجد آیة الله سید اسدالله نبوی تغییر دادند . حاج شیخ سلیمان، از علمای قرن سیزدهم دزفول بود که آن مسجد را بنا نهاده بود. وقفنامه مسجد هنوز هم حکّ شده بر سنگ در داخل مسجد موجود است و تاریخ آن را نشان میدهد. این مسجد محل اقامه جماعت مرحوم سید اسدالله نبوی در زمان حیاتش بود. لذا در پی موج یاد شده، جمعی از ارادتمندان آیة الله نبوی، نام مسجد را تغییر دادند. مرحوم حاج سید محمد نبوی این نام را تغییر داد و به نام اولش برگرداند. و حتی کاشیهای سردر را نیز تعویض کرد.
در آن سالها، حاج غلامعلی سخاوت مدیر وقت اوقاف شهر دزفول، به توصیه مرحوم حاج سید محمد نبوی بر این نکته پافشاری میکرد و اقداماتی انجام داد.
تذکر این نکته نیز بجاست که در راستای این تلاشها، آقای سخاوت و آقای سید محمد غفاری مدیر اوقاف شهرستان شوش، مزار دعبل خزاعی شاعر شهید اهل بیت – علیهم السلام- را که در جوار قبر مطهر برادرش عبدالله بن علی صحابی حضرت رضا – علیه السلام- قرار دارد به امر و توصیه مرحوم حاج سید محمد نبوی بازسازی کردند و ساختمانی مجلل و در خور برای آن دو بزرگوار بنا نهادند. ایشان از قول پدرشان فقیه ژرفنگر، صحت نسبت آن دو مزار را تأیید میکردند و افراد را به زیارت دعبل و عبدالله در کنار زیارت دانیال نبی – علیه السلام - تشویق میکردند.
۲۵. دین را جامع میدید، و انحصار آن به فقه و اصول را درست نمیدانست. تحلیلهای تاریخی در مورد تاریخ صدر اسلام را مبنایی مستقل در اثبات امامت ائمه اطهار – علیهم السلام - (در کنار نصوص امامت) میدانست.
یک بار برایم بر اساس تحلیل تاریخی ثابت کرد که در آیه ۴۲ سوره رعد، ﴿من عنده علم الکتاب﴾، کسی جز امیرالمؤمنین – علیه السلام - نمیتواند باشد، چرا که اگر این فرض را قبول نکنیم، باید دیگر مدعیان را مصداق آن بدانیم. آیا به راستی، آنان با عملکردشان اهلیّت آن را دارند تا شاهد صدق مدّعای رسالت پیامبر باشند؟ عملکرد آنها چنان زشت است که اگر آنان را به راستی خلیفه پیامبر بدانیم، باید در صدق ادعای آن پیامبر شک کنیم.
این روش را در مباحث امامت، کارساز میدید. به همین دلیل، در چند سالی که مرحوم استاد سید مرتضی عسکری به دلیل پزشکی، زمستانها را در دزفول اقامت میکرد، گمشده خود را در وجود آقای نبوی یافته بود و نگارنده از او شنیدم که آن روحانی جامع که من در پی او بودم - با نگاه درست به قرآن و سیره و حدیث و تاریخ و کلام و ... در کنار فقه و اصول، همین سید محمد نبوی است.
مرحوم نبوی این جمله را بارها از درس مکاسب استادش در نجف مرحوم آیة الله شیخ محمدتقی ایروانی نقل میکرد که آن فقید گفته بود: «دلیل صحت حدیث "المؤمنون عند شروطهم" در خود حدیث است و نیاز به سند ندارد». مرحوم نبوی میگفت که آیة الله ایروانی به قسم جلاله میگفت که این جمله، کلام رسولالله – صلی الله علیه و آله - است و جز آن حضرت، کسی نمیتواند این گونه استوار سخن بگوید.
تعقل در نظام نگرش دینی مرحوم آیة الله سید محمد نبوی – مانند پدر بزرگوارش- جایگاه ویژهای داشت.
۲۶. بخش زیادی از وقت او به حل مشکلات مردم میگذشت، و مانند پدری مهربان برای تمام مردم بود. با این همه، بیشترین لذت خود را در بحثهای علمی میدانست. این نکته به ویژه در ایام بیماری او مشهود بود. در آن لحظات، از برخی حاضران میخواست که بحث علمی پیش بکشند. به تدریج گرمای بحث علمی، بیماری او را تحتالشعاع قرار میداد. و همگان میدیدند که او چگونه به وجد و نشاط میآید.
۲۷. نسبت به حفظ هویت فرهنگی و استمرار علائق فرهنگی میان نسلها بسیار و علاقه و اهتمام داشت. به همین لحاظ، از انتقال کتابهای خطی دانشمندان خوزستان به قم و تهران - گر چه در کتابخانههای بزرگ کشور باشد- ناخرسند بود. در همین جهت، بارها به نگارنده تأکید میکرد که یک دوره عکس نسخههای خطی مجموعه مرحوم شیخ محمدرضا معزی را از کتابخانه مجلس تهیه کنم و به کتابخانه مدرسه علمیه دزفول انتقال دهم.
روزی در خدمتشان به خانه بانویی کم سواد رفته بودیم که وارث تعدادی نسخه خطی بود. آمدن شخص ایشان به این منظور، اهمیت زیادی داشت. مالک نسخهها ،همواره از ارزش نسخهها میگفت، اما آنها را ارائه نمیکرد. مرحوم نبوی تأکید داشت که آنها را ببیند. تا اگر واجد شرایط تشخیص داد، به چاپ بعضی از آنها اقدام کند. ولی مالک نسخهها را نشان نمیداد. و توضیحات مرحوم نبوی – گر چه به زبان ساده بود – در او اثر نمیکرد. نهایتاً به او گفت: «ببین! خواهر! اگر خواستگار برای دخترت بیاید، میتوانی فقط مشخصات به او بگویی، بدون این که خودش در جمع حاضر شود؟».
این توضیح مؤثر افتاد و آن بانو، نسخه خطی مورد نظر را آورد که نسخه اصل مصنف بود که عکس آن به کتابخانه مدرسه انتقال یافت و مقدمات تحقیق و نشر آن فراهم آمد.
سماحت و بذل او برای امانت دادن کتاب - حتی نسخههای خطی- ستودنی بود. زمانی که آقای حسین درگاهی در تهران، قصد تحقیق مختصر نهج البیان را داشت، اصل نسخه را با اجازه مرحوم نبوی به تهران آوردم، عکسی از آن گرفتم و اصل را برگردانم. همچنین زمانی که استاد سید احمد اشکوری، تصویر برداری از نسخههای خطی را برای مرکز احیای میراث اسلامی آغاز کرده بود، در سفری به دزفول، اولاً فهرستی از نسخههای خطی کتابخانه شخصی و کتابخانه مدرسه علمیه، تهیه و منتشر کرد. ثانیاً با اجازه مرحوم نبوی، برخی از کتابها را با خود به قم برد، و پس از تهیه عکس به توسط نگارنده به دزفول برگرداند. این نسخههای عکسی در ضمن جلد اول فهرست عکسی مرکز احیاء یاد شدهاند.
مرحوم نبوی درصدد بود علاوه بر توسعه کتابخانه دارالعلم ، کتابخانهای مستقل در سطح شهر دایر کند که گرفتاریهای مکرر، مجال این کار را به او نداد. ولی بارها در این زمینه با افراد مختلف سخن گفت. حتی زمینی را که برای این کار درنظر گرفته بود، به آنها نشان داد.
در همین راستا، بسیار میکوشید که شخصیتهایی را که خود همچون کتابخانهای سیار بودند، در دزفول نگاه دارد. از جمله مرحوم کمالی که - با وجود اختلاف نظری که در مسائل مختلف با او داشت - زمینه و انگیزه اقامت او در دزفول را فراهم میآورد. استاد کمالی، نزدیک به پانزده سال آخر عمر خود را در دزفول گذراند، با وجود این که در تهران نیز امکان و علاقه به اقامت داشت. چندین اثر آقای کمالی، نتیجه همین اقامت پیوسته در دزفول بود، که مقبره جدش سید حسین ظهیر الاسلام رابه عنوان «مدرسه علمیه سید اسماعیل بن شاهمیر» (جد اعلای خاندان) وقف کرد و خود در آن سکونت گزید تا زمانی که درگذشت و در جوار جدش در همان مدرسه دفن شد.
مرحوم نبوی، بارها از فضای علمی گذشته دزفول به خوبی یاد میکرد، از زمانی که «دار المؤمنین» شاهد چندین درس خارج فقه از چندین فقیه به طور همزمان بود، و مقایسه میکرد با امروز که...
از زمانی یاد میکرد که در مورد بیت علم پرور معزی، یکی از بزرگان آن خاندان گفته بود: «به قدری بحث علمی در خانههای ما رونق داشته که حتی گربههای خانههایمان نیز میتوانند ادعای علمیت کنند».
روزی از ایشان در مورد چندین مجلد تفسیر پرسیدم که مرحوم سید هبةالله امام (از علمای دزفول در نیم قرن گذشته) نوشته است - اکثر این مجلدات ،مخطوط مانده که فرزندش سید محمد علی امام به کتابخانه دانشگاه جندیشاپور (چمران فعلی) اهواز هدیه کرده بود. یک مجلد از آن به عنوان تفسیر سوره قدر به اهتمام مرحوم سید محمدعلی امام و به خط او توسط کتابفروشی سید موسی عالمشاه منتشر شده بود.
مرحوم نبوی در پاسخ، با دریغ و تأسف، از زمانی یاد کرد که به دلیل تعدد فقها در شهرمان، دانشورانی مانند سید هبةالله امام، درجه دوم به حساب میآمدند و لذا شهرت چندانی نیافتند. اما امروز، ظهور و بروز دانشورانی همانند ایشان، آرزوی ماست که آن را نزدیک به محال میبینیم.
یک بار همراه ایشان، از مسجد دروازه – که در آن اقامه جماعت میکرد - بیرون آمدیم. در جوار مسجد، ساختمان کوچکی است که زیرزمین آن، مدفن بعضی از علمای خاندان نبوی است. بر فراز این مدفن، اطاقی است که اکنون در آن بسته است. مرحوم نبوی گفت: «این اتاق، مدرس مرحوم شیخ اسدالله کاظمی صاحب مقابس الانوار، قبل از هجرت به عتبات است. این وضع شهرمان بود در دویست سال پیش. امروز در چه وضعی هستیم؟».
۲۸. در سالهای ۱۳۶۹به بعد، با هجوم آوارگان شیعه عراقی به خوزستان، گروه امدادی که زیر نظر سه شخصیت علمی در تهران، قم ، مشهد (مرحومین حاج میرزا رضا لطفی، شیخ محییالدین مامقانی و سید محمدحسین مصباح موسوی) تشکیل شده بود، بهترین مرکز استقرار و برنامهریزی تمام استان را دارالعلم آیة الله نبوی در دزفول تشخیص دادند و مرحوم حاج سید محمد نبوی نماینده آنان در این امر شد. نگارنده که در آن زمان حدود دو ماه در این مجموعه خدمت میکرد، از نزدیک شاهد دلسوزیهای پدرانه مرحوم نبوی نسبت به آنها مهاجران بود. این مجموعه تا چند سال در مدرسه علمیه مستقر بود و با گسترش کارها، مرکز ستاد امداد به نقطهای دیگر انتقال یافت.
نکته جالب این که مرحوم نبوی، از بدو امر، بر خودکفا شدن مهاجران عراقی تأکید داشت. و در گفت و گوهای مختلف با مسؤولان دولتی نیز - که بعضی از آنها را از نزدیک شاهد بودم- بر همین نکته پافشاری میکرد که نباید آنان برای دوره طولانی، متکی به کمکهای مردمی و دولتی باقی بمانند.
همچنین دقت زیادی به کار میبرد که این کمکها، درست و دقیق بذل شوند و از اسراف و ریخت و پاش جلوگیری شود.
۲۹. دقت و ذکاوت اجتماعی او در اولویت یابی او مشهور بود. پیش از این (در بند ۶) درباره همین عنصر در پدر بزرگوارش سخن رفت. او این دقت و ذکاوت را از پدر به ارث برده بود.
روزی به او گفتم: شما که مباحث فقهی و اصولی را چنین نقادانه مطرح میکنید، چرا آنها را نمینویسید؟ به من پاسخ داد: «چه بنویسم؟ نقادی من برای این است که جواب صحیح به مردم بدهم. ولی در زمانی که اصل فرش را از زیر پای من و تو کشیدهاند، چه فایدهای دارد که کتاب یا رساله بنویسم درباره این که رنگ این گوشه از فرش، سبز کم رنگ است یا سبز پر رنگ؟».
بدین جهت، چندین مبحث را ناتمام نوشت، که هیچگاه به اتمام نرسید. به تألیف اولویت نمیداد، بر عکس معاصرانش همچون شیخ محمدتقی شوشتری و سید علی کمالی، که بسیار به او ارج مینهادند، و به تألیف و تصنیف نیز عنایت زیادی نشان میدادند.
۳۰. بهمن ماه سال ۸۸ ( ماه صفر ۱۴۳۱) آخرین ملاقات تفصیلی نگارنده با مرحوم نبوی بود که در آستانه سفر به عتبات، به خدمتشان رسیدم. در این ملاقات، درباره برخی تبلیغات بینالمللی تشیع نکاتی گفتم. مرحوم نبوی نیز در مورد برخی از بایستههای تبلیغی بینالمللی سر فصلهایی بیان داشت و توضیحاتی داد و مستنداتی از فقه شیعی بیان کرد، بدان جهت که نزدیکترین منابع به منابع اولیه (قرآن و حدیث) است. سرفصلها را در یک برگ نوشتم و نوشتن توضیحات ایشان را به زمان و مجال دیگر موکول کردم. دریغا که آن فرصت از دست رفت. تجري الریاح بما لا تشتهي السُفن.
اینک یادداشت مختصر و مهمی را که آن روز نوشتم ، در اینجا میآورم:
موضوعات پیشنهادی:
۱. بحثهای حقوق و قضا در اسلام
۲. ارث زن، نصف مرد: با وصیت پس از وفات و با هبه در زمان حیات جبران میشود.
۳. زنای محصنه: اولاً موضوع ثابت نمیشود، به دلیل ضرورت شهادت چهار شاهد. ثانیاً شهود زنا چهار نفر و شهود قتل، دو نفر تعیین شده است.
۴. بحث تفکیک قوا: قاضی میتواند خلیفه را محاکمه کند، و هر مسلمانی میتواند از خلیفه شکایت کند.
۵. قانون تجارت در فقه اسلامی.
۶. قواعد فقهیه مانند قانون ید، لاضرر، الاسلام یجبّ ما قبله.
۷. اقلیتها: اهل کتاب در ذمّه مسلمین، کافر اگر اظهار مذهبش نکند.
۸. فرمان مالک.
۹. ارتداد: باید اثبات قطعی شود.
۱۰. اخلاق اجتماعی.
۱۱. محیط زیست.
همین جا، به خاطرهای دیگر باید اشاره شود: در حدود سال ۱۳۷۰، در جریان کمک رسانی مرحوم نبوی به عراقیهای مهاجر، گروهی از صلیب سرخ ایتالیا برای این امر انسانی به خوزستان آمدند و به ستاد کمک رسانی - یعنی دار العلم آیة الله نبوی - رسیدند. آنها درصدد تأسیس بیمارستانی برای مهاجران عراقی بودند. اما وقتی بیمارستان آیة الله نبوی را با استاندارد بالای ساختمانی دیدند که تنها مشکل آن، کمبود تجهیزات بیمارستانی است، تصمیم گرفتند تجهیزات کامل به آن هدیه کنند. پس از حدود دو ماه، به کمک آن تجهیزات، بیمارستان راهاندازی شد. صلیب سرخ ایتالیا برای آغاز خدمات بیمارستان، جمعی از پزشکان خود را به مدت دو ماه در دزفول نگاه داشتند. آنان جلسات متعدد با آیة الله نبوی در جهت شناخت اسلام داشتند.
ملاقات با ایشان، به عنوان یک فقیه روشنبین - که در عین روز آمدی، بسیار محتاط و پای بند به سنت فقهی است- برای آن پزشکان ایتالیایی جالب بود. روزی به خدمتشان رسیدم، به من امر فرمود که تعدادی کتاب انگلیسی در شناخت تشیع برای آنها تهیه کنم. اما در اینجا تأکید کرد که کتابهایی تهیه شود که مستقیماً کلمات معصومان - علیهم السلام- را در بر داشته باشد، نه آنچه مبتنی بر توضیحات و توجیهات دانشمندان باشد. ایشان با تأکید بیان داشت که هر گاه دانشمندان به توجیه آموزههای دینی برای پسند خاطر دیگران دست زدهاند، دین را "خراب کردهاند".
۳۱. واقع بین و منصف بود. این روحیه انصاف - که واقعی بود نه تصنعی و ساختگی- به او جاذبهای ویژه بخشیده بود.
روزی در کتابخانه مدرسه علمیه در خدمتشان نشسته بودم. من مشغول کارهای کتابخانه بودم و آیة الله نبوی مشغول به پاسخگویی مراجعان گوناگون. لحظاتی به خلوت گذشت. ناگهان گفت: «من نمیدانم از صبح تا شب چه میکنم مگر زمانی را که به مطالعه میگذرانم و زمانی که به تدریس میگذرد».
این جمله را در حالی میگفت که من احتیاطهای بسیار دشوار او در صرف وجوه شرعیه را میدانستم. و میدیدم که با وجود این که خود اجازه اجتهاد از آیات عظام میرزا هاشم آملی و سید ابوالقاسم خوئی و دیگران دارد، ولی در موارد متعدد، از برخی مراجع قم کسب تکلیف میکند تا در مورد صرف وجوه شرعیه، بهتر عمل کند. چندین مورد از این احتیاطات را فرزندش حجةالاسلام سید حمید نبوی برایم باز گفته است.
باری، گفتیم که مرحوم آیة الله سید محمد نبوی منصف بود. بدین جهت همه افراد، مجال آن مییافتند که با او به راحتی سخن بگویند و به تکلف نیفتند.
یکی از دبیران فیزیک -که علاوه بر حقّ معلّمی، حق حیات دینی برگردن بسیاری از افراد نسلهای جدید شهرمان، از جمله نگارنده ناتوان دارد- جناب حاج موسی نمره ساز است. ایشان برایم نقل کرد که روزی در منزل آیة الله سید محمد نبوی به جزوهای رسیدم که جملهای منسوب به ابن سینا در آن نوشته بود. آن جمله در مورد حرکت اجسام بود که با مبانی فیزیک جدید، ناسازگار و غلط بود. پس از خواندن جمله، با مرحوم نبوی درباره آن بحث کردم و مبانی فیزیکی بیان خودم را برایش توضیح دادم که یکی دو ساعت طول کشید. پس از آن، اذان مغرب گفتند و به مسجد رفتیم تا در خدمتشان نماز بگزاریم. در طول راه، ناگهان برگشت و گفت: «اساساً این جمله را بدان که به جز چهارده معصوم - علیهم السلام - ، هر کسی هر چه گفته، احتمال خطا دارد، گرچه ابن سینا و فارابی باشند. حق، فقط در خانه چهارده معصوم است و لاغیر».
این انصاف، برای دانشوری که فلسفه خوانده و بر آن تسلط دارد، بسیار ستودنی است.
روزی در خدمتش بودم که شخصی تلفن زد و مسئلهای شرعی پرسید. مرحوم نبوی جواب داد. بحث و جدل ادامه یافت. روشن بود که آن شخص اصرار میکند که جواب مسئلهاش به گونه دیگری باشد. مرحوم نبوی با ناراحتی به آن شخص گفت: «من گردنم را به خاطر شما پل جنهم کردم. اکنون بر لبه جهنم ایستادهام. آیا میخواهی مرا هل بدهی و داخل جهنم بیندازی؟!».
این گونه بیان صادقانه و برخوردصمیمانه با تمام اقشار ، محبوبیت خاصی به او داده بود.
۳۲. آنچه در این اوراق بیان شد، گوشهای از خاطرات نگارنده از مجالس ملاقات با مرحوم آیة الله سید محمد نبوی بود.
در ابتدای گفتار تأکید شد که آنچه در اینجا بیان میشود، در مورد این عالم فقیه و پدر فقیه بزرگوارش، نه جامع است و نه مانع، نه به سبک تراجم نگاری سنتی است و نه زندگی نامه تحلیلی. بلکه یادداشتهایی است پراکنده، که با محدودیتهای فراوان علمی، زمانی و موقعیت این بنده به قلم آمد، به امید این که مقدمهای بر نگارش شرح حالی تحلیلی و جامع باشد و یا مجموعه مقالات و یادنامهای مفید و درس آموز. بدین روی، این گفتار کوچک، آغازی شناخت آن بزرگان است.
در این لحظات - که آخرین دقایق ماه عظیم رجب را میگذرانیم - از خدای علیّ اعلی خواهانم که آن عالم فقید و پدر فقیه بزرگوارش را با اجداد پاک نهادشان محشور دارد. و به فرزند دانشمندش حجةالاسلام سید حمید نبوی و دیگر بازماندگانشان صبر جمیل و اجر جزیل و توفیق روز افزون برای تداوم آن راه نورانی عنایت فرماید. و همگی را مشمول ادعیه زاکیه حضرت بقیةالله ارواحنا فداه قرار دهد.
آمین یا ربّ العالمین.
دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱:۲۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .