مقدمه
عالمان عامل، آنگاه که زبان به توصیه میگشایند، از دل میگویند و کلامشان بر دل مینشیند. این سخنان را که پشتوانۀ آنها عمل است، در این روزگار قحط معنویت بسیار باید مغتنم دانست.
کم میگفتند و بسیار عمل میکردند. خود را مطرح نمیکردند، بلکه به هدفی میاندیشیدند که عمر را گذرگاهی برای رسیدن به آن میدانستند. بر آن بودند که ابتدا «خود» را «امر به معروف و نهی از منکر» کنند و سپس دیگران را، آن هم در سطحی محدود، به میزان نیاز و نه بیشتر.
عقیده داشتند که «عطر عمل» راه خود را میگشاید و خدایی که بر همگان شاهد و حاضر و ناظر است، این عطر را به دیگران میرساند. به عبارت دیگر، توکل را نه تنها در گذران امور مادّی، بلکه در زمینۀ یافتههای معنوی نیز جدی میگرفتند.
بدین روی کلامشان، امروز نیز، پس از گذشت سده ها، گیرا و مؤثر است.
«به جای خویش بنگذاشتند و بگذشتند».
دریغا! که آن نسلها رفتند و امروز فقط باید با حسرت بگوییم:
«افسوس که این مزرعه را آب گرفته ...»
مرور سفارشهای معنوی و اخلاقی میر محمد حسین خاتون آبادی دانشور نامآشنای دورۀ صفوی، در نگارنده که به ترجمۀ فارسی آنها توفیق یافته، چنین حسّ و حالی را بر انگیخته است.
این کلمات اخلاقی را در زمانی مرور میکنیم که فلان گوینده برای اینکه شنوندگانش را به مقصد مورد نظر خود برساند، در اعتبار حدیث «بُعثت لأتمّم مکارم الأخلاق» تردید میکند و ...
جای آن نیست که خون موج زند در دل لعل؟!
اینک این سطور را باز میخوانیم، که آن را «ده فرمان اخلاق و معنویت» نامیدهام. باشد که چون از دل عالمی عامل برخاسته، بر دل علاقمندانی تشنه و جویای معنا بنشیند، و در آستانۀ حلول ماه رجب که مطلع بهار خداجویان است، به یُمن دعای خیر حضرت بقیة الله ارواحنا فداه – که امروز «الامام الهادی و الوليّ المرشد» تنها اوست – گرهی از کار فروبستۀ فرد و جامعۀ ما بگشاید.
و ما ذلک علی الله بعزیز.
توضیح اینکه این سفارشهای اخلاقی در ضمن یکی از اجازات روایی مفصّل مرحوم میر محمد حسین خاتون آبادی با عنوان ««مناقب الفضلاء» آمده که ایشان در جمادی الثانیه 1138 در خاتون آباد نوشته و متن کامل آن در مجموعه «میراث حدیث شیعه» دفتر چهارم آمده است. این بخش در صفحات 508 تا 518 آن مجموعه جای دارد.
متن
[1]
همواره از خدای سبحان پروا دار. در نهان و آشکار مراقبت او را در نظر گیر. بر یاد او در هر زمان مداومت کن. مرادم از این سخن، فقط ذکر گفتن به زبان نیست، گرچه آن هم جزئی از مداومت بر یاد خدا است. بلکه مرادم آن است که از زبان بگذرد و به دیگر اعضا برسد. تحقیق این مطلب با تدبّر در اخبار وارده در تفسیر آشکار میشود.
ولی در اینجا دو حدیث میآورم که شمول و فایدۀ آنها بیش از دیگر اخبار وارده در این باب است.
خبر یکم. حدیثی که صدوق طاب ثراه در کتاب الخصال آورده است.
الذكر مقسوم على سبعة أعضاء: اللِّسَانُ وَ الرُّوحُ وَ النَّفَسُ وَ الْعَقْلُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ السِّرُّ وَ الْقَلْبُ وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهَا يَحْتَاجُ إِلَى الِاسْتِقَامَةِ فَأَمَّا اسْتِقَامَةُ اللِّسَانِ فَصِدْقُ الْإِقْرَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الرُّوحِ صِدْقُ الِاسْتِغْفَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْقَلْبِ صِدْقُ الِاعْتِذَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْعَقْلِ صِدْقُ الِاعْتِبَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْمَعْرِفَةِ صِدْقُ الِافْتِخَارِ وَ اسْتِقَامَةُ السِّرِّ السُّرُورُ بِعَالَمِ الْأَسْرَارِ وَ اسْتِقَامَةُ الْقَلْبِ صِدْقُ الْيَقِينِ وَ مَعْرِفَةُ الْجَبَّارِ فَذِكْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ وَ ذِكْرُ النَّفْسِ الْجَهْدُ وَ الْعَنَاءُ وَ ذِكْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ وَ ذِكْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاءُ وَ ذِكْرُ الْعَقْلِ التَّعْظِيمُ وَ الْحَيَاءُ وَ ذِكْرُ الْمَعْرِفَةِ التَّسْلِيمُ وَ الرِّضَا وَ ذِكْرُ السِّرِّ عَلَى رُؤْيَةِ اللِّقَاءِ.
(الخصال ج 2 ص 404).
ذكر، بر هفت عضو تقسيم شده است: زبان و روح و نفس و عقل و شناخت و سرّ و قلب.
و هر كدام از آنها احتياج به استقامت دارد. استقامت زبان، درستى اقرار است و استقامت روح درستى استغفار است و استقامت قلب درستى عذرخواهى است و استقامت عقل درستى عبرتگيرى است و استقامت شناخت درستى در سرافرازى است و استقامت سرّ، رسيدن به عالم اسرار است و استقامت قلب درستى يقين و شناخت خداوند است. ذكر زبان حمد و ثناست و ذكر نفس كوشش و زحمت كشيدن است و ذكر روح ترس و اميد است و ذكر قلب صدق و صفاست و ذكر عقل تعظيم و حياست و ذكر شناخت تسليم و رضاست و ذكر سرّ، مشاهده ملاقات پروردگار است.
(شیخ صدوق میگوید: در این حدیث استقامت نفس بیان نشده است).
برای کسی که در این حدیث تدبر کند حقایقی بی پایان و اسرار بی شمار آشکار میشود. بیندیش و ببین.
خبر دوم. روایت کتاب مصباح الشریعه از امام صادق سلام الله علیه است:
منْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ تَعَالَى عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ وَ الطَّاعَةُ عَلَامَةُ الْهِدَايَةِ وَ الْمَعْصِيَةُ عَلَامَةُ الضَّلَالَةِ وَ أَصْلُهُمَا مِنَ الذِّكْرِ وَ الْغَفْلَةِ فَاجْعَلْ قَلْبَكَ قِبْلَةً لِلِسَانِكَ لَا تُحَرِّكْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِيمَانِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَالِمٌ بِسِرِّكَ وَ جَهْرِكَ وَ كُنْ كَالنَّازِعِ رُوحُهُ أَوْ كَالْوَاقِفِ فِي الْعَرْضِ الْأَكْبَرِ غَيْرَ شَاغِلٍ نَفْسَكَ عَمَّا عَنَاكَ بِمَا كَلَّفَكَ بِهِ رَبُّكَ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ وَعْدِهِ وَ وَعِيدِهِ وَ لَا تَشْغَلْهَا بِدُونِ مَا كَلَّفَ بِهِ رَبُّكَ وَ اغْسِلْ قَلْبَكَ بِمَاءِ الْحُزْنِ وَ الْخَوْفِ وَ اجْعَلْ ذِكْرَ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَجْلِ ذِكْرِهِ تَعَالَى إِيَّاكَ فَإِنَّهُ ذَكَرَكَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنْكَ فَذِكْرُهُ لَكَ أَجَلُّ وَ أَشْهَى وَ أَثْنَى وَ أَتَمُّ مِنْ ذِكْرِكَ لَهُ وَ أَسْبَقُ وَ مَعْرِفَتُكَ بِذِكْرِهِ لَكَ تُورِثُكَ الْخُضُوعَ وَ الِاسْتِحْيَاءَ وَ الِانْكِسَارَ وَ يَتَوَلَّدُ مِنْ ذَلِكَ رُؤْيَةُ كَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ السَّابِقِ وَ تَصْغُرُ عِنْدَ ذَلِكَ طَاعَتُكَ وَ إِنْ كَثُرَتْ فِي جَنْبِ مِنَّتِهِ وَ تَخْلُصُ لِوَجْهِهِ وَ رُؤْيَتُكَ ذِكْرَكَ لَهُ تُورِثُكَ الرِّيَاءَ وَ الْعُجْبَ وَ السَّفَهَ وَ الْغِلْظَةَ فِي خَلْقِهِ وَ اسْتِكْثَارَ الطَّاعَةِ وَ نِسْيَانَ فَضْلِهِ وَ كَرَمِهِ وَ لَا تَزْدَادُ بِذَلِكَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا بُعْداً وَ لَا تَسْتَجْلِبُ بِهِ عَلَى معنى [مُضِيِ] الْأَيَّامِ إِلَّا وَحْشَةً وَ الذِّكْرُ ذِكْرَانِ ذِكْرٌ خَالِصٌ بِمُوَافَقَةِ الْقَلْبِ وَ ذِكْرٌ صَارِفٌ لَكَ بِنَفْيِ ذِكْرِ غَيْرِهِ كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ فَرَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَجْعَلْ لِذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى مِقْدَاراً عِنْدَ عِلْمِهِ بِحَقِيقَةِ سَابِقَةِ ذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَبْلِ ذِكْرِهِ لَهُ وَ مَنْ دُونَهُ أَوْلَى فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذْكُرَ اللَّهَ تَعَالَى فَلْيَعْلَمْ أَنَّهُ مَا لَمْ يَذْكُرِ اللَّهُ الْعَبْدَ بِالتَّوْفِيقِ لِذِكْرِهِ لَا يَقْدِرُ الْعَبْدُ عَلَى ذِكْرِه
(مصباح الشریعة، ص 55 – 56).
كسى كه حقيقتاً و از صميم قلب در ياد خدا باشد؛ او بنده مطيع خداست. و هر كه در جريان امور و حالات خود، از خدا غافل باشد؛ بنده گنهکار است. اطاعت خدا علامت هدايت یافتن و معصيت نشانۀ ضلالت است، و اصل و ريشه اطاعت و معصيت، - به ترتیب – یاد پروردگار متعال و غفلت او است.
پس قلب خود را مرجع و قبله قرار بده، و زبان را چنین گردان که بیاشارت قلب، حركت نکند، و موافقت عقل و جهات ايمانى سخن نگوید. متوجه باش كه خداوند به ظاهر و باطن تو آگاه است. مانند كسى باش كه در حالت نزع روح و احتضار است، يا كسى كه در عرصه محشر براى عرض اعمال حاضر شده است. بدون آنکه خود را به امری مشغول بداری که رنجت دهد، از آنچه خدایت تو را در امر و نهی و وعده و وعید خود مکلّف میدارد. نیز درون خود را مشغول مدار به آنچه تکلیفت نکرده است. و قلب خود را به آب خوف و حزن بشوی.
یاد خداوند متعال را به اين جهت قرار بده كه او تو را ياد مىكند، زيرا او تو را ياد كرده و مىكند در حالى كه از تو بىنياز است، پس وقتی تو را یاد میکند، مهمتر و بالاتر و تمامتر و روشنتر و هم سابقتر است از این که تو او را یاد کنی. معرفت تو از اينكه او تو را یاد میکند، برایت خضوع و حياء و تواضع و انكسار میآورد. آنچه از اين معرفت زاده میشود، ديدن فضل و كرم او است که (پیش از کار خیرت) به تو داده است. در کنار آن، عبادتهاى خود را در اين هنگام كوچك و كم مىبینی که گرچه زیاد باشند، در برابر منتهای او بسی اندک است. پس در راه او به خلوص گرای.
اگر فقط به این بیندیشی که او تو را یاد کرده، سبب خود بينى و خود نمايى و سفاهت و درشتخويى با مردم میشود که عبادت خود را بزرگ شماری و فضل و احسان او را از یاد ببری. اين عوامل، فقط دورى از حق را میافزاید، و به مرور ايام فقط وحشت و اضطراب خاطر را سبب میشود.
ذكر دو گونه است: ذكری خالص كه قلب با آن همداستانی کند، و ذكرى صارف كه یاد دیگران را نفی کند، چنان كه رسول اكرم فرمود: "من نمیتوانم تو را ثنا گويم آن گونه كه تو خود را ثنا گفتهاى".
بدین روی، پيغمبر خدا براى یاد خدای عزّوجلّ مقدار خاصّی در نظر و علم خود قرار نداده است، مقداری که به حقیقت پیشین یاد خدای عزّوجلّ برای آن فرد، از ناحیۀ یاد او برای خدا باشد. پس دیگران سزاوارترند (به اینکه عبادت خود به یاد خدا را نادیده گیرند).
پس هر که میخواهد خدای تعالی را یاد کند، باید بداند که تا وقتی خدا با یادکردِ بنده به او توفیق یاد خود ندهد، بنده قدرت بر یادِ خدا نمییابد.
حدیث مصباح الشریعه در اینجا پایان مییابد. در این حدیث نیگ بنگر، از این حدیث و حدیث پیشین غفلت مکن و همواره فرادید خود گیر. که دو دریا است با گوهرهای اسرار که در بر گرفتهاند.
دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۰۰
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .