آخرین نوشته ها
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱۰۸٫۵۹۹ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۴ نفر
تعداد یادداشت ها : ۱۹۸
بازدید از این یادداشت : ۳۱۶

پر بازدیدترین یادداشت ها :
سید محمد رضا حسینی جلالی
ترجمه عبدالحسین طالعی


مقدمه

صحیفۀ سجادیه، یادگار ماندگار امام سجّاد صلوات الله علیه، از گوهرهای درخشنده‌ای است که قرنها در آسمان معرفت تابیده و راه را به رهروان نمایانده است.
توجّه دانشوران اهل قبله به این نامۀ نامور، از سده‌های گذشته تا کنون، جایگاهی ویژه به آن بخشیده است. شگفتا! که در این میان، برخی از پیروان نگرش سلفی، به جای بهره‌گیری از این خورشید هدایت، به مکابره و انکار آن بر آمده‌اند و سخنانی ناروا در بارۀ آن بر زبان قلم جاری کرده‌اند.
یکی از اینان، ناصر قفاری است که کتابچه‌ای نگاشته و پرده از تیرگیِ درونی خود برداشته است.
استاد سید محمد رضا حسینی جلالی در کتاب «حقیقة الصحیفة السجادیة» به مطالب قفاری پاسخ گفته و گامی مهم در جهت دفاع از حق و تبیین ارزشهای این کتاب والا برداشته است.
توفیق الهی با این بنده یار بود و عنایت امام عصر ارواحنا فداه مددکارم شد که ترجمۀ این کتاب را در برنامه‌ام جای دهم. بدین روی، در آغازین روزهای سفر حج، روز چهارشنبه 26 تیر 1398 مطابق با 14 ذیقعدۀ 1440 در هتل بدر المدینه، در حالی که بقیع را پیش چشم داشتم، و در روزهایی که مشرّف به عتبه بوسی سید الساجدین می‌شدم، ترجمۀ کتاب را آغاز کردم که تا چند ماه بعد ادامه یافت.
اکنون کتاب پس از ویرایش در آستانۀ نشر قرار دارد.
باری، بخشی از کتاب، به بدفهمی قفاری از چند جملۀ یکی از شروح عربی صحیفه اختصاص دارد که اینک – به عنوان بخشی از کتابی در آستانۀ نشر – به اهل نظر تقدیم می‌شود.
این گفتار در آدینه روزی (14 جمادی الاولی 1441) به سامان می‌رسد که رحلت دو عالم خدوم، مرحوم شیخ علی اسلامی و مرحوم سید هاشم رسولی محلاتی در هفتۀ گذشته روی داد؛ افزون بر رحلت شماری از هموطنان در کرمان و پرواز ناتمام و برخی رویدادهای ناخوشایند دیگر. و این همه در سالگرد شهادت برادر شهیدم علی طالعی که در عملیات کربلای 5 در سال 1365 به دیار دیگر کوچید. ثواب این یادکرد سید الساجدین صلوات الله علیه به تمام این عزیزان تقدیم می‌شود.

متن

1. قفاری در ضمن تهاجمات خود به صحیفه، برای این که سیمای صحیفۀ سجادیه را در نظر خوانندگان بدنما کند، به کاری زشت دست زده، که «قرآن شریف» را نام می‌برد. می‌نویسد:
«اینان (شیعیان) برای نشر آن به شکلی که مشابه چاپهای قرآن است، تعمّد دارند، زیرا این صحیفه بر اساس موازین آنان در قداست و تعظیم، «خواهر قرآن» است. لذا آن را «خواهر قرآن»، انجیل اهل‌البیت و زبورآل محمد می‌نامند».
گوییم:
پیشتر در ضمن نقد مقدمة مؤلف، هدف قفاری از بیان چنین مطالبی بیان شد، زیرا قفاری عین این مطلب را در مقدمه گفته بود. او دربارة «چاپ صحیفه به شکلی مانند قرآن» سخن گفته و از نامگذاری صحیفه به این گونه عناوین می‌گوید. در آنجا اشاره شد که اشارة او به نام قرآن در این کتابچه، برای این هدف زشت، نوعی اهانت به قرآن، بر اساس یک مقایسة رسوا کننده است.
او نام قرآن کریم را به عنوان وسیله‌ای به کار می‌گیرد تا به طعن درباب صحیفه و تنزّل آن برسد؛ کاری زشت که هر فرد مؤمن به خدا و رسول و کتابش آن را ناپسند می‌شمرد. این را قبلاً به تفصیل گفته بودیم. اما سخن جدید قفاری، استشهاد به کلام شیخ محمدجواد مغنیه قاضی لبنانی است که گفته بود: «صحیفه سجادیه کتابی است که شیعه آن را بزرگ می‌دارد و هر حرف از آن را مقدس می‌داند».
می‌پرسیم: آیا این کلام پیوندی با قرآن کریم یا تشیبه به آن در بر دارد که قفاری آن را شاهدی بر مدّعای خود گرفته است؟ مگر چنین نیست که هر کتاب دینی که شامل مناجات با خدای تعالی یا دعا و ذکر یا حدیث شریف باشد، سزاوار تعظیم و تقدیس است؟ آیا اهل تسنن صحیح بخاری را بزرگ نمی‌دارند و مقدس نمی‌دانند، فقط به این جهت که کتاب حدیث است؟ و آیا آشکارا نمی‌گویند که بخاری، «صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن» است؟
آیا این تعظیم و تقدیس صحیح بخاری نیست که نامش به چنین صراحتی همراه با قرآن یاد می‌شود؟
امّا قفاری دوگانه می‌نگرد: کتاب بخاری را – که در نظر او صحیح است- با اینکه تألیف یک انسان محدّث است، مقدس می‌داند؛ حال آن که صحیفه را که امامان اهل‌بیت روایت کرده‌اند، متّهم می‌دارد.
حجابی که بر دیدگان قفاری است، سبب شده که هر شیء شیعی را زشت ببیند، در حالی که زشتی‌های دیگران را نیکو پندارد. تعصّب مثبت یا منفی، دیدگان انسان را نابینا، گوشش را ناشنوا و عقل او را نارسا می‌گرداند، تا آنجا که حتی معنای کلمه‌ای را که برای همگان روشن است، نمی‌فهمد.
بزرگداشت صحیفه سجادیه، با معارف والا و مناجات قدسیِ آن که در درون هر مسلمان شوقی برای تقوا برمی‌انگیزد، کتابی به مردم ارائه کرده که برای ارتباط با خدای بزرگ، آن را مقدّس و وسیلة قرب به بارگاه الهی بدانند، چنانکه امام سجاد علیه‌السلام خود، مقرّب درگاه الهی بود، به اعتراف بزرگان مسلمان. شیعه به همین دلیل، صحیفه را تقدیس می‌کند، نه بدان روی که قفاری ادعا کرده، که شیعه آن را همراه قرآن و در درجة آن بداند.
تباهیِ هدف قفاری را می‌توان از این جمله پی برد که گوید: «شیعه به شرح آن همّت گمارده، و صاحب ذریعه، عناوین این شروح را برشمرده که به 65 شرح می‌رسد».
در این کلام، گوینده به کثرت شروح کتاب صحیفه استناد کرده تا مدّعایش را که اهانت به قرآن را در بر دارد، ثابت کند. آیا شروح یک کتاب – گذشته از کثرت آنها- بر چنان پنداری دلالت می‌کند؟ وقتی بر کتابی شرح نوشته شد، آیا می‌توان این کار را خطری برای قرآن دانست که شارحان، آن کتاب را به قرآن عظیم تشبیه کرده‌اند؟ مگر بر بیشتر کتابهای علمی شرح ننوشته‌اند؟ مثلا در یک بررسی، از صحیح بخاری در علم الحدیث، تا الفیه ابن مالک در علم نحو، تا آنجا که شماری از کتابها دهها شرح دارند.
صحیفۀ سجادیه نیز سرشار است از عبارات بلیغ، مطالب دینی مهم، معانی ژرف و حقایق والا؛ که دانشوران باید نکات آن را بازکاوند و ظرائف آن را نشان دهند؛ به مدد علومی مانند لغت، نحو، کلام، بلاغت، عرفان، تفسیر، حدیث و مانند آنها.
چگونه قفاری این کار را «خطری برای قرآن» می‌داند و آن را برای تحت‌الشعاع قرار دادن قرآن بر می‌شمارد؟ قفاری به پندار خود استشهاد کرده و با اشاره به کلامی از شیخ آقا بزرگ در ذریعه می‌نویسد:
«قابل توجه این که شیوة بعضی از این شروح صحیفه، مانند شیوة مفسران در تفسیر قرآن است. لذا صاحب ذریعه در مورد یکی از شروح می‌نویسد: شرحی است گسترده، که شیوة آن مانند شیوة تفسیر مجمع‌البیان است؛ ابتدا متن دعا، سپس به ترتیب: لغت، اعراب، معنی را می‌آورد».
قفاری در اتهام بر شیعه به همین جمله استدلال می‌کند، در حالی که تباهی این سخن روشن است؛ و سخنی است مبتنی بر کینه و عقده نسبت به صحیفۀ سجادیه و کسانی که به آن اهتمام ورزیده‌اند. چگونه او می‌پندارد که روش تفسیر قرآن روشی ویژه است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را در شرح کتاب دیگر به‌کار گیرد؟
اگر او اهل علم و کتابهای علمی بود، می‌دید که انواع شروح بر کتابها رواج دارد؛ به شکل شرح مزجی ( شرح ضمن متن)؛ شرح به شیوه «قال – أقول»، شرح به شیوة تعلیق بر نکات مورد نظر و بیان موارد اختلاف؛ و از جمله شرح به شیوه‌ای که صاحب ذریعه نام برده است.
هم در تفاسیر قرآن و هم در شرح متون علمی، این شیوه‌ها به کار رفته است، بدون اینکه یک شیوة خاصّ اختصاص به کتابی خاصّ مثل قرآن یا صحیفه داشته باشد. از سوی دیگر، اگر کسی یک شیوه را در مورد یک کتاب به کار گرفت، بدان معنی نیست که آن را مشابه قرآن بداند.
شاید کلمة «تفسیر مجمع البیان» قفاری را به آن سخن بر انگیخته باشد. امّا او نمی‌فهمد که عموم مسلمانان، از دیرباز، فقط برای توضیح نکات قرآن، کلمة تفسیر را به‌کار می‌گیرند، ولی برای کتابهای دیگر، از عنوان «شرح» استفاده می‌کنند. این مقدار باید برای او بسنده باشد که تباهیِ استدلال او را نشان دهد. پس چگونه شباهت شیوة بعضی از شرح‌های صحیفه با برخی از تفاسیر را دلیل بر آن می‌گیرد که شیعه صحیفه را مانند قرآن می‌داند؟ این گونه بیانها فقط از دانشوری تراث شناس برمی‌آید که برای رسیدن به هدف خود، به هر وسیله‌ای متوسل می‌شود.
امّا این‌گونه سخنان باطل و رسوا مقدمه‌ای است برای رسیدن او به تهمتی بالاتر و وحشتناک‌تر. می‌نویسد:
«یکی از شارحان اشاره می‌کند که صحیفه، وحی مُنزَّل است، در آنجا که در مورد دعا به عبارات این صحیفه می‌نویسد: الحمد لله الذی جعل الدعاء فی الصحیفة الکاملة زین العابدین، و حثّنا بالاحتذاء فی مراسمه بامام الساجدین».
قفاری به همین جمله از شرح مورد نظر خود بسنده کرده تا به این هدف خود برسد که گویی شارح، به خدای عزوجل نسبت می‌دهد که دعاء را در کتاب صحیفه کامله قرار داده و خداوند ما را به اقتداء به امام زین العابدین علیه السلام تشویق کرده است. او در این جمله، «صحیفة الکاملة» را به «صحیفۀ سجادیه» و دو عبارت «زین العابدین» و «امام الساجدین» را به امام علی بن الحسین علیه السلام تفسیر کرده است.
امّا در تمام موارد به خطا افتاده، از آن روی که از ادبیات عرب در علوم بلاغت و بدیع دور است. توضیح مطلب اینکه:
یکم.
این عبارت، در آغاز تحفة الرضویة است، یعنی شرح فارسی کاشف الدین یزدی (1001 – 1074ق.) بر صحیفۀ سجادیه، که اخیراً با تحقیق شیخ علی فاضلی مهیّا شده و در قم چاپ شده است. این کتاب، ترجمه‌ای است از شرحی که همان شارح به عربی نوشته بود با عنوان «التحفة الرضویة للصحیفة السجادیة»، که آن نیز در سال 1430 در قم منتشر شده است.
دوم.
شارح، شرح فارسی خود را با حمد الهی آغاز کرده است. او در آغاز شرح، از کلماتی مانند: الصحیفة الکاملة، زین العابدین و امام الساجدین استفاده کرده است، به عنوان معنای لغوی آنها، نه معنای وضعی مصطلح، که برای نام کتاب و لقب امام وضع شده است.
عالمان، این شیوه را – که براعت استهلال نام دارد – در مقدمه‌های خود بر کتابهایشان به‌کار می‌گیرند، زیرا واژه‌های مرتبط یادشده، اشتراک لفظی با درون‌مایه کتاب دارد، چه درباب معانی وضعی و چه مصطلحات علمی. مؤلف در این شیوه، حُسن مطلع کتاب خود را الفاظی می‌داند که معنای لغوی آنها مورد نظر است، ولی ظاهر آن، همان واژگان وارده با معانی مصطلح در آن علم است.
امّا کسی که از این بدیعة بلاغی بی‌خبر باشد، در مورد اطلاق این واژه‌ها به توهّم می‌افتد و آنها را بر معانی وضعی اصطلاحی حمل می‌کند، بدون این که مراد نویسنده را بفهمد. قفاری چنین است.
سوم.
مراد شارح یاد شده از «الصحیفة الکاملة»، نام عملی است که انسان در روز قیامت با خود برمی‌دارد. در قرآن می‌فرماید: «اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً» (اسراء/14). این نامه را به دست راست بعضی از اشخاص می‌دهند: «اما من اوتی کتابه بیمینه فیقول هاؤم اقرؤوا کتابیه» (الحاقه/19)، و به دست چپ گروهی دیگر: «و اما من اوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم اوت کتابیه» (الحاقه/25). خداوند برای این کتاب، نویسندگانی قرار داده است: «ان علیکم لحافظین کراماً کاتبین یعلمون ما تفعلون» (انفطار/ 12و13). از این نامه‌های عمل، با تعبیر «الصحف المنشورة» یاد می‌کند: «و اذا الصحف نشرت» (تکویر/10)، که مفرد آن «الصحیفة» است با صفت «الکاملة» که بر گرفته از این آیه است: «لایغادر صغیرة و لاکبیرة الاّ احصاها» (کهف/49).
پس آنجا که شارح گفت:‌ «فی الصحیفة الکاملة» یعنی نامۀ ویژۀ ما، که در قیامت به ما می‌دهند. و کامل است، چون تمام آنچه را که کاتبان اعمال برایمان نوشته‌اند، در آن موجود است. مراد او از کلمۀ «زین العابدین» یعنی این که خداوند، این نامۀ عمل را زینت قرار داده برای بندگانی که عبادتش کنند. و مراد از «امام ساجدین» یعنی پیامبر و خاندانش علیهم‌السلام. به هر حال، تمام این جمله، ایهامی به کلمات مربوط به امام سجاد علیه السلام دارد، ولی معنایی دیگر دارد که اشاره شد. و با توضیحی که گفته شد، «براعة الاستهلال» است.
چهارم
با این که توضیحاتی که بیان شد، برای فرد آشنا به اسلوب زبان عربی کاملاً روشن است، ولی دلیل روشن دیگر نیز دارد، و آن جملات همان شارح در طلیعه شرح عربی اوست. می‌نویسد: « بسم الله الرحمن الرحیم. نحمدک یا من وشّحت مفتتح الصحیفة الکاملة لطاعات أعمالنا، بانخراطنا فی الفرقة العلیّة الإمامیّة الاثنی عشریّة، و جعلت زین العابدین و الساجدین الصلاة علی صفیّک من ختمت له السفارة» ( الصحیفة الرضویة، یزدی، ص51).
از این جمله به روشنی برمی‌آید که مراد از «الصحیفة الکاملة» نامۀ اعمال انسان است. و به وضوح پیداست که خداوند، صلوات بر پیامبر برگزیده را «زینت برای عابدان و ساجدان» (زین العابدین و الساجدین) قرار داده است. و این است مراد او در عبارتی که از شرح فارسی نقل شد، که خود ترجمۀ همین شرح عربی است (صحیفۀ رضوی، یزدی، ص25)
اینک نیک بنگر به قفاری با جهل او، و تهمت زدن به دیگران بر اساس این نادانی و بدفهمی و قضاوت بر اساس ظاهر واژگان، که چگونه در مورد دین و احکام آن مورد اعتماد عدّه‌ای است، و این گونه به تراث و صحیفه و شیعه بد می‌گوید. رسواتر آنکه قفاری این عبارت را دلیل گرفته بر مدّعایش که شیعه، صحیفه سجادیه را وحی می‌دانند؛ در حالی که دیدیم هیچ کلمه‌ای دلالت بر این مدّعا ندارد.
بر اساس تفسیر قفاری و تخیل او؛ شارح مذکور حمد خدا می‌گوید به اینکه وجود صحیفه سجادیه را به زبان امام زین العابدین و سیّدالساجدین برای ما مقدّر داشت، تا مؤمنان بخوانند و به سبب معانی زیبای آن به خدای تعالی تقرّب جویند؛ زیرا از امامی از اهل‌بیت صادر شده که همگان به زهد و علم و فضل او اعتراف دارند و می‌دانند که بیان چنین شخصیتی برای ما، بهتر از بیان ما برای خودمان است. پس چه اشکالی دارد که آن گرامی را به جهت معرفت و تقوایش الگو و پیشوای خود بدانیم؟ آیا یک مسلمان دعا کننده که در قرائت دعا به یک امام صالح اقتدا می‌کند، باید مؤاخذه شود، چنانکه قفاری شیعیان را به چنین تهمت‌های باطل متهم می‌دارد؟
قفاری این حقّ را برای خود قائل است که در مورد دیگران قضاوت کند. ولی او باید دقت کند که ابتدا مورد بحث را درست بشناسد، مبادا با فهم غلط به تفکیر دیگران برسد. او هیچ زحمتی نکشیده، با کمال وقاحت می‌گوید:
«ما برای تقریر این مطلب و دیدگاه این گروه (شیعه) به استنباط از این کلمات احتیاج نداریم».
اگر چنین است، چگونه او به خود اجازه می‌دهد که به این گروه (شیعه) نسبت دهد که صحیفه سجادیه را وحی الهی می‌دانند؟ سخنی که افترا به خدا را در بر دارد، در حالی که معنای این کلمات را نفهمیده و فقط تهمت می‌زند. آیا او قدرت بر استنباط دارد؟ یا معنای آن را می‌فهمد؟ در حالی که مفردات لغت را نمی‌داند.
به هر حال می‌گوییم: وقتی این کلمات معنای مورد نظر قفاری را نمی‌رساند، چرا آنها را آورده و دربارة آنها پرگویی می‌کند؟ البته او به بهانۀ حمله به صحیفه، هدفی دیگر را پی می‌گیرد که هجوم بر گروه شیعه است، و قضیۀ صحیفه مقدمة آن رویکرد تکفیری است.
شنبه ۲۱ دي ۱۳۹۸ ساعت ۹:۰۳
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت